امروز :
Skip to main content

 

خداوند زمین، آسمان، کهکشان‌ها و همه عالم را متاع قلیل معرفی کرده است / اجر کبیر از نگاه قرآن چیست؟

 

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین و اللعن الدائم علی اعدائهم اجمعین من الان إلی قیام یوم الدین.

در جلسات گذشته، به سوره مبارکه قلم ورود پیدا کردیم و بعضی عرائض از اوایل سوره، شناسائی سوره و ورودی سوره را خدمت شما تقدیم کردیم.

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

(بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ)

به نام خداوند رحمتگر مهربان

(ن وَالْقَلَمِ وَمَا يَسْطُرُونَ) (القلم/1)

ن، سوگند به قلم، و آنچه را با قلم مي‏نويسند

(مَا أَنْتَ بِنِعْمَةِ رَبِّكَ بِمَجْنُونٍ) (القلم/2)

به بركت نعمت پروردگارت تو مجنون نيستي

خدای متعال در اول سوره به نون و قلم و آنچه که این قلم می نویسد و می نگارد، سوگند یاد می کند. سپس عرض کردیم که در بعضی از روایات فرمودند که " أَوَّلَ مَا خَلَقَ اللَهُ الْقَلَم "، اول چیزی که خداوند آفرید، قلم بوده استR و یا فرمودند که "أَوَّلَ مَا خَلَقَ اللَهُ الْعَقْلُ" ، Sاول چیزی که خدا آفریده است، عقل است و هم فرمودند که "أَوَّلَ مَا خَلَقَ اللَهُ الجوهرة"، اول چیزی که خدا آفریده است، یک گوهر استR، یک چیز خاصی است که خدا آن را اول آفریده است.

می خواهم یک نکته ای را در جمع بین "أَوَّلَ مَا خَلَقَ اللَهُ" عرض کنم و آن این است که اصولا اگر قلم نمی بود عقل پنهان می ماند؛ این قلم است که عقل و ثمرات و برکات عقل را آشکار می کند. این قلم بوده است که در طول تاریخ هرچه را که به وسیله عقل روزی انسان ها شده است، به صورت علم و دانش و کتاب و مکتوبه به میراث گذاشته است؛ یعنی قلم این خدمت را به بشریت کرده است. در جلسه پیش هم عرض کردم که اصولا وقتی خداوند به انسان سوگند یاد می کند (وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا) (الشمس/7)، وقتی که به قلم سوگند یاد می کند، (ن وَالْقَلَمِ وَمَا يَسْطُرُونَ) (القلم/1)، یعنی وقتی که به کاغذ و سطر سطری که نوشته می شود، به قلم و انسان سوگند یاد کرده است، این نشان می دهد که اگر اینها باهمدیگر باشند و کنار هم قرار بگیرند، یک اتفاق دیگری می افتد؛ یعنی اگر قلم در دست یک انسان مخلص و کاغذ جلوی چشمان یک انسان متدین و متکل به خدا باشد، یک اتفاق دیگری می افتد. خدای متعال می خواهد که به ما نگاه قدسی بدهد و بگوید این مقدس است؛ قلم ارزشمند است، انسان، بنده خدا، قیمتی و ملکوتی است؛ اینها همه آنقدر بزرگ و با عظمت هستند که خداوند به اینها سوگند یاد کرده است. مثلا مواد ترکیبی آب که حیات بخش است، اکسیژن و هیدروژن است، H2O؛ وقتی که اینها جدای از همدیگر هستند؛ یک چیز هستند اما وقتی که کنار هم می آیند و باهم می شوند از ترکیب اینها چیزی به نام آب ایجاد می شود. وقتی که انسان، قلم، کاغذ، ایمان و اخلاص کنار هم قرار بگیرند، آنوقت خروجی آن چیزهایی می شود که خدای متعال آنها را بابرکت می کند و مورد تأیید خدای متعال خواهد بود.

 

 

غیر از آن نون و قلم را به پیغمبر (ص) و امیرالمؤمنین (ع) تأویل و تشبیه فرمود. آنوقت اگر ما از این منظر نگاه کنیم،(ن وَالْقَلَمِ وَمَا يَسْطُرُونَ) (القلم/1)؛ (مَا أَنْتَ بِنِعْمَةِ رَبِّكَ بِمَجْنُونٍ) (القلم/2) یک موقع می گوییم پیغمبر، تو بخاطر آن نعمتی که خداوند به تو عنایت فرموده است، هیچوقت مجنون نیستی. یک موقع هم آن نعمت را مقداری مشخص تر مطرح می کنیم و می گوییم آن نعمت، همان نعمت ولایت است که پیغمبر (ص) خود نیز از آن نعمت برخوردار بوده است. ما می گوییم که ولایت و امامت از نبوت بالاتر است. ممکن است یکی از شما بگوید که یعنی علی (ع) از پیغمبر (ص) بالاتر است؟! می گوید نه، پیغمبر (ص) هم امام بوده، هم ولیّ بوده، هم نبیّ بوده، هم رسول بوده است. بنابراین هرچه که امیرالمؤمنین (ع) دارد، پیغمبر (ص) خیلی چیزهای دیگر هم دارد.

