امروز :
Skip to main content

نماینده ولی‌فقیه در استان قزوین در جلسه تفسیر قرآن کریم به شرح علت جهنمی شدن مجرمین یا اصحاب شمال در روز قیامت پرداخت.

آیت‌الله عبدالکریم عابدینی در جلسه سی‌وهشتم تفسیر قرآن کریم (۲۶ شهریور ۱۴۰۲) در ادامه تفسیر سوره مدثر اظهار کرد: خداوند در آیه 38 سوره مدثر فرمود «كُلُّ نَفْسٍ بِمَا كَسَبَتْ رَهِينَةٌ»، یعنی (هر كسى در گرو دستاورد خويش است)، خداوند در این آیه می‌فرماید هر کس در گرو اعمال خویش است، این طور نیست که بدهکار باشد و بعد بدهکاری خود را بپردازد، بلکه خودش در گرو است.

برای مثال در جامعه پیش می‌آید که یک نفر بدهکار باشد و برود کار کند و کم‌کم بدهکاری خود را پرداخت کند و از مبلغ آن کسر شود اما یک نفر هم برده است و هر چقدر کار کند باز هم برده است، در ایام قدیم برده چیزی نداشت که بخواهد بپردازد، حتی خودش هم در گرو بود، اگر هم کار می‌کند کارش هم متعلق به صاحبش بود و هیچ چیز از خودش نداشت، آیه 38 سوره مدثر نیز آن برده‌ای را می‌گوید که هر کاری کند کارش هم برای او خیر و برکتی ندارد و همه وجودش بدهکاری به خداست.

آیا همه این‌گونه هستند؟ خیر همه این‌گونه نیستند، خداوند در آیه 39 سوره مدثر می‌فرماید «إِلَّا أَصْحَابَ الْيَمِينِ»، یعنی (بجز ياران دست راست)، خداوند در این آیه می‌فرماید آن‌هایی که با یمن، برکت و خیر زندگی می‌کنند حسابشان جداست.

یمین از یُمن می‌آید، یمن به معنای خیر و برکت است، اهل بیت (ع) معدن یمن و برکت هستند، قرآن نیز معدن برکت است، دین، ایمان، معرفت، توحید، نماز و روزه همه مصداق‌های برکت هستند، خداوند آیه 39 سوره مدثر می‌گوید غیر از کسانی که در برکت به سر می‌برند، چون این‌ها حسابشان فرق می‌کند.

خداوند در آیه 40 سوره مدثر می‌فرماید «فِي جَنَّاتٍ يَتَسَاءَلُونَ»، یعنی (در ميان باغ‌ها از يكديگر مى‌پرسند)، خداوند می‌فرماید اصحاب یمین که در باغ‌های بهشت هستند از مجرمین یعنی اصحاب شمال که در مقابل آن‌ها قرار دارند سؤال می‌پرسند.

اصحاب یمین از مجرمین سؤال می‌کنند، حال ببینیم چه سؤالی می‌کنند؟ در آیه 41 و 42 سوره مدثر خداوند می‌فرماید «عَنِ الْمُجْرِمِينَ، مَا سَلَكَكُمْ فِي سَقَرَ»، یعنی (درباره مجرمان، چه چيز شما را در آتش سقر درآورد)، اصحاب یمین از مجرمین می‌پرسند چرا در جهنم هستید، باید برای خدا بندگی می‌کردید و خوب زندگی می‌کردید، چرا کار شما به جهنم کشید؟ 

خیلی باید برای مهم ما باشد که مجرمین چه پاسخی می‌دهند، خداوند در آیه 43 سوره مدثر می‌فرماید «قَالُوا لَمْ نَكُ مِنَ الْمُصَلِّينَ»، یعنی (گويند از نمازگزاران نبوديم)، در نگاه ساده و ابتدایی تفسیر این آیه چنین است که مجرمین می‌گویند ما نماز نمی‌خواندیم اما این خیلی کم است، چرا که این آیه می‌خواهد مفهوم بالاتری را برساند.

