نماینده ولیفقیه در استان قزوین در جلسه تفسیر قرآن کریم گفت: مسجد را تنها کسانی که به خدا ایمان دارند میتوانند آباد کنند.
آیتالله عبدالکریم عابدینی در جلسه تفسیر قرآن کریم که در تاریخ ۷ اسفندماه ۱۴۰۱ برگزار شد، اظهار کرد: امام سجاد (ع) فرمودند اگر از مشرق تا مغرب همه از دنیا بروند من احساس تنهایی نمیکنم و وحشت مرا فرا نمیگیرد، به شرط آن که با قرآن انس داشته باشم.
قدر این کلام حضرت را زمانی میدانیم که میخواهیم از این دنیا کنده شویم و همه دلخوشیها و دلبستگیها را باید زمین بگذاریم و مسافر عالم دیگری شویم، آن موقع خوب میفهمیم که اگر با قرآن باشیم و ولایت و امامت داشته باشیم همه چیز داریم اما اگر قرآن نداشته باشیم و ولایت و امامت نداشته باشیم هیچ نداریم.
امام حسین (ع) در دعای عرفه فرمودند خدایا آن که تو را دارد چه ندارد و آن که تو را ندارد چه دارد؟ خداوند فرمود واعتصموا بحبل الله جمیعا، حبلالله اهل بیت و قرآن هستند.
خداوند در آیه 18 سوره مبارکه جن فرمود بدانید که مساجد متعلق به خداست، غیر خدا را با کار مساجد قاطی نکنید، این آیه ظرفیت زیادی دارد و بسیاری از معارف نورانی را میشود در گنجایش این آیه شریف دید.
مساجد برای خداست و نباید نام کسی را جای خدا در مساجد برد، البته برای مثال ما در مسجد نام رسول اکرم (ص) را میآوریم و درود بر آن حضرت میفرستیم اما میدانیم خداوند خودش فرموده ای کسانی که ایمان آوردهاید خدا و پیامبر را اطاعت کنید.
خدای متعال بسیار در قرآن کریم درباره مساجد صحبت کرده است، بسیاری از این صحبتها مخصوص مسجدالحرام است اما در مورد مساجد دیگر هم آیاتی وجود دارند، خداوند در آیه 17 و 18 سوره مبارکه توبه میفرماید مسجدسازی کار مشرکان نیست، مشرک نمیتواند تأمینکننده یا احیاکننده عمران و آبادکننده مساجد باشد، چون او مشرک است و مسجد جایی است که کانون توحید و محل پاکی و طهارت است، اما مشرک برای خدا شرک قائل میشود و نجس است.
اگر کسی نگاه مشرکانه داشته باشد نمیتواند آبادکننده مسجد باشد، ممکن است یک آدمی پول فراوانی داشته باشد اما شرط بگذارد که من مسجد را درست میکنم اما نام من باید در این مسجد بدرخشد و در مدیریت مسجد، اداره مسجد و مسائل مربوط به مسجد کسی حق دخالت ندارد، چنین جایی اصلاً مسجد نامیده نمیشود، چون برای مسجد باید وقف صورت گیرد.
یکی از شرایط وقف این است که باید از خودش فکّ ملک کند، یعنی برای مثال این زمین دیروز متعلق به من بوده است اما از حال که نام مسجد را بر آن نهادم دیگر متعلق به من نیست، اگر فرد نتواند از ملک خود دل بکند، نمیشود انتظار داشت عمران و آبادانی در مسجد صورت بگیرد.
همچنین برای مثال ممکن است کسی برای ساخت مسجد پول خرج کند اما بعد از اینکه خرج کرد و این مکان تبدیل به مسجد شد، دیگر فرد باید از مخارجی که کرده دل بکند، اگر همچنان بگوید پول آجرهای این مسجد را من دادهام، پس من در اینجا حق بیشتری دارم نسبت به آنهایی که پول ندادهاند، باید به چنین فردی گفت تو سالن ساختهای، مسجد نساختهای.
مسجد زنده است، مسجد آن قدر زنده است که دیگرانی که به مسجد وصل میشوند را هم زنده میکند، راجع به مسجد باید خیلی کار کرد، بنابراین خداوند در آیه 18 سوره جن فرمود اصلاً امکانپذیر نیست که مشرکان بیایند مساجد را آباد کنند.
امیرالمؤمنین (ع) در نامه 31 نهجالبلاغه به فرزندش فرمود اگر میخواهی قلبت عمران و آبادانی داشته باشد قلب تو با ذکر خدا آباد میشود، قلب که آباد شد چشم بینا میشود، گوش شنوا میشود و همان قلب مطیع میشود.
