اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین و اللعن الدائم علی اعدائهم اجمعین من الان إلی قیام یوم الدین
(بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ)
(ن وَالْقَلَمِ وَمَا يَسْطُرُونَ) (القم/1)
نون سوگند به قلم و آنچه مى نويسند
(مَا أَنْتَ بِنِعْمَةِ رَبِّكَ بِمَجْنُونٍ) (القلم/2)
[كه] تو به لطف پروردگارت ديوانه نيستى
(وَإِنَّ لَكَ لَأَجْرًا غَيْرَ مَمْنُونٍ) (القلم/3)
و براي تو اجر و پاداشي عظيم و هميشگي است
(وَ إِنَّکَ لَعَلي خُلُقٍ عَظيمٍ) (القلم/4)
و راستى تو خلق و خویى نیکو و والا دارى
(فَسَتُبْصِرُ وَيُبْصِرُونَ) (القلم / 5)
و به زودي تو ميبيني و آنها نيز ميبينند
(بِأَيْيِكُمُ الْمَفْتُونُ) (القلم / 6)
كه كداميك از شما مجنون هستيد
چندین جلسه در خدمت آیه وَ إِنَّکَ لَعَلي خُلُقٍ عَظيمٍ بودیم. حال به دو آیه کوتاهی که پشت سر این آیه آمده است و به آن متصل و مرتبط هستند، می پردازیم. یکی آیه شریفه فَسَتُبْصِرُ وَيُبْصِرُونَ و دیگری آیه شریفه بِأَيْيِكُمُ الْمَفْتُونُ است. در گذشته چه گفته است که حالا این را بیان می کند؟! اینجا چه می گوید؟! فَسَتُبْصِرُ، می فرماید پیغمبر تو هم خواهی دید؛ وَيُبْصِرُونَ دیگران هم خواهند دید، چه چیزی را خواهند دید؟! بِأَيْيِكُمُ الْمَفْتُونُ، خواهند دید که تو مجنون هستی یا آنها مجنون هستند. در میان رفقای تو مجنون وجود دارد یا در میان قوم و قبیله آنها جنون نفوذ کرده است و مجنون وجود دارد. به زودی معلوم خواهد شد که در میان کدام یک از شما آدم مشکل دار وجود دارد. فَسَتُبْصِرُ وَيُبْصِرُونَ بِأَيْيِكُمُ الْمَفْتُونُ، چرا خدای متعال با این لحن و بیان صحبت می کند؟! مگر آنها چه گفتند که مستحق این نوع تهدید شدند؟! حتما باید چیزی گفته باشند که خدا با آنها اینگونه صحبت می کند. به آیات قبل از این آیه مبارکه برمی گردیم؛ خداوند متعال کب فرمایند: مَا أَنْتَ بِنِعْمَةِ رَبِّكَ بِمَجْنُونٍ، تو مجنون نیستی یا نعمت رب خود را در پوشش قرار نمی دهی. این معانی از هم خیلی دور نیستند، یعنی اگر کسی عاقل باشد، نعمت رب را نادیده نمی گیرد. مثل وَمَنْ يَرْغَبُ عَنْ مِلَّةِ إِبْرَاهِيمَ إِلَّا مَنْ سَفِهَ نَفْسَهُ [1]، اگر کسی عاقل باشد، دین ابراهیمی را کنار نمی گذارد. اگر کسی عاقل باشد، توحید را کنار نمی گذارد که به دنبال شرک برود. اگر کسی عاقل باشد، ولایت خدا را کنار نمی زند که به سراغ ولایت شیطان و طاغوت برود. همه مسائل دینی نیز همینطور است؛ اگر کسی عاقل باشد، یکتا پرستی را کنار نمی گذارد و هر بتی را نمی پرستد؛ أَأَرْبَابٌ مُتَفَرِّقُونَ خَيْرٌ أَمِ اللَّهُ الْوَاحِدُ الْقَهَّارُ [2]، اگر کسی عاقل باشد، عدالت را کنار نمی گذارد که به دنبال ظلم و ستم و امثال آن برود. می توانیم هر مقوله و موضوعی از موضوعات دینی را کنار عقل بیاوریم و ببینیم عقل کدام را می گیرد. اگر کسی عاقل باشد، عفت و حیا را کنار نمی گذارد و سراغ بی بندوباری و بی عفتی و امثال آن برود. اگر کسی عاقل باشد، رأفت و عطوفت و مهربانی را تعطیل نمی کند و به بی رحمی و ظلم و ستم و خشونت روی آورد. اگر کسی عاقل باشد، استقلال را رها نمی کند و زیر بار ذلتی رود که أَيَبْتَغُونَ عِنْدَهُمُ الْعِزَّةَ فَإِنَّ الْعِزَّةَ لِلَّهِ جَمِيعًا[3]. ما هر موضوعی از موضوعات دینی را نگاه و دقت کنیم، می بینیم که هرکجا دین را زمین بگذاریم و مقابل آن را بگیریم؛ درواقع عقل خود را نادیده گرفته و آن را دور زده ایم و تعطیل کرده ایم و به جنون روی آورده ایم. سفاهت باعث شده است که کار ما به آنجا بکشد.