مَا أَنْتَ بِنِعْمَةِ رَبِّكَ؛ آن نعمتی که نعمت ولایت است و پیغمبر (ص) تو از آن نعمت برخوردار و کانون آن هستی، بخاطر تو و به واسطه تو در امیرالمؤمنین (ع) تجلی پیدا می کند و از طرف خدا به امیرالمؤمنین (ع) می رسد و خدا می فرماید (الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِيٌ) (المائدۀ/3). مَا أَنْتَ بِنِعْمَةِ رَبِّكَ؛ تو نسبت به آن نعمت پروردگارت مجنون نیستی، مجنون یعنی پوشیده، یعنی اینکه متوجه نیستی، نمی بینی، یعنی یک پرده و حجابی بین تو و آن نعمت قرار دارد و آن نعمت به چشم تو نمی آید؛ بلکه اینطور تو نیستی، تو کسی نیستی که از نعمت پروردگارت غافل باشی و تو در یک جا باشی و آن نعمت در جای دیگری باشد و خورشید نعمت ولایت را نبینی، چه این که این خورشید نعمت ولایت در خودت باشد؛ گر نور محمدی بتابد به کسی، چون ذره به وجد آید و خورشید شود. چه این نعمت ولایت را در وجود نازنین خودت که کانونش هستی ببینیم، چه به وسیله تو در امیرالمؤمنین (ع) تجلی پیدا کند؛ تو هم این نعمت ولایت را در خودت می بینی و هم این نعمت ولایت را که به وسیله تو به امیرالمؤمنین (ع) داده شده است، می بینی؛ زیرا ولیّ خدا هستی. بنابراین آن رسالت و نبوت را با این نعمت ولایت به امامت اهل بیت عصمت و طهارت (ع) متصل می کنی.

(مَا أَنْتَ بِنِعْمَةِ رَبِّكَ بِمَجْنُونٍ) (القلم/2)؛ درباره این آیه هم دو سه آیه و حدیث مطرح کنم و سپس به سراغ آیات دیگر برویم. کم کم بنای ما بر این باشد که ان شاء الله هر جلسه یک آیه ای را مطرح کنیم. آیات اول سوره القلم یک پیوستگی جدی به یکدیگر دارند و نمی شد که اینها را جدای از هم ببینیم، به همین خاطر بود که راجع به این چهار پنج آیه اول سوره باهم صحبت شد. اما حالا بد نیست که یک مقداری هم به سهم هر آیه جداگانه توجه داشته باشیم.

باید درباره نعمت مطلبی را یادآوری کنم؛ این خیلی موضوع مهمی است:

مگر در نماز چند کلمه داریم؟! اگر همه کلمات آن را بشماریم، کلماتی که در نماز بکار برده شده است، بسیار محدود است؛ مخصوصا اگر تکرار های آن را هم در نظر بگیریم، دیگر تعداد کلمات بکار برده شده در نماز، خیلی محدود می شوند. در میان این کلمات محدود، یکی از کلماتی که بکار برده شده است، بسیار جدی و درخشان مطرح شده است. حتی کلمات پیرامونی هم با محوریت آن کلمه بکار گرفته شده اند و آن کلمه نعمت است. (اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِيمَ) (الحمد/6)؛ حتی آیات قبلی آن هم زمینه ساز همین حقیقت هستند. (إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَإِيَّاكَ نَسْتَعِينُ) (الحمد/5)؛ فقط تو را عبادت می کنم و تنها از تو یاری می خواهم. چه کار می خواهی بکنی که از خدا یاری می خواهی؟! می خواهم بگویم که خدایا من را به راه راست هدایت کن، (اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِيمَ) یعنی در این فضا سهم کلمه نعمت با کلمات دیگر برابر نیست. معنایش این است که حتی آیات و کلمات دیگر به کار گرفته شده اند تا این کلمه برجسته و مهم دیده شود، (اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِيم). آن صراط مستقیمی که من به دنبال آن هستم، چیست؟! (صِرَاطَ الَّذِينَ أَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ) (الحمد/7). باز دنباله آن هم می گوید نه نه، آنهای دیگر نه، چیزهای دیگر نه، فقط همین؛ (غَيْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَيْهِمْ وَلَا الضَّالِّينَ). ملاحظه می کنید که چقدر جایگاه این محکم است!؟ چند آیه و کلمه و معنا آمدند و پیرامون این نعمت حلقه زدند تا این که در حقیقت کلمه نعمت مانند آن خاتم انگشتر باشد و برجسته و مشخص دیده شود.