«لَمْ نَكُ مِنَ الْمُصَلِّينَ» یعنی ما جزو اقامه‌کنندگان نماز نبودیم، چه کسانی جزو اقامه‌کننده نماز هستند؟ در رأس اقامه‌کنندگان نماز انبیاء بودند، در رأس همه انبیاء رسول خاتم (ص) بود، در رأس نمازگزاران و اقامه‌کنندگان نماز امیرالمؤمنین (ع) و اولاد آن حضرت بودند که «أَشْهَدُ أَنَّكَ‏ قَدْ أَقَمْتَ‏ الصَّلَاةَ وَ آتَيْتَ الزَّكَاةَ» بودند.

بنابراین مجرمین می‌گویند ما در دنیا اقامه‌کننده نماز نبودیم، با اقامه‌کنندگان نماز هم نبودیم، از طایفه اقامه‌کنندگان نماز هم به حساب نمی‌آمدیم، ما باید همراه اقامه‌کنندگان نماز می‌شدیم اما مقابل آن‌ها قرار گرفتیم، اکنون می‌بینیم سرمان خیلی کلاه رفته است.

همه کارهای ما مثل صفر است، اگر اقامه نماز پشت آن‌ها نباشد مثل صفر بدون عدد است که هیچ ارزشی ندارد.

خداوند در آیه 44 سوره مدثر می‌فرماید «وَلَمْ نَكُ نُطْعِمُ الْمِسْكِينَ»، یعنی (و بینوایان را غذا نمی‌دادیم)، این اطعام ندادن به مسکین یک موقع کمک نکردن به فقراست، یک موقع هم مصداق مسکین را ائمه (ع) معنا می‌کنند و پیروی از آن‌ها، همراهی با آن‌ها، نصرت و یاری دادن به آن‌ها معنا می‌شود و عالم دیگری پیدا می‌کند، این دو معنا با هم منافاتی ندارند.

بنابراین اگر ما فقیر گرسنه‌ای را اطعام نکنیم این آیه به ما تشر می‌زند، اگر هم از امیرالمؤمنین (ع) و اولاد آن حضرت و از رهبرمان پیروی نکنیم باز هم مشمول این آیه می‌شویم.

خداوند در آیه 45 سوره مدثر می‌فرماید «وَكُنَّا نَخُوضُ مَعَ الْخَائِضِينَ»، یعنی (با هرزه‌درایان هرزه‌درایی می‌کردیم)، یعنی با آدم‌های نااهل غرق می‌شدیم، آدم‌های نااهل در حیله، مکر، نیرنگ، شیطنت، ظلم، فساد، دنیاطلبی و بدی غرق بودند، ما هم رفتیم با آن‌ها غرق شده و عمله آن‌ها شدیم.

در آیه 46 سوره مدثر نیز آمده «وَكُنَّا نُكَذِّبُ بِيَوْمِ الدِّينِ»، یعنی (روز جزا را دروغ می‌شمردیم)، یوم الدین را تکذیب می‌کردیم، مصداق این یوم الدین چیست؟ در برخی روایات آمده مصداق آن ظهور منجی عالم بشریت است، یعنی آن‌هایی که منکر امام زمان (عج) و منکر ظهور هستند، خدای متعال در قرآن برای آینده چشم‌انداز بسیاری را به صراحت بیان فرموده و روایات بسیاری هم بر این اساس داریم.

اصحاب شمال می‌گویند ما این‌ها را قبول نداشتیم و هر چه هم برایمان توضیح دادند و آیه و روایت می‌گفتند به خرج ما نرفت، یا اینکه «وَكُنَّا نُكَذِّبُ بِيَوْمِ الدِّينِ» یعنی روز قیامت را انکار می‌کردیم، این دو معنا با هم منافات ندارند، هم انکار امام زمان (عج) و هم انکار قیامت می‌توانند مصداقی برای این آیه شریفه باشند.