پس آیه مَا أَنْتَ بِنِعْمَةِ رَبِّكَ بِمَجْنُونٍ به دو صورت معنا شد؛ معنای اول؛ بخاطر لطفی که خدا در حق تو داشته است، هیچگاه جنون به سراغ تو نیامده است، اصلا جنون ربطی به تو ندارد، تو آگاهی، بیداری، عقلانیت و نورانیت، حکمت و معرفت هستی. معنای دوم؛ تو آن کسی نیستی که نعمت پروردگارت را در استتار ببینی و آن را استتار قرار دهی؛ مثلا الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي [4] تو آن کسی نیستی که نعمت علی بن ابی طالب (ع) که ولایت ایشان است، به چشمت نیاید، تو نعمت را خوب درک می کنی و می بینی، به هیچ عنوان اینها از تو مستور و در پرده و ابهام نیستند. از آیه فَسَتُبْصِرُ وَيُبْصِرُونَ و به کمک آیات دیگری که به صراحت نسبت جنون به پیغمبر (ص) می دادند، می توانیم بگوییم که آنها می خواهند بگویند پیغمبر (ص) مجنون و جن زده و تحت تأثیر اشخاص است، آدم نفوذ پذیری است و هرکسی می تواند در او رخنه کند. همین که به پیغمبر (ص) می گفتند تو گوش هستی، هُوَ أُذُنٌ [5] ، خدای متعال فرمود اگر اُذن باشد که به نفع شماست، اگر اذن نباشد چه می شود؟! هرچه شما گفتید، همانجا به روی شما می زند و می گوید تو منافق هستی که به سراغ من آمدی. مثلا می گوید شما منافقین با پیغمبر ارتباط برقرار می کنید و حرف می زنید و او به روی شما نمی آورد و چیزی هم به شما نمی گوید، و گرنه وَلَتَعْرِفَنَّهُمْ فِي لَحْنِ الْقَوْلِ [6]، پیغمبر (ص) از لحن صحبت شما می فهمد که حرف شما چقدر راست و چقدر دروغ است، چقدر خیانت است و چه میزان صداقت است، او همه اینها را می فهمد. پس همان اُذن باشد به نفع شماست، منتها شما چون جایگاه نبوت و رسالت و حکمت و شخصیت پیغمبر را نمی فهمید، گمان می کنید که او ساده لوح است.. این که پیغمبر (ص) چیزی نمی گوید نه از ساده لوحی بلکه از بزرگواری ایشان است. شما نمی فهمید و آنوقت می گویید او اُذن است؟! هرکسی صبح زودتر با او تماس بگیرد، پیغمبر (ص) براساس حرفهای او زندگی می کند! براساس حرفهای او تصمیم می گیرد! و بر اساس حرفهای او حکم صادر می کند! این عدم شناخت شما نسبت به پیغمبر (ص) است، وگرنه پیغمبر (ص) اینچنین نیست. پس در اینجا می فرماید: فَسَتُبْصِرُ وَيُبْصِرُونَ. من اقوال مفسران را ردیف کرده بودم اما احساس می کنم شاید برای این جلسه خسته کننده شود. مثلا بگوییم مرحوم شیخ طوسی و یا صاحب مجمع البیان مرحوم طبرسی و یا ماوردی چه گفته اند، صحبت خیلی افراد را آماده کردم که اسم و اقوال آنها را بگویم. شاید این کار برای جلسات طلبگی و تخصصی و درسی حوزوی مناسب باشد، من مطالب را قدری معنایی خدمت شما بیان می کنم.
اینجا نگاه به پیغمبر (ص) نیست، نگاه به آن حوادثی است که اتفاق می افتد. نمی خواهد بگوید که تو بعداً بصیرت پیدا می کنی، می خواهد بگوید که بعداً واقعیت ها به بصر تو می رسد. یک چیزی اتفاق نیفتاده است، مثلا هنوز فردا نیامده است، ممکن است فردا هوا بارندگی باشد؛ مثلا یک نفر می گوید فردا ابرهای تیره و رعد و برق را خواهید دید، این آیه می خواهد بگوید هنوز زمان وقوع آن اتفاقی که تو باید ببینی، فرا نرسیده است. فَسَتُبْصِرُ یعنی زمان آن فرا خواهد رسید و تو خواهی دید؛ نه این که تو نمی بینی، با این موضوع که پیغمبر (ص) به علم غیب همه چیز را می بیند هم منافات ندارد، اما چون پیغمبر (ص) اینجا مقابل دارد؛ معاندین و مخالفین هستند؛ می خواهد بگوید که ما این صحنه را می آوریم و تو و آنها با هم این صحنه را می بینید. باهم دیدن مطرح است وگرنه خیلی جاها راجع به علم پیغمبر (ص) صحبت شده است. قرار نیست که ما در اینجا هم سماجت داشته باشیم یا در هر آیه ای جداگانه راجع به بصیرت پیغمبر (ص) حرف بزنیم. اینجا می خواهد بگوید این وقایع جلوی چشم شما اتفاق خواهد افتاد. جایی هم اتفاق می افتد که پیغمبر (ص) هم هست، آنهایی هم که با پیغمبر (ص) منازعه داشتند، هستند تا ببینند که راجع به پیغمبر (ص) چه غلطی کردند و راجع به حضرت چه قضاوت نابجایی داشتند. چون این لحن است، دیگر نمی تواند این اشکال وارد شود که مگر پیغمبر (ص) بصیرت نداشته است؟ این ربطی به آن بصیرت ندارد. اگر آنطور مته روی خشخاش بگذاریم، آنهایی که صُمٌّ بُكْمٌ عُمْيٌ [7]هستند وَنَحْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ أَعْمَى[8] ، همین فستبصرون آن هم زیر سؤال می رود اما چون فضا آن فضا نیست نه فستبصرون راجع به آنها احترام محسوب می شود نه فَسَتُبْصِرُ راجع به پیغمبر (ص) اشکالی دارد.