حال این نعمت چیست؟! خداوند در آیه 69 سوره مبارکه نساء می فرماید:

(وَمَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَالرَّسُولَ فَأُولَئِكَ مَعَ الَّذِينَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ مِنَ النَّبِيِّينَ وَالصِّدِّيقِينَ وَالشُّهَدَاءِ وَالصَّالِحِينَ ) (النساء/69)

و كسي كه خدا و پيامبر را اطاعت كند، (در روز رستاخيز،) همنشين كساني خواهد بود كه خدا نعمت خود را بر آنها تمام كرده؛ از پيامبران و صديقان و شهداء و صالحان هستند

 

 

جماعتی که از خدا و رسول اطاعت می کنند، با کسانی که خدا به آنها نعمت داده است، همراه می شوند. خدای متعال به چه کسانی نعمت داده است؟! مِنَ النَّبِيِّينَ وَالصِّدِّيقِينَ وَالشُّهَدَاءِ وَالصَّالِحِينَ؛ این چهارگروه مشمول نعمت خداوند هستند. در حقیقت پنج گروه می شوند، چهار گروه که نام برده شد، یک گروه هم در همین ورودی آیه فرمود که وَمَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَالرَّسُولَ؛ آنهایی که مطیع خدا و رسول هستند؛ اینها نیز خود یک گروه هستند. این گروه با آن چهارگروه همراه و هم سفر می شوند. در حقیقت در آنجا هم این نعمت را توضیح داد.

در آیه شریفه (الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِيٌ) (المائدۀ/3) هم مشخص کرده که اساس نعمت، فرد شاخص نعمت، مورد معین و مشخص نعمت، برجسته نعمت، نعمت ولایت امیرالمؤمنین (ع) و اولاد امیرالمؤمنین (ع) است. حتی وقتی که درباره آیه شریفه (ثُمَّ لَتُسْأَلُنَّ يَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِيمِ) (التکاثر/8) سؤال می شود که خداوند در روز قیامت از آب و نان و هرچه که به ما آدم ها داده سؤال می کند؟! مثلا می فرماید من فلان روز به تو صبحانه دادم، فلان روز به تو ناهار دادم، فلان روز از تو پذیرائی کردم، تو را زنده نگه داشتم، از سرما تو را نجات دادم، از گرما نجات دادم؟! امام (ع) می فرماید شأن خدا اجل از این است که از اینگونه مسائل سؤال کند، آنچه که انسان ها مورد سؤال قرار می گیرند همان نعمت ولایت است. سؤال می شود که تو در باب نعمت ولایت کجا بودی؟! چه ارتباطی با این اساس دین داشتی؟! نعمت ولایتی که اگر نباشد نماز، نماز نیست، ولو اگر همه شبها به نماز بگذرد؛ روزه، روزه نیست؛ ولو اگر کسی تمام سال روزه داری کند؛ زکات، زکات نیست، اگر  کسی همه مالش را در راه خدا ببخشد؛ حج، حج نیست؛ ولو اگر کسی هر ساله پیاده با تمام سختی ها و مشقات عصر ائمه (ع) حج تمتع بجا بیاورد. اگر ولایت اینها را تغذیه نکند، هیچکدام از اینها ذره ای ارزش ندارد.

اگر می گوید نماز ستون دین است، به همان معنا می توانیم بگوییم و باید بگوییم که ولایت ستون نماز است، ولایت ستون روزه است، ولایت ستون حج است، ولایت ستون اقتصاد و زکات و همه مسائل دیگر دین به حساب می آید. زیرا روایات به ما اینطور القاء می کنند که بگوییم. امام کاظم (ع) هم فرمودند: (النِّعْمَةُ الظَّاهِرَةُ الْإِمَامُ الظَّاهِرُ وَ الْبَاطِنَةُ الْإِمَامُ الْغَائِبُ) نعمت ظاهر امام ظاهر و نعمت باطن امام غایب است.

ما یک نعمت ظاهری و یک نعمت باطنی داریم، آن موقعی که امام حاضر و ظاهر است و غایب نیست این می شود نعمت ظاهرة، و نعمت باطن هم امام غائب (ع)، است. اگر می گوییم نعمت ظاهر است، چون امام ظهور کرده است و نعمت ظهور کرده خدا می شود. آن موقعی هم که غائب است، نعمت پنهان و غائب خدای متعال می شود.

امام باقر (ع) در حدیثی فرمودند: (أَمَّا النِّعْمَةُ الظَّاهِرَةُ فَهُوَ النَّبِیُّ ص وَ مَا جَاءَ بِهِ مِنْ مَعْرِفَةِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ تَوْحِیدِهِ وَ أَمَّا النِّعْمَةُ الْبَاطِنَةُ فَوَلَایَتُنَا أَهْلَ الْبَیْتِ وَ عَقْدُ مَوَدَّتِنَا) تنها پیغمبر (ص) نه، آنچه را هم که پیغمبر (ص) آورده است، نعمت های ظاهری هستند. معرفت خدا، رسالت و نبوت همه آن چیزهایی هستند که پیغمبر (ص) برای ما آورده است، اینها النِّعْمَةُ الظَّاهِرَةُ هستند. از یک منظر دیگری هم اینجور تصویر می شود که ولایت اهل بیت (ع) نعمت باطنی است. آن موقعی که امام ظاهر است، این ولایت به وسیله امام ظهور دارد و النِّعْمَةُ الظَّاهِرَةُ است؛ اما ولایت؛ ولایت که یک چیز خیلی آشکار و ظاهری که انسان بتواند آن را نقاشی کند، نیست؛ بلکه یک چیز معنوی و روحانی است، بنابراین وَ أَمَّا النِّعْمَةُ الْبَاطِنَةُ فَوَلَایَتُنَا أَهْلَ الْبَیْتِ وَ عَقْدُ مَوَدَّتِنَا؛ آنکه انسان ها نوعی سرسپردگی، دل سپردگی، دلدادگی، علاقه مندی و احساس وابستگی نسبت به اهل بیت عصمت و طهارت (ع) را در خودشان می بینند، این همان نعمت باطنی است.