تا چه زمانی این تکذیب ادامه پیدا کرد؟ خداوند در آیه 47 سوره مدثر فرمود «حَتَّى أَتَانَا الْيَقِينُ»، یعنی (تا موقعی که مرگ ما رسید)، در این آیه منظور از یقین مرگ است، کلمه یقین چندین جا در قرآن آمده است، در آیه 99 سوره حجر هم آمده «وَاعْبُدْ رَبَّكَ حَتَّى يَأْتِيَكَ الْيَقِينُ»، یعنی (و پروردگارت را پرستش كن تا اينكه مرگ تو فرا رسد).

در سوره حجر گفته شده آنقدر عبادت کن تا به یقین نائل شوی، یعنی اگر آدم عبادت کند و عبادتش با معرفت باشد، به یقین می‌رسد، اگر ما با معرفت روزه‌داری کنیم و روزه حقیقی بگیریم، اگر با معرفت نماز اقامه کنیم، اگر با معرفت قرآن قرائت کنیم و بفهمیم چه می‌خوانیم، اگر همه مسائل دینی را با معرفت بگذرانیم، به مرور زمان به یقین می‌رسیم، یعنی قیامت و خدا را یقین می‌کنیم، همین که قرآن را با معرفت می‌خوانیم، کم‌کم یقین می‌کنیم که محال است این قرآن غیرخدایی باشد، محال است بشری بتواند برای ما قرآن بیاورد.

اگر با معرفت قرآن نخوانیم و فقط به‌صورت استیجاری قرآن بخوانیم، اگر نماز را با معرفت نخوانده و طوطی‌وار بخوانیم، یک عمر نماز بخوانیم و معانی کلمات آن را ندانیم به یقین نخواهیم رسید.

در خاطرات شهید مطهری آمده که در جوانی محضر مرحوم حداد آهنگر می‌روند، با مرحوم حداد که عارف بوده راجع به نماز گفت‌وگو می‌کنند، آقای حداد از وضعیت نماز شهید مطهری سؤال می‌کند، شهید مطهری می‌فرماید من وقتی نماز می‌خوانم روی جملات آن فکر می‌کنم، یعنی از نظر معنایی و علمی متوجه می‌شوم چه می‌خوانم.

مرحوم حداد به ایشان می‌فرماید پس چه زمانی نماز به جا می‌آوری، تو که در نماز گویا مطالعه می‌کنی! این مثل این است که شما به من بگویید تو موقعی که آب می‌خوری در چه حالی هستی؟ من بگویم من وقتی آب می‌خورم در عالم این هستم که این آب از ترکیب هیدروژن و اکسیژن ساخته شده و خدا چه لطفی کرده که این دو را به هم وصل کرده تا آب و مایه حیات شوند، در این صورت شما حق دارید به من بگویید پس لذت نوشیدن آب را چه زمانی می‌چشی؟

اگر قرآن خواندن ما این‌گونه باشد که ترجمه و تفسیر قرآن را یاد بگیریم، یا نماز را هم این گونه بفهمیم، این‌ها خوب است، یک مرحله از کمال است اما اگر ما در این مرحله بمانیم ضرر کرده‌ایم و باید از اینجا به مرحله ارتباط معنوی و قبی با نماز، قرآن، عبادت و بندگی برسیم، آن موقع می‌توانیم لذت قرآن و نماز را بچشیم.

ما وقتی به ریشه لغوی صراط فکر می‌کنیم، خیلی فکرمان مشغول می‌شود، قرار است ما در ورطه تسبیح و ذکر بیفتیم و شناور در معارف معنوی شویم و سیر الی‌الله داشته باشیم اما اگر بیاییم صرفاً روی لغت، تفسیر و نظریات مفسرین فکر کنیم، در این مرحله گیر کرده‌ایم، البته این مسائل را باید ببینیم اما لازم است از این مرحله عبور کنیم تا به حقیقت نماز و آیات قرآنی نائل شویم.