پس پیغمبر هم تو خواهی دید و هم آنها خواهند دید. چه چیزی را خواهند دید؟! بِأَيْيِكُمُ الْمَفْتُونُ ، آن فتنه زده، آن سحر شده و آن کسی که تحت تأثیر قرار گرفته است و خلاف می گوید، چه کسی است. هم تو این را می بینی و هم آنها می بینند. وقتی که واقعیت آشکار شد، دهان مخالفان پیغمبر (ص) بسته می شود؛ بِأَيْيِكُمُ الْمَفْتُونُ ، عرض کردم که از نظر فنی - تفسیری نکاتی راجع به مفتون گفته شده است که خیلی ضروری نمی بینم در اینجا راجع به آن صحبت کنم؛ چون بحث قرآنی ما را به فضای ادبیات و مباحث دیگر می برد اما من آن را می نویسم تا وقتی که این تنظیم شد و قرار شد کتاب شود، کم نداشته باشد.
می خواهم هم در تفاسیر شیعه و هم در تفاسیر اهل سنت، یک نکته ای را به عنوان نقد بگویم؛ بعضی از مفسرین درباره فَسَتُبْصِرُ وَيُبْصِرُونَ گفتند که در قیامت معلوم خواهد شد چگونه است؛ ما می خواهیم بگوییم که نمی شود اینطور گفت؛ برای این که فرموده است فَسَتُبْصِرُ؛ حتی نفرموده سوف تبصر، طوری هم نفرموده است که و یوم القیامة این اتفاق می افتد، بلکه فرموده است فَسَتُبْصِرُ ، درواقع آینده نزدیک را می گوید. معمولا وقتی که می گوییم قیامت؛ یعنی آینده بالاخره دور. پس این آیه نمی خواهد بگوید که در قیامت حقایق روشن می شود؛ غیر از این که شاهدی هم نداریم، پس به چه دلیل می گوییم قیامت؟! آیه می گوید به زودی پیغمبر، تو هم واقعیت ها را می بینی، مخالفین تو هم واقعیت ها را می بینند؛ مثل این است که یک نفر در زمان شاه به ساواکی ها و به مخالفین پیروزی انقلاب بگوید که خواهید دید شاه فرار خواهد کرد و امام خواهد آمد. اینها اتفاقاتی است که افتاده؛ بعد می گویم چه موقع؟! می گوییم قیامت معلوم می شود، قیامت که جای خود را دارد اما در همین دنیا هم معلوم می شود، اینگونه قضایا به گونه ای بوده که در همین دنیا هم مشخص شده است، مثلا وقتی که خدا خود به پیغمبر (ص) مأموریت می دهد که
يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ[9]
یکی از حرفهای خطرناکی که به پیغمبر (ص) می گفتند، این بود که او تحت تأثیر القائات علی بن ابی طالب (ع) است؛ پیغمبر (ص) را متهم می کردند که از خود حرفی ندارد و هرچه این جوان به او القاء می کند می گوید. به امیرالمؤمنین (ع) افتخار می کند که شاگرد پیغمبر (ص) است اما وقتی خدای متعال به پیغمبر (ص) راجع به امیرالمؤمنین (ع) می فرماید يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ پیغمبر (ص) را وادار می کند و به گونه ای می فرماید که پیغمبر (ص) غیر از این نمی تواند کاری کند. می فرماید که وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ، اگر این مأموریت را به انجام نرسانی هیچ کاری نکرده ای. چه موقع خدای متعال این را می گوید؟! آن موقعی که پیغمبر (ص) همه کارهایش را انجام داده است، آخرین ماه های عمر ایشان است، سختی ها را کشیده، جنگ ها را داشته و همه سختی ها را پشت سر گذاشته است؛ اما خداوند در این زمان به او می گوید که اگر این کار را نکنی، هیچ کاری نکرده ای. آنوقت پیغمبر (ص) من کنتُ مولاه را می گوید و خدا هم می فرماید الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي. خب همه که این را دارند می بینند، آیا قیامت است که این را می بینند؟! نه، پس از آن که این تهمت ها را به پیغمبر (ص) می زدند؛ شاید کمتر از ده سال طول کشید که این اتفاق افتاد، پس فَسَتُبْصِرُ وَيُبْصِرُونَ بدین معنا نیست که در قیامت خواهید دید که چه می شود، خیر. البته در قیامت همه چیز معلوم می شود، منظور از يَوْمَ تُبْلَى السَّرَائِرُ[10] قیامت است؛ اما زمانی که این ماجرا اتفاق افتاد قیامت نبود که تکلیف این مسئله معلوم شود. هر آنچه که در اینجا معلوم شود، در قیامت هم آشکار می شود و تجسم پیدا می کند؛ آنها همه چیز سرجای خود است، اما ما می خواهیم بگوییم که این موضوع را به قیامت موکول نکنیم، از همین دنیا شروع می شود و تا قیامت، همه چیز روشن است.