مرحوم طبرسی صاحب تفسیر شریف مجمع البیان، توضیح دادند که "و لاتنافی فی هذه الاقوال و کلها نِعَم الله و یجوز حمل الایة علی الجمیع"؛ منافاتی بین این گفته ها وجود ندارد، همه آنها نعمت های خداوند هستند. آنجایی که صحبت از ولایت می شود، ما می توانیم بگوییم هم ولایت به معنای نبوت پیغمبر (ص) و ما جاء به النبی است، یعنی هرچه که پیغمبر (ص) برای ما آورده است و هم می توانیم بگوییم به معنای مودت و ولایت اهل بیت عصمت و طهارت (ع) است. این هم چند کلمه ای راجع (مَا أَنْتَ بِنِعْمَةِ رَبِّكَ بِمَجْنُونٍ). شاید اگر فرصت اجازه داد، در جلسات آینده یک نگاهی هم به قصه مجنون بودن بکنیم که چقدر فراوان در جاهای مختلف قرآن نقل می شود که این مردم به پیغمبر (ص) نسبت جنون دادند. البته یکی از نسبت هایی که به پیغمبر (ص) دادند، جنون بود؛ ساحر، سحر زده، مسحور دیگران شده، دروغگو و خیلی چیزهای دیگر هم گفتند. یکی از آن نسبت ها این بود که ایشان جنون دارد و در این آیات سوره مبارکه قلم یک جنون خاصی را به پیغمبر (ص) می گفتند؛ جنون وابستگی به این غلام، این جوان یعنی علی بن ابی طالب (ع). می گفتند او مفتون و مجنون علی (ع) است. آنقدر علی (ع) چشم و گوش او را پر کرده است که هیچ حرف دیگری را نمی شنود، نمی تواند بشنود. هرچه می بیند، علی (ع) می بیند؛ او مجنون علی (ع) است. آنها این نگاه را داشتند؛ در جاهای دیگر می بینیم که معمولا به پیغمبران یک یا دو تهمت می زدند اما وقتی که همه نسبت های ناروائی که به پیغمبران می دادند، جمع کنیم، می بینیم که اکثر قریب به اتفاق، همه آنها را یکجا به پیغمبر ما نسبت می دادند. البته باید هم اینطور باشد؛ زیرا نام احمد، نام جمله انبیاء است. چون که صد آمد / نود هم پیش ماست. همانقدر که برای او جامعیت، عظمت، بزرگی، هیمنه و سیطره دارد و کتاب او به کتابهای او هیمنه و سیطره دارد، انگار همه انبیاء در او جمع هستند، تبعا دشمنان آن حضرت هم اینگونه با او رفتار می کنند.

(وَإِنَّ لَكَ لَأَجْرًا غَيْرَ مَمْنُونٍ) (القلم/3)

و براي تو اجر و پاداشي عظيم و هميشگي است

این آیه شریفه را هم ببینیم. یک نگاه سطحی در آیات قرآن کریم نشان می دهد که اجر با پسوندهای متعددی در قرآن آمده است و آیات زیادی هم هستند که راجع به اجر، اجر راجع به پیغمبر (ص)، اجر راجع به مؤمنین، پاداش اعمال و ... سخن گفته است.

پسوند اول: یکی از پسوندهایی که برای اجر آمده، کبیر است و فرموده است:

(وَالَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَأَجْرٌ كَبِيرٌ) (فاطر/7)

و كسانى كه ايمان آورده و كارهاى شايسته كرده‏ اند براى آنان آمرزش و پاداشى بزرگ است

 

 

باز هم یادآوری می کنم که وقتی خدای متعال چیزی را می فرماید کبیر، عظیم، با آنچه که ما می گوییم، خیلی فرق می کند. هفته گذشته عرض کردم که خدا به همه زمین و آسمان و کهکشان ها و همه عالم و دو تریلیارد کهکشانی را که تا به حال بشر تخمین زده و شناسائی کرده است، متاع قلیل می نامد. یعنی خداوند به این عالم با همه عظمتی که دارد، می گوید متاع قلیل. حال آنکه انسان یک مقداری کلی شناسائی کرده است، هرچه را هم شناسائی می کنند، عدد آن خیلی دوام نمی آورد و فورا عدد بسیار بزرگتر و چند برابر جای آن می نشیند، زیرا بشر اندازه نگاهش را می گوید، اندازه عالم را که نمی تواند بگوید. هروقت گزارش می دهد، می گوید من اینقدر از عالم را پیدا کردم، اینقدر از عالم را دیدم، هیچوقت هم ادعا نمی کند که همه عالم همین است که من دارم می بینم. و لذا وقتی دید او وسیع تر می شود، گزارش های جدی تری را مطرح می کند. پس خداوند همه عالم دنیا را می گوید متاع قلیل. آن خدا می گوید که اگر کسی ایمان و عمل صالح داشت، خدا به او اجر کبیر می دهد. این کبیر با کبیری که من و شما می گوییم، خیلی فرق می کند. این کجا و آن کجا.