قلبها دو جور هستند، قلبهایی که مردهاند و قلبهایی که زنده هستند، چقدر ما آیه داریم که به پیغمبر میفرماید تو نمیتوانی به مردگان حرفی بشنوانی، منظور از اینها مرده قبرستان نیست، بلکه راجع به کسانی است که قلب آنها مرده است.
همچنین خدا به پیغمبر (ص) فرمود تو آن کسی نیستی که بتوانی آنهایی که در قبرها خفتهاند و آوارها روی سرشان ریخته را حرف بشنوانی؛ خیلیها به ظاهر مرده هستند اما در حقیقت زندهاند، برای مثال شهدا و علمای مقرب درگاه الهی زنده هستند اما بسیاری از زندهها به تعبیر امیرالمؤمنین (ع) مرده متحرک و مرده زندهنما هستند.
امیرالمؤمنین (ع) در خطبه 222 نهجالبلاغه فرمود قلبهایی که زنگ میزنند مانند آهنهایی که زنگ میزنند نیاز به جلا دادن دارند، دلی که جلا نداشته باشد دل نیست برای اینکه ما باید در آیینه دل حقایق را ببینیم و بفهمیم، آن زمانی این امکان فراهم است که این زنگارها و تیرگیها از دل زدوده شود.
حضرت در ادامه فرمودند خدای متعال ذکر را برای صیقل دادن قلب قرار داده است، اگر ذکر در زندگی انسان جاری شد گوش دل از کری نجات پیدا کرده و شنوایی خود را باز مییابد و چشم بعد از این تیرهبینی، به برکت ذکر بصیرتش را باز مییابد و قلب بعد از عناد و دشمنی با خدا و مردم، در پیشگاه خدا مطیع میشود.
آنهایی که مستمراً اهل ذکر هستند قلبشان آباد میشود و کارشان به جایی میرسد که سمع در آنها زنده میشود، گوششان شنوا و چشمشان بینا میشود.
اگر قلبی عمران و آبادانی پیدا کرد، صاحب آن قلب میتواند مسجد را هم آباد کند، چون صاحب این قلب دیگر شرک ندارد و نمیگوید چون من پول دادهام نام من در مسجد بدرخشد بلکه میگوید من برای رضای خدا مسجد را ایجاد کردهام.
مشرکی که میخواهد نام، شهرت، عنوان، منافع، قوم و قبیلهاش در کار مسجد دخالت کند، برای مسجد عمران و آبادانی نمیآورد، اصلاً نام چنین مکانی را نمیتوان مسجد گذاشت، چون مانند سالنی است که روح ندارد.
مسجد را تنها کسانی که به خدا ایمان دارند میتوانند آباد کنند
خداوند در آیه 19 سوره جن میفرماید مسجد را آن کسی که به خدا ایمان دارد میتواند آباد کند؛ بنابراین عنصر ایمان است که میتواند مسجد را آباد کند، برای مثال میگویند کسبه اول باید بروند فقه یاد بگیرند بعد کاسبی کنند تا حلال و حرام نابودشان نکند.
در باب ساخت مسجد نیز همین گونه است، باید بگوییم کسانی که قصد عمران و آبادانی مساجد را دارند، باید اول بروند ببینند خدا از مسجد چه انتظاری دارد و چه کسانی را به عنوان آبادکننده مساجد به رسمیت میپذیرد، بعد اقدام به ساخت و عمران مساجد کنند.
خداوند فرمود کسانی میتوانند آبادکننده مساجد باشند که دغدغه و انگیزه وافری دارند که اقامه کننده نماز باشند، چنین افرادی در زمان زنده بودنشان نماز را اقامه میکنند، وقتی هم به هر طریقی از دنیا رفتند میتوان گفت اینها اقامه کننده نماز بودهاند.
خداوند میفرماید آن کسی که اقدام به عمران و آبادانی مسجد میکند، نباید از غیر خدا واهمه داشته باشد، بنابراین مشخص میشود مسجد کانون عدالتخواهی و همآوایی با بندگان خوب خداست و کانون فریاد علیه شرک، کفر و طاغوت است، همان نقشی که مساجد ما قبل از انقلاب داشتند و انقلاب را به پیروزی رساندند، بعد از پیروزی انقلاب نیز در دوران دفاع مقدس مرکز بسیاری از خدمات ارزشمند بودند.
بعدها نیز مساجد در جریانات مختلف مانند بیماری کرونا، پناه مردم بودند، مساجد باید این گونه باشند، بنابراین آدمهایی که به اقامه نماز اهمیت میدهند از رهیافتگان و هدایتشدگان هستند.