نکته دیگری که باید به آن توجه داشت، این است که معمولا آیات قرآن کریم به گونه ای هستند که برای فهم دقیق آیات و روشن شدن ما، باید فضای معنائی آیات قبل را ببینیم. آیات پیشینه دارند، یک پیشینه آنها این است که خداوند از پیغمبر (ص) دفاع می کند مثل مَا أَنْتَ بِنِعْمَةِ رَبِّكَ بِمَجْنُونٍ ، از این دفاع معلوم می شود که یک خبرهایی بوده است، افترائاتی نسبت به پیغمبر (ص) وجود داشته است، به حضرت تهمت هایی می زدند، بی ادبی هایی به ساحت مقدس حضرتش داشتند و نسبت جنون به حضرت می دادند. این موضوع را از آیات قبل می فهمیم. از همین رو است که فَسَتُبْصِرُ وَيُبْصِرُونَ بِأَيْيِكُمُ الْمَفْتُونُ برای ما خیلی معنادار و روشن می شود. از جمله چیزهایی که باعث می شود ما این آیات را بهتر بچشیم و شیرینی و حلاوت آن را ببینیم، همین آیه وَ إِنَّکَ لَعَلي خُلُقٍ عَظيمٍ است که چندین جلسه درباره آن صحبت کردیم؛ معنای این آیه این است که پیغمبر، این چه حرف غلطی است که مخالفان تو به تو نسبت می دهند؟! درحالی که تو دارای خلق عظیم هستی.
قرآن در جای دیگر فرمود که این وصف عظیم را خدا به قرآن داد؛ فرمود:
(وَلَقَدْ آتَيْنَاكَ سَبْعًا مِنَ الْمَثَانِي وَالْقُرْآنَ الْعَظِيمَ) (الحجر/87)
و به راستى به تو سبع المثانى [=سوره فاتحه] و قرآن بزرگ را عطا كرديم
روایاتی هم وجود دارد که از همسر پیغمبر (ص) پرسیدند اخلاق پیغمبر (ص) چگونه است؟ گفت که خلقُه القرآن، قرآن اخلاق پیغمبر (ص) است. از طرفی همه همّ مخالفان پیامبر (ص) این است که بگویند پیغمبر (ص) تحت تأثیر و نفوذ اشخاصی نظیر امیرالمؤمنین (ع) یا هرکس دیگر است. مخالفان اشخاص دیگر را هم می گفتند؛ مثلا می گفتند که پیغمبر (ص) نزد افرادی رفته و چیزهایی را یاد گرفته است که نتیجه آن صحبت ها قرآن شده است! بعد خداوند فرمود که این قرآن عربی است، آن کسی را که شما به او اشاره می کنید که روی پیغمبر (ص) تأثیر گذاشته، عجمی است، او کیست که بخواهد این مسائل را به پیغمبر (ص) یاد دهد؟! از اینگونه تهمت ها که مثلا پیغمبر (ص) تحت تأثیر است بسیار بوده است ، اما خدای متعال می فرماید که این قرآن کتاب عظیم است؛ بعد خطاب به پیغمبر (ص) می گوید وَ إِنَّکَ لَعَلي خُلُقٍ عَظيمٍ؛ خلق تو این قرآن است و یا می فرماید إنّه لکتاب عزیز، عزت از آن اوصافی است که هم برای پیغمبر (ص) است و هم برای قرآن؛ مثل رحمت، رحمةً للعالمین هم برای پیغمبر (ص) است و هم برای قرآن؛ عزت هم از اوصاف قرآن است و هم پیغمبر (ص). یعنی خدای متعال قرآن را جوری درست کرده است که نظم قرآن، زیبائی قرآن، انسجام قرآن، حکمت قرآن و مهندسی قرآن اجازه ندهد که کسی بخواهد کوچک ترین خللی در قرآن وارد کند. مثل این است که بگوییم آجرهای این دیوار با نظم خاصی چینش شده اند و شما نمی توانید حتی یک ریگ معمولی را در جایی از آن قرار دهید که تابلو نشود و رسوائی و خرابی به بار نیاورد؛ اگر کسی آن ریگ را ببیند می گوید این چیست که در اینجا چسبانده اند؟! اینجا را خراب کرده است؛ در واقع هرچه مهندسی دقیق تر باشد، دخالت بیجا بیشتر رسوا می شود. قرآن آنقدر زیبا و جذاب و حساب شده و حکیمانه است که اگر کسی یک نقطه، یک ویرگور و یک حرف به آن بچسباند، رسوا می شود. عزیز است یعنی نفوذ ناپذیر است؛ و إنّه لکتاب عزیز، نمی شود چیزی را در آن جای داد، قرآن اینگونه است؛ هم از نظر ظاهر و لفظ و هم از نظر باطن و معنا؛ وَ إِنَّ القُرآنَ ظَاهِرُهُ أَنِيقٌ، وَ بَاطِنُهُ عَمِيقٌ[11]. هیچکدام از آنها اجازه نمی دهند که چیزی در قرآن نفوذ کند.
وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ[12] یعنی خداوند قرآن خود را به گونه ای ساخته که اگر همه عالم هم جمع شوند، نمی توانند خدشه ای بر آن وارد کنند، خودشان مخدوش می شوند. پیغمبر (ص) هم همینطور نفوذ ناپذیر و عظیم و عزیز است. وقتی که خداوند می فرماید وَ إِنَّکَ لَعَلي خُلُقٍ عَظيمٍ؛ بعد می فرماید فَسَتُبْصِرُ وَيُبْصِرُونَ یعنی می خواهد بگوید که اگر خدا و قرآن و دین را قبول ندارید، باید دنبال کار خود بروید ، شما لیاقت پیغمبر (ص) و دین را ندارید؛ اما اگر خدا را می فهمید، خداوند می گوید پیغمبر (ص) لَعَلي خُلُقٍ عَظيمٍ است. در زندگی مردمی خودمان آدم هایی را سراغ داریم که بخاطر اینکه آیینه قلبشان با یاد خدا و ذکر و دین و مراقبت و مواظبت دینی، صفا و پاکی پیدا کرده است، نمی شود سر آنها را کلاه گذاشت و فریب داد. خاطره معروفی است که امام خمینی v از نجف خاطره ای نقل می کند که منافقین و مجاهدین خلق زمانی که خیلی خود را نشان می دادند و همه مجاهدین خلق را یک گروه مبارز دینی می شناختند و آنها را مذهبی می دیدند، به نجف رفتند، آن زمان در قبل از انقلاب امامw در نجف تبعید بودند، امامw می گوید که مجاهدین خلق همراه خود نهج البلاغه داشتند، هرچه به من می گفتند استنادی به نهج البلاغه می دادند و می گفتند مثلا در خطبه فلان، امیرالمؤمنین(ع) اینگونه گفته است، در نامه فلان علی (ع) آنطور گفته است، امام می فرماید که هرچه اینها بیشتر از نهج البلاغه گفتند و حرفهای خود را توضیح دادند من به آنها بیشتر شک کردم.
حالا امامw که این بصیرت را دارد نسبت به پیغمبر(ص) چیزی ندارد. لایقاس بهم احد، آنهایی که پیغمبر را این گونه می دیدند یا حتی در خیالات خود راه می دهند که پیغمبر این گونه باشد، هیچ معرفتی نسبت به مقام نبوت و رسالت ندارند، امامw که به این مقام می رسد تشخیص می دهد.
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ يَجْعَلْ لَكُمْ فُرْقَانًا[13]. او یک نسخه کوچک دستورات پیغمبر را فهمیده و عمل کرده است، پیغمبر(ص) که هزاران نسخه معرفتی و عرفانی نوشته است، او کیست و چه مقامی دارد، در حقیقت اگر کسی بفهمد که پیامد مقام نبوت، رسالت شده است، به خیال خود اجازه نمی دهد که فکر کند کسی روی پیغمبر(ص) تأثیر گذاشته است، این موضوع مهم است.
سوره مبارکه حجرات این بحث را داشتیم که ولید بن عقبه با وجود پرونده سیاه و تباهی، مسئول بوده است، یعنی در قدیم هم این مسائل بوده است که یک انسان مشکل دار، جایی خود را جا زده باشد، در واقع این اتفاق تازگی ندارد، ها ، نقل می کنند که پیغمبر به او مأموریت داده بود تا در جایی زکوات و صدقات جمع آوری را کند، مردم آن منطقه برای این که نماینده پیغمبر به دیار آن ها می رود، به استقبال او آمدند، جمعیت زیاد به استقبال او آمدند و به او احترام گذاشتند، این شخص چون در ان منطقه خیانت هایی کرده بود و لطمه هایی به مردم زده بود، گمان کرد که مردم آمده اند که به حساب او برسند و برای مخالفت با او قیام کرده اند، بنابراین فرار کرد برگشت و خدمت پیغمبر (ص) موضوع را گزارش داد. عین همین فضای آیاتی که داریم می گوییم پیش آمد، بعضی از مفسران همین که این مطلب و آیات بعدی را می بینند می گویند پیغمبر تصمیم گرفت با آن قوم بجنگد.