پسوند دوم: اجر عظیم.

(وَمَنْ أَوْفَى بِمَا عَاهَدَ عَلَيْهُ اللَّهَ فَسَيُؤْتِيهِ أَجْرًا عَظِيمًا) (الفتح/10)

و هر كه بر آنچه با خدا عهد بسته وفادار بماند به زودى خدا پاداشى بزرگ به او مى ‏بخشد

البته آیاتی که در آن اجر کبیر و اجر عظیم آورده شده است، متعدد در جاهای مختلف آمده است و من نمونه آن را عرض می کنم. خداوند فرمود که هرکس به آن عهد و پیمانی که با خدا دارد، وفادار بماند، ما به او اجر عظیم می دهیم. خدا فرمود ألست بربکم گفتید بلی، یعنی با خدا بر سر این که غیر از خدا را به ربوبیت نپذیری، عهد و پیمان بستی.

(أَأَرْبَابٌ مُتَفَرِّقُونَ خَيْرٌ أَمِ اللَّهُ الْوَاحِدُ الْقَهَّارُ) (یوسف/39)

آيا خدايان پراكنده بهترند يا خداى يگانه مقتدر

فقط خدا؛ خداوند فرمود که به انسان هایی که بر سر عهدشان می مانند، اجر عظیم می دهیم.

(أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَيْكُمْ يَا بَنِي آدَمَ ) (یس/60)

اى فرزندان آدم مگر با شما عهد نكرده بودم

سر این عهد خودت بمان، غیر از خدا کسی را عبادت نکن، به هیچ کسی دل نبند، طمع نکن که کسی برای تو طمعی را برآورده کند، از کسی ترس نداشته باش و که بخاطر آن ترس حرفی را که باید بزنی، نزنی و یا یک موضعی را که باید بگیری، نگیری و یا یک کاری را که بایستی انجام بدهی، از ترس انجام ندهی. چه بسیار که ما برای همین ملاحظات مشرکانه متحمل خسارت ها می شویم. یک موقع می گوییم ملاحظات جاهلانه یا ملاحظات هرچی؛ بگوییم نه، اسم مشترک اینها را ملاحظات مشرکانه بگوییم. مثلا من امید دارم که فلانی کاری برای من بکند، یک مشکلی را برای من حل بکند، یک عمر با خدا رابطه ام را قطع می کنم، وظیفه ام را در پیشگاه خدا انجام نمی دهم برای این که می گویم اگر این کار را انجام بدهم، آن رئیس از من ناراحت می شود یا فلان امضاء را پای کاغذ من نمی زند، من را به فلان موفقیت که باید برساند، نمی رساند، بخاطر این که می گوید چرا آن را گفتی؟! تو با من هماهنگ نشدی! اگر یک آدمی پیدا شود که همیشه با خدا هماهنگ باشد، بگوید خدا من می خواهم با تو هماهنگ باشم، هرکسی هرچه می خواهد بگوید، هرکاری می خواهد بکند، همه عالم هم مقابل من بایستند، من کر خودم را می کنم؛ خداوند به چنین کسی اجر عظیم می دهد.

بعضی از چیزها را باید زبان حالی به ائمه (ع) نسبت دهیم. این هم شاید زبان حالی باشد که ان کان دین محمد لم یستقم إلا بقتلی فیا سیوف خذینی ، اگر دين محمد جز با كشته شدن من برپا نمي شود ، پس اي شمشيرها مرا دريابيد. یعنی همه شمشیرها بیایید، من بخاطر شمشیرها دین را کنار نمی گذارم. نمی دانم شاید سند آن مشکل داشته و مخدوش باشد بعضی ها اینجوری می گویند، ما کاری نداریم. زبان حال حضرت که همینجور بوده است. همه ما در معرض این امتحان سنگین هستیم که مثلا بخاطر فلان طمع یا فلان ترس، وظیفه خود را انجام ندهیم. خیلی جاها پیش می آید که ملاحظات اجتماعی و یا ترس از دست دادن یک منفعت نمی گذارند که ما آن کس که باید، باشیم. چرا در میان ما چهره هایی می درخشند؟! مثلا مدرس می درخشد، زیرا می بینیم که هیچوقت کسی را بخاطر منافع خودش تعظیم نکرد. رضا خان دستور داد او را ترور کنند، بعد مطمئن بود که دیگر او را می کشند، گلوله دارند و شلیک می کنند، اما او طرفندهایی را بکار برد و نجات پیدا کرد، وقتی که او را مجروح شدن به بیمارستان بردند، رضاخان با او تلفنی صحبت کرد که آقای مدرس حال شما چطور است؟! خب اگر مدرس اهل ترس باشد، حالا که مجروح هم شده است، دفعه دیگر او را می کشند، جا دارد که بگوید تشکر می کنم  کهحال من را پرسیدی! باید اینجوری برخورد کند اما چون قرار است که او فقط با خدا هماهنگ باشد، تشخیص می دهد که صرف این که او سلام کرد و من جواب بدهم، نیست، اینجا باید من یک کار دیگری انجام بدهم، رضا خان گفت که حال شما چطور است آقای مدرس؟! گفت که به کوری چشم رضا زنده ام. چون می دانم من اگر زنده باشم تو ناراحتی دیگر. همینجور گفت که به کوری چشم رضا زنده هستم. چند مرد داریم که الان اینطور زندگی کنند؟! چقدر به این جوانمردانی که زندگی اشان اینگونه باشد، احتیاج داریم.