در نگاه دینی مساجد محور هستند
در نگاه دینی مساجد محور هستند، یعنی در هر محلهای که مسجد است، این مسجد پایگاه اصلی آن محله است، حتی اگر در محلات کوچک مساجد کوچکی هستند، در آن منطقه یک مسجد بزرگتر به عنوان امام آن مساجد میشود و مسجد مرکزی نیز شهر امام همه مساجد شهر میشود.
در مساجد، امام مسجد باید محور باشد
وقتی هم وارد مساجد میشویم، امام مسجد باید محور باشد، امام باید برای ساختن مسجد تربیت شود، هر محله کوچکی امامی دارد که محور است، در هر منطقه هم امامی وجود دارد که همه امامان آن منطقه را همراهی و هدایتگری میکند.
هر مسجدی مثل یک چشمه است که از آن چشمه ایمان و مؤمن میجوشد، در نماز جمعه، نماز عید فطر و عید قربان، این مساجد به هم وصل میشوند و سیلی از جمعیت به هم میپیوندند و وحدت توحیدی در جامعه شکل میگیرد، اینها چقدر میتواند استحکامات امنیتی برای جامعه ما داشته باشد.
ما امروز هنوز استفاده لازم را از ظرفیتهای مساجد نداریم، باید فرهیختگان جامعه ما راجع به کارآمدیهای مسجد بیشتر بیندیشند، خوشبختانه در این روزگار میبینیم که افکار و اندیشه خیلیها در حوزه مسجدشناسی متمرکز میشود.
وقتی مسجد شناخته شد، آن وقت میفهمیم در مساجد امام محور است، دو آیه شاهد این مسئله است، یکی اینکه در سوره جمعه میبینیم که پیامبر (ص) مشغول نماز جمعه است، در بیرون از مسجد از شامات و مناطق دوردست انواع و اقسام کالاهای جذاب را آورده بودند و داد میزدند مردم بیایند خرید کنند، برخی مردم خطبههای نماز جمعه را رها کردند و سراغ خرید رفتند.
خدای متعال در آیه 11 سوره جمعه خطاب به پیغمبر (ص) فرمود در حالی که تو ایستادهای و خطبه بیان میکنی، همان موقع تو را تنها گذاشتند و رفتند، خداوند در این آیه نمیفرماید مردم نماز را ترک کردند بلکه میفرماید ای پیامبر مردم تو را ترک کردند، یعنی نماز در مسجد است اما امام محور است.
خداوند میفرماید حرفتان را بزنید، حتماً در مردم اثر میگذارد، آن زمان رسول خدا (ص) مأمور میشود مردم را به حج دعوت کند، یعنی به هر طریقی اعلام کند که مناسک و مراسم حج در فلان زمان رسماً شروع میشود، در ادامه خداوند میفرماید میبینی که از هر شکافی مردم به سمت تو سرازیر میشوند، یعنی حقیقت کعبه تو و جانشینان تو هستید.
درباره مسجد گفته شده که اگر یک جایی مسجد است، تا 40 خانه از شمال و جنوب همسایه مسجد حساب میشوند، امیرالمؤمنین (ع) میفرماید نماز برای همسایه مسجد جز در مسجد درست نیست، مگر کسی که عذر داشته باشد.
در روایات آمده کسی که سه هفته بدون دلیل در نماز جمعه شرکت نکند مهر نفاق بر قلب او خواهد خورد، یعنی اگر یک آدمی از نماز جمعه فاصله گرفت و اگر نماز جمعه هم به معنای واقعی نماز جمعه باشد، یعنی در آن بیدارگری صورت گیرد و حقایق و معارف دین بیان شود، دوست و دشمن در نماز جمعه معرفی شوند، اگر نماز جمعه رسالت خود را درست انجام دهد، هر کس در نماز جمعه شرکت کند از نفاق دور میشود، این مسئولیت امامان جمعه را هم سنگین میکند.
چه زمانی انسان منافق میشود؟ زمانی که شیطان در او نفوذ میکند، در مقابل دشمن خودش را میبازد و تحت تأثیر دشمنان قرار میگیرد اما اگر فرد هر هفته در نماز جمعه شرکت کند، حقایق عالم اسلام و شرایط مسلمانان عالم را درک کند حتماً در مقابل دشمنان موضع خواهد داشت اما اگر کسی نماز جمعه را رها کند حقیقتاً نفاق در او رخنه میکند.
در کتاب شریف کافی حدیثی از امام کاظم (ع) بیان شده که مساجد متعلق به خدا هستند، غیر خدا را در مساجد نخوانید، یعنی غیر از اوصیای پیغمبر (ص) را در مسجد نخوانید، مسجد باید محور باشد، در مسجد نیز امام محور است، مسجد را نباید پایگاه اغراض دیگر قرار داد، مسجد فقط برای خداست.