سپس خداوند می فرماید:
(يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنْ جَاءَكُمْ فَاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَيَّنُوا أَنْ تُصِيبُوا قَوْمًا بِجَهَالَةٍ فَتُصْبِحُوا عَلَى مَا فَعَلْتُمْ نَادِمِينَ)
اى كسانى كه ايمان آورده ايد اگر فاسقى برايتان خبرى آورد نيك وارسى كنيد مبادا به نادانى گروهى را آسيب برسانيد و [بعد] از آنچه كرده ايد پشيمان شويد
(وَاعْلَمُوا أَنَّ فِيكُمْ رَسُولَ اللَّهِ لَوْ يُطِيعُكُمْ فِي كَثِيرٍ مِنَ الْأَمْرِ لَعَنِتُّمْ وَلَكِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَيْكُمُ الْإِيمَانَ وَزَيَّنَهُ فِي قُلُوبِكُمْ وَكَرَّهَ إِلَيْكُمُ الْكُفْرَ وَالْفُسُوقَ وَالْعِصْيَانَ أُولَئِكَ هُمُ الرَّاشِدُونَ) (حجرات/ 6 و 7)
و بدانيد كه پيامبر خدا در ميان شماست اگر در بسيارى از كارها از [راى و ميل] شما پيروى كند قطعا دچار زحمت مى شويد ليكن خدا ايمان را براى شما دوست داشتنى گردانيد و آن را در دلهاى شما بياراست و كفر و پليدكارى و سركشى را در نظرتان ناخوشايند ساخت آنان [كه چنيناند] رهيافتگانند
این قضیه باعث شد بنده وقت زیادی برای بررسی آن گذاشتم، وقتی تاریخ را در کنار تفسیر و بستر های نزول این آیات می بینیم کاملا واضح و روشن می شود که پیغمبر تصمیم به جنگ نگرفته بودند، آن شخص جو سازی نمود و روی احساسات مردم تبلیغات کرد، یک نوع خیزش و قیام همگانی ایجاد کرد، و به مردم گفت چرا باید شما زکات بدهید ولی فلان شهر زکات ندهند؟ از شما پول بگیرند از آنها نگیرند؟ روی این مسائل تبلیغات کرد و احساسات مردم را برانگیخت، جوی درست کرد و مردم قیام کردند که تا با آن قبیله بجنگند. لذا قرآن می فرماید که رسول خدا در میان شماست، لَوْ يُطِيعُكُمْ فِي كَثِيرٍ مِنَ الْأَمْرِ لَعَنِتُّمْ اگر اوضاع وارونه شود و قرار باشد بجای این که شما از پیغمبر اطاعت کنید، پیغمبر از شما اطاعت کند همه از هم می پاشند، جامعه نابود می شود و به زحمت می افتید.
از همین لحن آیه معلوم می شود که پیغمبر قرار بر جنگ نگذاشته است ، یک قیام احساساتی از جانب مردم با تبلیغات سوء یک آدم بیمارو بداخلاق ایجاد شده است، خدا به مردم می گوید که چکار می کنید، مگر چشمان شما نمی بیند که پیغمبر در میان شماست!؟ اگر پیغمبر به شما گفتند جنگ، بجنگیدو اگر گفتند بنشینید، بنشینید. هنوز که پیغمبر حکم جنگ صادر نکرده اند. پس اگر ما معنای اینکه پیغمبر نفوذ ناپذیر است را درک کنیم فهم ما در خیلی از آیات قرآن متفاوت می شود، این مطلبی است که اینجا باید توجه داشته باشیم.
من بار ها گفته ام و باز هم می گویم که من به دنبال سند سخن تخلّقوا باخلاق الله گشتم و تا آنجایی که جستجو کردم دیدم که این سخن نقل شده است، مثلا گفته اند که نقل شده یا قال علیه السلام اما با این که مثل بعضی از سخنان دیگر خیلی مشهور است، واقعا سند معتبری که نشان دهد روایت است، پیدا نکردم. معلوم نیست روایت باشد، اما کلام زیبائی است، بله انسان باید تلاش کند که اخلاق الهی داشته باشد؛ مثلا کرامت خلق الهی است، عزت خلق الهی است، صدق و راستی خلق الهی است، انسان باید اینها را داشته باشد. اما من احساس کردم که سندی در روایت بودن این سخن دیده نشد. اگر کسی پیدا کرد یاعلی؛ منتها شبیه این در قرآن داریم؛ صبقة الله من احسن من الله صبقةً یعنی منش الهی پیدا کنید؛ منش الهی، یعنی همان خلق و خوی خدائی پیدا کنید، بنده خدا باید خلیفه خدا باشد و در خلق و خو به خدا شباهت پیدا کند؛ خدا سخیّ است تو هم سخی باش؛ خدا رحیم است، تو هم رحیم باش؛ خدا خلّاق است، تو هم یک مقلد چشم و گوش بسته نباش، خدا قوی است، تو هم باید خود را به وسیله تقوا و ایمان قوی کنی. باید بنده کوشش کند اسماء و صفات خدا را که به او مربوط می شود، برای خود حیازت کند و صبقة الله و من احسن من الله صبقةً شود. اگر اینگونه شود، این بنده بنده همان خدای صاحب اسماء الحسنی می شود. وقتی که خدا در زندگی انسان تعیین کننده منش انسانی شود، چه اتفاقی می افتد؟! می شود عَظُمَ الخالق فی انفسهم فصغر مادونه فی اعینهم، خدای متعال با تمام عظمت در وجود انسان تجلی می کند، آن زمان است که غیر خدا از چشم او می افتد و کوچک می شود. در آنصورت کوچک چطور می تواند در کسی که عظمت و بزرگی دارد اثرگذار باشد؟! اصلا وارونه می شود اگر بزرگ بخواهد از کوچک اثر بپذیرد. بزرگ بر کوچک ها اثرگذار می شود، نه اینکه از آنها اثر بپذیرد.