گاهی می بینید که یک جوانمرد همین که گوشه اسکناس را به او نشان می دهند یا گوشه یک صندلی و پست و شغلی را به او می نمایانند، شرف و حیثیت و سوابق و آبرو و همه چیزش را کنار می گذارد و می دود که آنجا را داشته باشد. اینها شایسته یک انسان مسلمان نیست. پس به عهد و پیمان خدا وفادار باشیم؛ یعنی در هر شرائطی باید خودمان را با خدا هماهنگ کنیم؛ یکی خوشش می آید بیاید، بدش می آید، بیاید؛ قرار نیست ما کسی را برنجانیم، ما باید دینی زندگی کنیم. این که مثلا بگوییم من خیلی باید خوشحال باشم که فلانی را رنجاندم و یا بر سر فلانی داد زدم، نه این هم نباید باشد، همین هم ضایعات است و درست نیست. مهم این است که ما پای دستور خدا باشیم؛ حالا اگر یک نفر از دستور خدا خوشش آمد، مبارک او باشد، اگر یک نفر بدش آمد، خب بدش بیاید. ما روز قیامت باید حجت داشته باشیم و پیش خدا سرافکنده نباشیم.

پسوند سوم: اجر حسن و اجر نیکو

(فَإِنْ تُطِيعُوا يُؤْتِكُمُ اللَّهُ أَجْرًا حَسَنًا ) (الفتح/16)

پس اگر فرمان بريد خدا شما را پاداش نيك مى ‏بخشد

اگر شما اهل اطاعت باشید، خدا و رسول را اطاعت کنید، خدا به شما پاداش نیکو عنایت می کند.

پسوند چهارم: اجرِ کریم است با همه زیبائی هایی که معنای کرامت دارد که خدا راجع به انسان فرمود: (وَلَقَدْ كَرَّمْنَا بَنِي آدَمَ ) ؛

راجع به دین،آخرین و مهمترین خروجی دین را فرمود (إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ )  خود تقوا خروجی دین است اما از میان تقوا یک گوهر گرانبهائی پیدا می شود به نام کرامت.

خدای متعال می فرماید: فرمود إنّما تنذر؛ انذار قرآن روی چه کسانی تأثیر می گذارد؟! یکی از رسالت های پیغمبر (ص) این بود که منذر باشد، انذار و هشدار بدهد، به انسان ها بیداری ببخشد، آدم ها را از غفلت بیرون بیاورد، از خواب بیدار کند. ، اما مگر همه بیدار می شوند؟! اما مگر همه ما این استعداد و آمادگی را داریم که ما را انذار کنند و ما هم انذار را بپذیریم؟! خیلی لیاقت می خواهد که انذار روی ما تأثیر بگذارد. شما یک دانه ای را که می کارید، سبز می شود، معلوم می شود که این دانه استعداد و یک آمادگی داشته است، یک شایستگی و لیاقتی داشته که سبز شده است اما اگر شما یک مشت ریگ را بکارید، مگر سبز می شود؟! یا مثلا یک مشت دانه پوسیده را بکارید. مثلا اگر دانه یا گندمی را که مانده و سیاه و پوسیده شده است، بکارید، دیگر سبز نمی شود؛ چون آن استعداد در این نیست. این که انسان انذار بپذیرد، خیلی مهم است. کافران لیاقت انذار پذیری نداشتند:

(إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا سَوَاءٌ عَلَيْهِمْ أَأَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لَا يُؤْمِنُونَ) (البقرۀ/6)

در حقيقت كسانى كه كفر ورزيدند چه بيمشان دهى چه بيمشان ندهى بر ايشان يكسان است [آنها] نخواهند گرويد

اصلا لیاقت این را ندارند که انذار بپذیرند. مؤمن است که لیاقت انذار پذیری دارد؛ یعنی تحت تأثیر انذارهای پیامبر گرامی (ص) و انذارهای آیات قرآنی قرار می گیرد. خدای متعال در سوره مبارکه یس آیه 11 می فرماید:

(إِنَّمَا تُنْذِرُ مَنِ اتَّبَعَ الذِّكْرَ وَخَشِيَ الرَّحْمَنَ بِالْغَيْبِ فَبَشِّرْهُ بِمَغْفِرَةٍ وَأَجْرٍ كَرِيمٍ) (یس/11)

بيم دادن تو تنها كسى را [سودمند] است كه كتاب حق را پيروى كند و از [خداى] رحمان در نهان بترسد [چنين كسى را] به آمرزش و پاداشى پر ارزش مژده ده