اگر یک نفر خواست در جامعهای که اهالی آن مؤمن و مسجدی هستند، رهبر باشد، ائمه (ع) هستند که شرایط او را معین میکنند، اینها همان ویژگیهای ولیفقیه است که در قانون اساسی نیز آمده است.
امام موسی کاظم (ع) در ادامه فرمود مبادا دیگران را به جای ائمه (ع) فرا بخوانید و جزو کسانی باشید که در کنار خدا از دیگران اسم به میان میآورید.
امیرالمؤمنین (ع) نیز در وصیتی به فرزندشان محمد حنفیه فرمودند ای فرزندم چیزی را که نمیدانی نگو، حتی خیلی چیزهایی را هم که میدانی قرار نیست بگویی، هر کدام از اعضای تو وظایفی دارند، اگر وظایف مربوط به اعضا و جوارح خود را درست به جا نیاوری، آنها در روز قیامت علیه تو شهادت میدهند.
هر کدام از اعضا وظایفی دارند، اگر از زبان انسان تهمت، غیبت و حرفهای بیهوده بیرون آید، این زبان در روز قیامت علیه انسان شهادت میدهد، اگر کسی با دستش چیزی بنویسد که آبروی کسی را ببرد یا به هر شکلی به اموال دیگران دست درازی داشته باشد، این دست در روز قیامت علیه صاحبش شهادت میدهد.
امیرالمؤمنین (ع) در ادامه فرمود آدمها به حال خود رها نشدهاند که هر کاری خواستند انجام دهند، چشم، دست، پا و همه اعضا و جوارح مسئولیت دارند، هر چه میگوییم و هر کاری میکنیم مسئول هستیم، بدانید که مساجد متعلق به خداست، غیر خدا را در مساجد وارد نکنید.
زمانی ما یک کلمه یا جملهای میگوییم که با آبروی دیگران بازی میشود، این را تا قیامت دیگر نمیتوان جوابگو بود، یا یک زمان جملهای را میگوییم که کودک یا نوجوانی را نسبت به عقاید دینی متزلزل میکنیم.
در حدیث آمده شخصی میگوید من دیدم که ابوداود از نزد معتصم برگشته و خیلی ناراحت است، از او پرسیدم چه شده که این چنین ناراحتی؟ پاسخ داد کاش من سالها قبل میمردم و نبودم تا امروز این صحنه را نمیدیدم.
معلوم میشود که علما جمع بودهاند، معتصم نیز بوده است، صحبت این بوده که سارقی اقرار به دزدی کرده و خلیفه گفته باید حکم شرع یعنی قطع دست را درباره او اجرا کرد تا از آلودگی نجات پیدا کند، معتصم هر چه عالم بوده، از جمله ابوداود را جمع کرده تا درباره این حکم بپرسد.
ابوداود میگوید معتصم از ما پرسید دست سارق از کجا باید قطع شود که حکم شرعی درست پیاده شود؟ من گفتم از مچ باید قطع شود، پرسیدند دلیلت چیست؟ من گفتم چون محل مسح در تیمم همین قسمت از دست است، وقتی من این را عنوان کردم عدهای با من همراه شدند، برخی نیز گفتند از آرنج باید قطع شود، چون محل وضو است.
معتصم به امام جواد (ع) توجه کرد که سن زیادی هم نداشت و به او گفت نظر تو چیست؟ امام (ع) فرمود از من نپرس، با دیگران صحبت کن، شرایط به گونهای بوده که امام (ع) صلاح نمیدانسته مستقیم پاسخ دهند.
معتصم اصرار کرد و امام (ع) را به خدا قسم داد که پاسخ بدهد، امام (ع) فرمود اینهایی که حرف از قطع مچ و آرنج زدند نسبت به سنت رسول خدا (ص) خطا گفتند، دست سارق باید از ریشه انگشتان قطع شود و کف دست بماند، چرا که رسولالله (ص) فرمودند سجده با هفت عضو محقق میشود که دو تا از آنها کف دست هستند، اگر دست از مچ یا آرنج قرار شود دستی نمیماند که بخواهد با آن سجده کند.
ابوداود میگوید معتصم از این پاسخ شگفتزده شد و تعجب کرد، برای من نیز گویا قیامت بر پا شد وقتی این صحنه را دیدم، آرزو کردم کاش من زنده نبودم که اینها را ببینیم و بشنوم، چون به این فکر کردم که چقدر سالها بدون اینکه از امام حقیقی کسب تکلیف کنم احکامی را صادر کردهام.