صبقة الله یعنی اگر کسی آن منش الهی را پیدا کند، مثلا در ربوبیت محو خدا شود، همه چیز را برای رب العالمین ببیند و بداند، عالم ربانی می شود. کسی که به این مقام می رسد هر چیزی را که می بیند، جلوه خدا می بیند. انسان ها چند نوع نماز می خوانند؛ زمانی نماز می خوانیم که این بار سنگین را از روی دوش خود زمین بگذاریم؛ این یک نوع نماز است. زمانی نماز می خوانیم که ما را جهنم نبرند، این هم یک گونه نماز است. زمانی نماز می خوانیم که بهشتی شویم و از نعمت های بهشت استفاده کنیم، این هم مرتبه دیگری از نماز است. یک موقع هم روز عاشورا است، از هر طرف تیر به سمت اباعبدالله الحسین (ع) می آید، اما می گوید من باید بایستم و نماز بخوانم. حال او که امام و مشخص است ، اما یاران امام (ع) آمدند و سپر بلای امام (ع) شدند، هر تیری به آنها می خورد، انگار که یک رکعت نماز می خوانند و وقتی که شخص با همان تیرها نقش زمین می شود، می گوید آقا جان از من راضی شدی؟! یعنی من به دنبال این بودم که تویی که ولیّ خدا هستی، از من راضی باشی؛ این هم مرتبه دیگری از نماز است. ببینید چقدر فرق می کند.
راجع به عبادت می خواهم یک حدیث بگویم و یک نتیجه گیری کنم. رسول گرامی اسلام (ص) حدیث قدسی را بیان می فرماید و می گوید:
Nقال الله جلّ جلاله مَنْ أَهَانَ لِی وَلِیّاً فَقَدْ بَارَزَنِی بِالْمُحَارَبَةِM [14]
کسی که دوست مرا (مومنی را) اهانت کند با من به جدال برخاسته است.
هرکس یکی از اولیاء من را مورد اهانت قرار بدهد، باید خود را مترصد حرب و جنگ با من ببیند؛ حال ممکن است این اولیاء آدم های معمولی هم باشند. آنهایی که به فاطمه زهرا h جسارت کردند، آنهایی که به امیرالمؤمنین (ع) سوء ادب داشتند، آنهایی که به ساحت مقدس پیغمبر (ع) نسبت جنون و سحر دادند، باید خود را مترصد حرب و جنگ با خدا ببینند؛ یعنی به جنگ با خدا برخواسته اند.
Nوَ مَا يَتَقَرَّبُ إِلَيَّ عَبْدٌ مِنْ عِبَادِي بِشَيْءٍ أَحَبَّ إِلَيَّ مِمَّا اِفْتَرَضْتُ عَلَيْهِ وَ إِنَّهُ لَيَتَقَرَّبُ إِلَيَّ بِالنَّافِلَةِ حَتَّى أُحِبَّهُ فَإِذَا أَحْبَبْتُهُ كُنْتُ إِذاً سَمْعَهُ اَلَّذِي يَسْمَعُ بِهِ وَ بَصَرَهُ اَلَّذِي يُبْصِرُ بِهِ وَ لِسَانَهُ اَلَّذِي يَنْطِقُ بِهِ وَ يَدَهُ اَلَّتِي يَبْطِشُ بِهَا إِنْ دَعَانِي أَجَبْتُهُ وَ إِنْ سَأَلَنِي أَعْطَيْتُهُ M [15]
و تقرّب نجويد هيچ بنده اى به من به عملى كه محبوبتر باشد نزد من از آنچه بر او واجب كرده ام، و به راستى كه او با عمل نافله به من تقرّب جويد تا آنجا كه دوستش دارم و چون دوستش داشتم در اين صورت گوش او شوم كه با آن بشنود و چشم او شوم كه با آن ببيند و زبانش شوم كه با آن بگويد و دستش شوم كه با آن برگيرد، اگر دعا كند به درگاهم اجابتش كنم و اگر از من خواهش كند، به او ببخشم.