چه کسانی لیاقت دارند که انذار بپذیرند؟! کار هرکسی نیست، کسانی انذار می پذیرند که تابع ذکر باشند، تابع قرآن باشند، تابع دین باشند، پیغمبر (ص) هم ذکر است، امیرالمؤمنین (ع) هم ذکر است، قرآن هم ذکر است، آیه آیه قرآن هم ذکر هستند. کسانی که تبعیت دارند و کسانی که نسبت به رحمان خشیت دارند، انذار پذیر می شوند؛ نسبت به رحمان خشیت دارند یعنی اینکه وقتی خدا را تصور می کنند و به خدا می اندیشند، در مقابل عظمت خدا ناچیزی خود را می بینند، فقرشان را می بینند، نیازشان به خدا را احساس می کنند و به اعمال خود که نگاه می کنند، می گویند خدایا اگر این اعمال ما در ترازوی عدالت تو قرار بگیرد، کار ما چه می شود؟! و لذا می گویند "الهی عاملنا بفضلک و لاتعاملنا بعدلک". اینها خشیت از خدا دارند، آنهایی که تابع ذکر هستند و خشیت از خدا دارند؛ فَبَشِّرْهُ بِمَغْفِرَةٍ وَأَجْرٍ كَرِيمٍ. اینجا اجر هم با پسوند کریم بودن مطرح شده و اهم اجر غیر ممنون. اجر غیر ممنون سه جا آمده است:

سوره مبارکه فصلت:

(إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَهُمْ أَجْرٌ غَيْرُ مَمْنُونٍ) (فصلت/8)

كسانى كه ايمان آورده و كارهاى شايسته كرده‏ اند آنان را پاداشى بى‏پايان است

سوره مبارکه انشقاق:

(إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَهُمْ أَجْرٌ غَيْرُ مَمْنُونٍ) (انشقاق/ 25)

مگر كسانى كه گرويده و كارهاى شايسته كرده‏ اند كه آنان را پاداشى بى‏ منت‏ خواهد بود 

و در سوره مبارکه تین:

(إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ فَلَهُمْ أَجْرٌ غَيْرُ مَمْنُونٍ) (التین/6)

مگر كسانى را كه گرويده و كارهاى شايسته كرده‏ اند كه پاداشى بى‏ منت‏ خواهند داشت

 

 

این غیر ممنون معنایش چیست؟! می گویند در یک معنا غیر ممنون یعنی اجری که منت خدا به تو نمی گذارد، ولی یک نگاه دیگری که شاید با فضای این معنا در قرآن سازگار تر باشد، این است که اجر غیر ممنون، منّ در لغت منن است که ادغام می شود و می شود منّ، و به معنای قَطَعَ است؛ ممنون یعنی مقطوع، یعنی اجری که یک روز هست یک روز نیست؛ مثل یک یارانه ای است که یا امشب به حساب می ریزند و یکوقت هم نمی ریزند. این می شود یکوقت هست و یکوقت نیست؛ مثلا اگر اسم آن را اجر بگذاریم، می شود اجر مقطوع؛ یعنی مستمر نیست و نمی شود خیلی روی آن حساب باز کرد اما اجر غیر ممنون یعنی چیزی که هیچوقت قطع نمی شود و این ولایت اهل بیت عصمت و طهارت (ع) است مقطوع نیست؛ ولایتی که انگار از اول سوره به شدت پررنگ و جدی روح آیات این سوره به حساب می آید. همه نظام ها و سیستم ها مقطوع هستند، یعنی قطعه قطعه هستند، به قول قرآن لقمه لقمه هستند، پاره پاره هستند، ربطی به یکدیگر ندارند:

(وَمَزَّقْنَاهُمْ كُلَّ مُمَزَّقٍ ) (سبأ/19)

و سخت تارومارشان كرديم

یعنی ما مرام پادشاهان، مفسدان و مستکبران را قطه قطعه و تکه تکه و بی ربط به یکدیگر قرار دادیم، هیچ پادشاه مستکبری با یک پادشاه مستکبر دیگر جفت و جور نمی شود. هیچ پادشاه و مفسد و مستکبری نمی گوید که آقا خدا قوت؛ باش، من هم هستم؛ اگر یکجا تو گرفتار شدی من هستم و اگر من گرفتار شدم با تو؛ نه، اتفاقا اگر او گرفتار شود، تازه این یکی موقعیت پیدا می کند که او را گرفتارتر و نابود کند. اگر زور آن یکی هم برسد، این را نابود می کند. گرگ هایی هستند که اگر در بیابان هم بخواهند استراحت کنند، حلقه می زنند و روبروی هم قرار می گیرند، برای این که اعتمادی بهم ندارند. حال ما باید چقدر بیچاره باشیم که به گرگ ها اعتماد کنیم، آنهایی که خودشان گرگ هستند و به همدیگر اعتماد ندارند، ما که گرگ نیستیم، چقدر باید ساده لوح باشیم که به گرگ ها اعتماد کنیم.