خداوند در آیه 2 سوره انفال می‌فرماید «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ إِذَا ذُكِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَإِذَا تُلِيَتْ عَلَيْهِمْ آيَاتُهُ زَادَتْهُمْ إِيمَانًا وَعَلَى رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ»، یعنی (مؤمنان همان كسانى‏‌اند كه چون خدا ياد شود دلهايشان بترسد و چون آيات او بر آنان خوانده شود بر ايمانشان بيفزايد و بر پروردگار خود توكل مى‌كنند)، خداوند در این آیه می‌فرماید آن کسی که دلش به لرزه در می‌آید، مرحله تفسیر، لغت و نظریات را پشت سر گذاشته و دارد با خدا عاشقی می‌کند.

بنابراین اگر ما قرآن با معرفت، نماز با معرفت، روزه با معرفت، عبادت با معرفت، حج با معرفت انجام دهیم، اگر همه اعمالمان را با معرفت انجام دهیم یقین خود به خود پیدا می‌شود و در وجود انسان طلوع می‌کند.

امیرالمومنین (ع) راجع به اهل تقوا در خطبه متقین فرموده‌اند خدا در وجود متقین طلوع کرد و درخشیدن گرفت، این‌ها خدا را با چشم دل مشاهده کردند، نتیجه این شد که هر که و هر چه غیر خدا از چشم آن‌ها افتاد، تا پیش از آن تکیه‌شان به این مسئول و آن مسئول یا به توده‌های مردم بود اما وقتی خدا را دیدند دیدگاهشان تغییر کرد و نگرش آن‌ها عوض شد.

خیلی‌ها به این دنیا آمدند و رفتند، نویسندگان،، مفسران، سیاست‌مداران، قرآن‌شناسان و بزرگان دیگری آمدند و رفتند اما امام (ره) آمد گفت ما آمریکا را زیر پا له می‌کنیم، برای اینکه آمریکا را بزرگ نمی‌دید تا بخواهد برای دیدن او بالا را نگاه کند یا او را کدخدا بداند، امام (ره) آمریکا را زیر پا گرفت، این‌ها گفتنی نیست، این‌ها معرفتی است، آدم باید به یقین برسد و به خدای متعال نگاه کند تا به این مرحله برسد.

خدای متعال در آیه 141 سوره نساء می‌فرماید «وَلَنْ يَجْعَلَ اللَّهُ لِلْكَافِرِينَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ سَبِيلًا»، یعنی (خدا هیچ گاه برای کافران نسبت به اهل ایمان راه تسلط باز نخواهد کرد)، یعنی خدا نخواسته که کافران بالای سر شما بوده و بر شما مسلط باشند، خدا این طور نخواسته است، آن کسی که خدا را نشناخته این را نمی‌فهمد اما آن کسی که خدا را می‌شناسد این را در تمام حرکات، سکنات، کلام، نوشتار، افکار و اندیشه‌هایش حساب می‌کند که من بنده خدا هستم، اگر خدا نمی‌خواهد کافران بالای سر من باشند، پس کافران کجا هستند؟ این‌ها که گم نشده‌اند، پس حتماً باید زیر پای من باشند.

امام (ره) این‌ها را می‌بیند و می‌فرماید ما آمریکا را زیر پا له می‌کنیم، امام (ره) خیلی چیزها را گفته که برخی‌ها تصور می‌کنند این‌ها تعارفات سیاسی است اما این گونه نیست، امام (ره) عارف بود و همه حرف‌هایش را طبق واقعیات می‌زد، برای مثال در فتح‌المبین امام (ره) فرمود من دست و بازوی رزمندگان را که دست خدا بالای آن است می‌بوسم و بر این بوسه افتخار می‌کنم.

همان زمان‌ها حضرت آیت‌الله جوادی آملی سخنرانی کردند و فرمودند امام (ره) یک عارف است، عارف که دست آدم‌ها را نمی‌بوسد، امام (ره) فرمود دست رزمندگان را که دست خدا بالای آن است می‌بوسم، یعنی امام (ره) بوسه بر قدرت خدا می‌زند، قدرت خدا در دست رزمندگان تجلی کرده است.

اگر ما قبل از یقین، قرآن مطالعه کنیم یک چیزی می‌خوانیم، اگر قبل از یقین، نماز اقامه کنیم یا روزه بگیریم، یک طور نماز خوانده و روزه گرفته‌ایم، اگر قبل از یقین حج مشرف شویم یک حجی مشرف می‌شویم اما اگر همه این‌ها را بعد از یقین انجام دهیم حج‌مان حجی دیگر، نمازمان نمازی دیگر، روزه‌مان روزه‌ای دیگر، قرآن خواندنمان قرآن خواندن دیگری می‌شود و زندگی‌مان هم زندگی دیگری می‌شود.

بنابراین یک موقع عبادت ما را به یقین می‌رساند، این به معنای یقین در مقوله ظن، شک، گمان و اطمینان است، چرا که اطمینان هم یک پله نزدیک یقین است، این یک مصداق یقین است، یک موقع هم مصداق یقین، مرگ است، معنای حقیقی یقین همان مصداق اول است، برای اینکه یقین به معنای این است که شک نداریم، ظن نداریم، وهم و خیال نداریم، حتی یقین به معنای اطمینان نزدیک به یقین هم نیست، بلکه یقینی است که هیچ شک و تردیدی در آن نیست.

در مصداقی هم که گفته مرگ به معنای یقین است، این هم به خاطر معنای لغوی یقین است، گفته شده هیچ آدمی در زندگی‌اش نسبت به مرگ شک ندارد، حتی اگر مسلمان نباشد به اجدادش نگاه می‌کند که از دنیا رفته‌اند و می‌داند او هم باید به دنبال آن‌ها برود، به خاطر اینکه هیچ کس نسبت به مرگ شکی ندارد، از این جهت به مرگ، یقین گفته می‌شود.  

البته در روایات تأویلی ظهور حضرت حجت‌بن‌الحسن (عج) را هم از مصداق‌های یقین گفته‌اند، بنابراین اولین، مهم‌ترین و جدی‌ترین معنای یقین همان یقین همان شک نداشتن است، از اطمینان هم بالاتر است، مصداق دیگر یقین مرگ است، مصداق دیگر آن ظهور امام زمان (عج) است، این مصداق‌‌ها با هم منافاتی ندارند و همه می‌توانند با هم جمع شوند.

بنابراین وقتی مجرمین به اصحاب یمین گزارش دادند که وضع حال و احوال ما این گونه بود، در ادامه سوره مدثر خداوند در آیه 48 می‌فرماید «فَمَا تَنْفَعُهُمْ شَفَاعَةُ الشَّافِعِينَ»، یعنی (از این رو شفاعتِ شفاعت‌کنندگان به حال آن‌ها سودی نمی‌بخشد)، این آدم‌ها با این پرونده مشکل‌دار مشمول شفاعتِ شفاعت‌کنندگان نمی‌شوند.

یک موقع هست که آدم خودش کارهایش را پیش می‌برد، یک موقع هم کم می‌آورد و یک کسی می‌آید می‌گوید من دستت را می‌گیرم و کمکت می‌کنم، یک نفر با پای خودش به اربعین برای زیارت اباعبدالله (ع) می‌رود، یک نفر هم نمی‌تواند و با ویلچر می‌رود، یک نفر با ویلچر هم نمی‌تواند و باید یک فرد کمکی همراه او باشد، یک موقع آدم تا قیامت راه خود را صاف می‌کند اما یک موقع نمی‌تواند صاف کند و در مسیر خدا یک کسانی را به داد او می‌رساند.

حداقل 12 مورد شفاعت‌کننده وجود دارد، قرآن شفاعت‌کننده است، امیرالمؤمنین (ع) شفاعت‌کننده است، پیامبران و رسول اکرم (ص) شفاعت‌کننده هستند، شهدا شفاعت‌کننده هستند، کارهای خوب ما جزو شفاعت‌کنندگان هستند، در حدیث داریم آدمی که کار خوب می‌کند، این کار خوب او را بالا می‌برد و او را بهشتی می‌کند، یعنی اگر نواقصی در فرد باشد، این کار خوب می‌آید این نواقص را کنار می‌زند و به او کمک می‌کند.

علما و دانشمندان هم شفاعت‌کننده هستند، شفاعت از شفع می‌آید، شفع در مقابل وتر است، شفع و وتر در نماز شب هم هست، نماز شفع همان دو رکعت نمازی است که قبل از نماز وتر خوانده می‌شود و فضیلت ویژه دارد، شفع به معنای جفت و دو رکعت است، در شفاعت ما که می‌خواهیم شفیع داشته باشیم باید یک ربطی به کسی که می‌خواهد شفیع و جفت ما باشد داشته باشیم، این ربط را در قیامت نمی‌شود ایجاد کرد، این ربط باید در دنیا درست شود.

اگر ما در دنیا آنقدر با نماز مأنوس بودیم که اگر در قیامت به ما گفتند یکی از دوستانت را معرفی کن، بگوییم یکی از بهترین دوستان من نماز است، در این صورت نماز شفیع ما خواهد شد، خدا کند این حالت روزی ما بشود، اگر ما با نماز رفیق باشیم شفیع نماز می‌شویم، یعنی نماز جفت ما می‌شود، وقتی اهل نماز شدیم این نماز در روز قیامت شفیع ما می‌شود، یعنی اگر نواقصی در کار ما بود، نماز دست ما را می‌گیرد و از مهلکه عبورمان می‌دهد.

روزه نیز همین طور است، قرآن باید شفیع ما شود، نه اینکه قرآن در خانه یا حافظه ما باشد و یا صرفاً تفسیر قرآن را بگوییم، این‌ها مشکل را حل نمی‌کند، ما باید با قرآن رفیق و مأنوس باشیم و دلداده قرآن باشیم، قرآن حبل‌الله است، رشته الهی و ریسمان خداست، وقتی ما در دنیا با قرآن رفیق شدیم در قیامت قرآن از ما شفاعت می‌کند و می‌گوید این قرآنی است، از او بگذرید.

اگر ما با ولایت اهل بیت (ع) و ولایت امیرالمؤمنین (ع) انس و الفت داشته باشیم، اگر با علما انس و الفت داشتیم در قیامت شفیع ما خواهند شد، در تفسیر المیزان آمده که علما هم جزو شفاعت‌کنندگان هستند، اگر ما با کارهای خوب مثل انفاق، جوانمردی، صداقت و راستگویی در عمل پیوند ناگسستنی داشتیم هر یک از این‌ها در قیامت برای ما شفاعت‌کننده می‌شوند، برای همه این موارد حدیث و آیه داریم.

وی یادآور شد: مجرمین چه مرگشان بوده که حتی شفاعت هم نمی‌تواند برای این‌ها کاری کند؟ خداوند در آیه 49 سوره مدثر می‌فرماید «فَمَا لَهُمْ عَنِ التَّذْكِرَةِ مُعْرِضِينَ»، یعنی (چرا آن‌ها از تذکر روی گردانند)، خدا می‌فرماید چرا این‌ها از تذکره اعراض داشتند؟

آیت‌الله عابدینی عنوان کرد: برخی‌ها گویا به تذکر حساسیت دارند، امیرالمؤمنین (ع) و دیگر ائمه (ع) مصداق تذکره هستند، این مجرمین بی‌لیاقت به جای اینکه دلداده ائمه (ع) باشند از آن‌ها فراری هستند، گنبد و بارگاه سامرا را منفجر می‌کنند، در حرم علی‌بن‌موسی‌الرضا (ع) بمب‌گذاری می‌کنند، در جوار حرم امیرالمؤمنین (ع) مردم را گلوله‌باران می‌کنند، این‌ها مصداق «عَنِ التَّذْكِرَةِ مُعْرِضِينَ» هستند، این‌ها چه مرگشان است که با ائمه (ع) این طور هستند و با شیعیان امیرالمؤمنین (ع) دشمنی می‌کنند؟

امام جمعه قزوین بیان کرد: قرآن تذکره است، اما این مجرمین قرآن‌سوزی می‌کنند، برخی ممکن است قرآن‌سوزی کنند، برخی هم از دور دست تکان می‌دهند و به این عمل وحشیانه و غیرانسانی رضایت می‌دهند، این‌ها چه مرگشان است که شفاعت به دادشان نمی‌رسد؟ مرگشان این است که از تذکره روی برگردانند، به جای اینکه از تذکره استقبال کنند از آن روی بر می‌گردانند.

وی خاطرنشان کرد: خداوند در آیه 5 سوره منافقون می‌فرماید «وَإِذَا قِيلَ لَهُمْ تَعَالَوْا يَسْتَغْفِرْ لَكُمْ رَسُولُ اللَّهِ لَوَّوْا رُءُوسَهُمْ وَرَأَيْتَهُمْ يَصُدُّونَ وَهُمْ مُسْتَكْبِرُونَ»، یعنی (هر گاه به آنها گویند بیایید تا رسول خدا برای شما از حق آمرزش طلبد سر بپیچند و بنگری که با تکبر و نخوت از حق روی می‌گردانند)، خداوند در این آیه می‌گوید وقتی به منافقین گفته می‌شود بیایید رسول خدا برای شما طلب آمرزش کند، سرشان را با بی‌احترامی بر می‌گردانند، خداوند هم به پیامبر (ص) می‌فرماید اگر برای این‌ها طلب استغفار کنی یا نکنی فرقی به حالشان نمی‌کند.

نماینده ولی‌فقیه در استان قزوین تأکید کرد: خداوند در آیه 50 سوره مدثر می‌فرماید «كَأَنَّهُمْ حُمُرٌ مُسْتَنْفِرَةٌ»، یعنی (گویی گورخرانی رمیده‌اند)، می‌گوید این‌ها مانند خرهای در حال فرار هستند، منظورش این است که این‌ها شعور انسانی ندارند، این‌ها از چه کسی فرار می‌کنند؟ خداوند در آیه 51 سوره مدثر می‌فرماید «فَرَّتْ مِنْ قَسْوَرَةٍ»، یعنی (از مقابل شیری فرار کرده‌اند)، این‌ها از شیر فرار می‌کنند، خداوند در آیه 179 سوره اعراف می‌فرماید «أُولَئِكَ كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ»، یعنی (آنان همانند چارپایان بلکه گمراه‌ترند).

آیت‌الله عابدینی تصریح کرد: خداوند در آیه 5 سوره جمعه می‌فرماید «مَثَلُ الَّذِينَ حُمِّلُوا التَّوْرَاةَ ثُمَّ لَمْ يَحْمِلُوهَا كَمَثَلِ الْحِمَار»، خداوند در این آیه می‌فرماید آن‌هایی که تورات و کتاب آسمانی را با خودشان حمل می‌کنند و از آن صحبت می‌کنند اما درک ایمانی ندارند، این‌ها مثل حمار هستند، در آیه 50 سوره مدثر نیز می‌فرماید حمارها اهل فرار هستند، خداوند در سوره جمعه به یهودی‌ها حمار می‌گوید، در سوره مدثر نیز می‌فرماید این حمارها فرار می‌کنند، قرآن می‌گوید این‌ها از شیر فرار می‌کنند.

وی یادآور شد: مسلمان‌ها نیز اگر بخواهند صهیونیست‌ها را فراری بدهند باید مانند شیر بر آن‌ها سیطره داشته باشند، خداوند در آیه 75 سوره آل‌عمران فرموده «إِلَّا مَا دُمْتَ عَلَيْهِ قَائِمًا»، حق شما را به شما نمی‌دهند مگر آنکه بالای سرشان بایستید، این آیه هم راجع به یهودی‌هاست.