هیچ چیزی به اندازه واجبات، مثل نماز، روزه، خمس و زکات بنده را به خدا نزدیک نمی کند، البته نوافل هم انسان را به خدا نزدیک می کنند اما هیچ چیزی حتی نوافل جای واجبات را نمی گیرند. خدای متعال می گوید و إنَّهً ليَتَقَرَّبُ إليَّ بِالنّافِلةِ حتی اُحبّه، این نافله ها و واجبات مدام بنده را به من نزدیک می کنند، تا آنجایی که من بنده را دوست داشته باشم؛ یعنی بنده می شود محبوب دل من و او را دوست می دارم. البته یک نوع از دوستی، دوستی عمومی است؛ خدا هرچیزی را که آفریده، دوست داشته که آفریده است، اما این دوستی غیر از آن است، این نوع از دوستی، خصوصی و ویژه است.
فَإِذا أحبَبتُهُ دقت کنید که چرا من این حدیث را اینجا می گویم. می دانید وقتی که خداوند می فرماید من بنده را دوست می دارم، چه اتفاقاتی می افتد؟ كُنتُ سَمعَهُ الَّذي يَسمَعُ بِهِ، من گوش بنده می شوم که به کمک من چیزهایی را که دیگران نمی شنوند، می شنود. وبَصَرَهُ الَّذى يُبصِرُ بِهِ، من چشم بنده می شوم که به کمک بصیرتی که به او عنایت می کنم، همه چیز را می بیند؛ انگار چشم او عین الله است، گوش او گوش الهی است. و لسانه الذی ینطق به، زبانی که با آن صحبت می کند زبان من است و تأثیر کلامش خدائی می شود. ويَدَهُ الَّتي يَبطِشُ بِها، قدرت دست او قدرت خدائی می شود، اگر کسی این معنا را بفهمد، از ماجرای درب قلعه خیبر که چهل نفر باید آن را جابجا می کردند تعجب نمی کند. اگر دو نفر می توانستند جابه جا کنند که هرکسی از راه می رسید می توانست این درب را باز کند، بهمین خاطر یک درب سنگینی درست کرده بودند که هرکسی نتواند به قلعه ورود پیدا کند. حضرت می فرماید من این درب را با قوت جسمانی از جای نکندم بلکه با قوت روحانی این درب را از جایش برداشتم و حرکت دادم. إِنْ دَعَانِي أَجَبْتُهُ وَ إِنْ سَأَلَنِي أَعْطَيْتُهُ اگر دعا کند، جواب او را می دهم و دعایش را اجابت می کنم و اگر سؤال و درخواست کند، درخواست او را برآورده خواهم کرد. حال شما حساب کنید که این حدیث می گوید بنده با نماز و روزه و واجبات و یک مقداری مستحبات می تواند بجایی برسد که چشم او چشم خدا، گوش او گوش خدا، زبان او خدائی و دست و قدرت او، قدرت الهی شود. حال پیغمبر گرامی اسلام (ص) که منبع همه این فیوضات است، آیا هرکسی به پیغمبر (ص) چیزی بگوید، پیغمبر (ص) هم تحت تأثیر حرفهای او قرار می گیرد؟! بعد هم پشیمان شود و بگوید آنها اینجوری گفتند، من هم این کار را کردم و پشیمان شدم، آبروی من آسیب دید؟! مثل این که بگوییم محال است که چنین اتفاقی بیفتد؛ بنابراین آنها گفتند پیغمبر (ص) مجنون است؛ خودشان دیوانه بودند که چنین می گفتند. نمی خواهیم به آنها جواب بدهیم، واقعا جنون داشتند، اگر جنون نداشتند این حرف را نمی زدند. پیغمبر (ص) چه کسی است؟! وَ إِنَّکَ لَعَلي خُلُقٍ عَظيمٍ؛ خلق عظیم یعنی خلق الهی، یعنی صِبْغَةَ اللَّهِ وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَةً[16] ، کسی که دارای خلق الهی است یعنی چشم او خدائی می بیند، گوش او خدائی می شنود، عقل او خدائی می اندیشد، دست او قدرتی خدائی دارد، زبان او سخن خدا را می گوید.
فَسَتُبْصِرُ وَيُبْصِرُونَ[17] پیغمبر (ص) چند صباح دیگر تمام اینها برای همه اهل عالم آشکار می شود که بِأَيْيِكُمُ الْمَفْتُونُ [18] کدام یک از شما جنون دارید یا آدم مجنون در میان کدام یک از دو جناح حق و باطل نفوذ کرده است؟!
و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته.
[1] البقره/ آیه شریفه 130
[2] یوسف/ آیه شریفه 39
[3] النساء/ آیه شریفه 139
[4] المائده/ آیه شریفه 3
[5] التوبه /آیه شریفه 61
[6] محمد / آیه شرفه 330
[7] البقره/ آیه شریفه 171
[8] طه / آیه شریفه 124
[9] المائده / آیه شریفه 67
[10] الطارق / آیه شریفه 9
[11] نهج البلاغه/ خطبه 18
[12] الحجر / آیه شریفه 9
[13] الأنفال / آیه شریفه 29
[14] کافی کتاب الکفر و الایمان
[15] صول کافی ترجمه کمره ای جلد 5
[16] البقره/ آیه شریفه 128
[17] القلم / آیه شریفه 5
[18] القلم / آیه شریفه 6