آقا بگوییم، داد بزنیم و فریاد بزنیم بگوییم که آقایان به گرگ ها اعتماد نکنید، چقدر این روحیات بد است. خدا می داند که من به عنوان یک آدمی که در این مملکت زندگی می کنم، نه به عنوان طلبه و روحانی، نه، همین به عنوان آدمی که در این مملکت زندگی می کنم خجالت می کشم وقتی می بینم می خواستند برای خریدن یک هواپیما، یک جشن بزرگ ملی برگزار کنند، اگر بعضی حوادث و اتفاقات پیش نمی آمد، اینکار را می کردند. این توهین به شرف یک ملت است، این اهانت به یک جامعه است. آخر یک بقال سر کوچه که این عزیزان خیلی ساده زحمت می کشند؛ گاهی مثلا سر یک چرخ تمام دار و ندارشان را با مردم معامله می کنند، می فهمند که باید در معامله یک اصولی را رعایت کنند؛ مثلا طوری وانمود نمی کند که اگر تو این کسیه سیب زمینی یا پیاز را به من نفروشی، من بیچاره هستم. اما این آقایان با همه دبدبه و کبکبه اعلان جشن می کنند که اینها لطف فرمودند به ما هواپیما فروختند. این ساده لوحی، این عقب ماندگی یا این خود فروختگی؛ نمی دانم انسان باید اسم آن را چه بگذارد، این را ما به کجا ببریم؟! این شکایت را به چه کسی بکنیم؟! برای ما خیلی بد است.

اینکه بگویند ما جشن می گیریم که یک هواپیمایی را به ما فروختند که معلوم هم نیست چقدر اهمیت نو بودن و سالم بودن داشته باشد. یعنی کاری کردیم که آنها میدان داشته باشند که اگر بخواهند هواپیمای خودشان را ده برابر قیمت به ما بفروشند. گاهی که این صحنه ها را می بینم واقعا احساس نمی کنم که این آقایان از طرف ملت ایران با آنها معامله می کنند، انگار از طرف آنها، منافع آنها را از ملت ایران تأمین می کنند، شغل برای آنها تأمین می کنند، پول برای آنها تدارک می بینند، هرکاری که می کنند نفع آن در جیب دشمنان ما می رود و معلوم نیست که آخر چه چیزی گیر ما بیاید. تازه اگر همه هواپیماها را هم به ما دادند اما پس فردا رئیس جمهور آمریکا هوس کرد که یک تحریم جدیدی کند و بگوید ما هواپیما به شما دادیم اما دیگر قطعات آن را به شما نمی دهیم، باز این هواپیما که بدرد آنها می خورد! بدرد ما نمی خورد! بهرحال توجه داشته باشیم که دشمنان ما گرگ هستند، خدا راجع به دشمنان ما می گوید "وَمَزَّقْنَاهُمْ كُلَّ مُمَزَّقٍ" اینها را قطعه قطعه تکه تکه کردیم، دلهای آنها بهم وصل نیست، منافقین هم از این جنس هستند.

(الْمُنَافِقُونَ وَالْمُنَافِقَاتُ بَعْضُهُمْ مِنْ بَعْضٍ ) (التوبۀ/67)

مردان و زنان دو چهره [همانند] يكديگرند

یعنی دلهای آنها ربطی بهم ندارد، اما راجع به مؤمنین و مؤمنات فرمود:

 

(وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ ) (التوبۀ/71)

و مردان و زنان با ايمان دوستان يكديگرند

دلهای اینها بهم وصل است. چرا وصل است؟! برای این که به ولایت اهل بیت (ع) متصل هستند، به ولایت خدا وصل هستند، به ولایت پیغمبر (ص) وصل هستند. پس عرضم به حضور شما که اجر غیر ممنون یعنی اجری که قطع نمی شود. این کلمه بود که ما را به این صحبت ها کشاند. همان است که فرمود:

(وَلَقَدْ وَصَّلْنَا لَهُمُ الْقَوْلَ ) (القصص/51)

و به راستى اين گفتار را براى آنان پى در پى و به هم پيوسته نازل ساختيم

مقابل قطع، وصل است دیگر، نیست؟! خداوند نسبت به دشمنان پیغمبران، یعنی مستکبران می فرماید "وَمَزَّقْنَاهُمْ كُلَّ مُمَزَّقٍ" آنها را خرد و قطعه قطعه و تکه تکه کردیم اما راجع به پیغمبران و مکتب انبیاء فرمود "وَلَقَدْ وَصَّلْنَا لَهُمُ الْقَوْلَ"، ما قول و مرام آنها را بهم وصل کردیم، همه انبیاء را در غدیر خم آوردیم و به ولایت ائمه (ع) متصل کردیم. این ارتباط و اتصال همواره خواهد بود و خواهد ماند. بنابراین وقتی که به این آیه شریفه می رسیم (وَإِنَّ لَكَ لَأَجْرًا غَيْرَ مَمْنُونٍ) (القلم/3)، با کمک روایات بگوییم که این ولایت، امامت، دین، توحید و نبوت چیزهایی نیستند که یک روز تمام شوند، هرکسی لیاقت داشته باشد که به اینها مرتبط شود تا قیام قیامت در بهشت هم همچنان با اینها زندگی خواهد کرد.

والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته.