امروز :
Skip to main content

نماینده ولی‌فقیه در استان قزوین در جلسه تفسیر قرآن کریم گفت: هماهنگی با قرآن و انطباق با ولی خدا به اعمال انسان وزن و بها می‌بخشد.

آیت‌الله عبدالکریم عابدینی در جلسه بیست‌وسوم تفسیر قرآن کریم (۳۱ اردیبهشت ماه ۱۴۰۲) در ادامه تفسیر سوره مزمل، اظهار کرد: نویسنده کتاب «شواهد التنزیل لقواعد التفضیل» عالمی مربوط به قرن پنجم هجری قمری به‌نام حاکم حسکانی است، تمام هم و غم این عالم در نوشتن این کتاب تفسیری این است که فضیلت رسول گرامی اسلام را بر پیامبران دیگران در آیات قرآن به ما نشان دهد و نیز فضیلت امیرالمؤمنین (ع) را نسبت به دیگران نشان دهد.

آنقدر این کتاب تفسیری در حمایت از ولایت و امامت است که مرحوم شیخ آقابزرگ تهرانی که کتاب‌ها را معرفی می‌کند، در کتاب معروفش به‌نام الذریعه، این اثر را اثر شیعی معرفی کرده است، در حالی که حاکم حسکانی سنی حنفی بوده است اما روایات مخصوص به امیرالمؤمنین (ع) را آورده است و درباره 210 آیه از قرآن، حدیث نقل کرده است و تأسف می‌خورد که کاش فرصت بیشتری داشتم روایات بیشتری را در فضائل امیرالمؤمنین (ع) می‌آوردم.

سیدبن‌طاووس در کتاب شریف اقبال به صراحت می‌فرماید حاکم حسکانی از اهل سنت و حنفی بوده است، در عین حال فرموده رساله حاکم حسکانی به گونه‌ای است که گویا شیعه است، او در حدیث‌شناسی بسیار تواناست.

مرحوم طبرسی در تفسیر شریف مجمع‌البیان از احادیث حسکانی نقل کرده است، البته مرحوم طبرسی از دیگر اهل سنت نیز گاهی نقل کرده است اما بنای مرحوم علامه مجلسی این است که در بحارالانوار از کتاب‌های شیعی روایت نقل کند اما یکی از کتبی که ایشان مورد توجه قرار داده شواهد التنزیل است.

در آیه 5 سوره المزمل خداوند می‌فرماید «إِنَّا سَنُلْقِي عَلَيْكَ قَوْلًا ثَقِيلًا»، یعنی (در حقيقت ما به زودى بر تو گفتارى گرانبار القا مى ‏كنيم)، در این آیه کلمه ثقیل آمده است، خوب است ما از طریق حدیث ثقلین به سراغ تفسیر این آیه کریمه برویم شاید بتوانیم بهره بیشتری ببریم.

ثقلین هم سنگین و هم گران‌بها و قیمتی معنی شده است، حدیث ثقلین در منابع بسیاری آمده است، از جمله در کتاب شواهد التنزیل از ابی‌سعید به نقل از پیامبر (ص) می‌فرماید دو چیز گران‌بها و سنگین را در میان شما به امانت می‌گذارم، این دو محال است از هم جدا شوند مگر اینکه در حوض به من برسند.

این یکی از نقل‌هاست، نقل‌های دیگری هم با تفاوت‌هایی وجود دارند، برای مثال در نقل‌های دیگر «کتاب الله و عترتی اهل بیتی» هم هست، وقتی پیامبر (ص) می‌فرماید من دو چیز سنگین در میان شما می‌گذارم، می‌بینیم قرآن از نظر وزن سنگین است، فهمش شرایط دارد، شرط فهم قرآن «لایمسه الا المطهرون» است، فهم قرآن برای آن‌ها که آمادگی ندارند، مشرک هستند، ریا و گناه می‌کنند و آن‌هایی که طهارت باطنی ندارند ممکن نیست.

از سویی می‌گوییم قرآن گرانقدر و گران‌بهاست، این‌ها با معنای سنگین بودن قرآن منافاتی ندارد، هم عترت و هم قرآن ثقلین نامیده شده‌اند، هر دو هم سنگین و هم گرانقدر و گران قیمت هستند، آنقدر قیمتی هستند که خدای متعال هر چیزی را می‌خواهد قیمت‌گذاری کند با این‌ها قیمت‌گذاری می‌کند، برای مثال می‌فرماید اعمالتان منطبق با قرآن است؟ اگر بود قیمت دارد، در غیر این صورت ارزشی ندارد. اعمالتان منطبق با آموزه‌ها، رهنمودها و نگاه اهل بیت (ع) هماهنگی دارد؟ اگر هماهنگ هستید رفتارتان قیمتی است، اگر هماهنگ نیستید رفتارتان ارزشی ندارد.

امام جواد (ع) فرمودند مؤمن نیازمند سه خصلت است، نخست نیاز دارد توفیق الهی داشته باشد، توفیق از خانواده وفاق، موافق و موفقیت است، یعنی مؤمن اگر بخواهد موفق باشد باید کارش موافق آن چیزی باشد که خدا می‌خواهد، خدا چه می‌خواهد؟ خدا کتاب فرستاده و گفته کار شما باید موافق کتاب من باشد، اگر موافق بود موفق می‌شوید، کار شما باید موافق با پیغمبر (ص) و اهل بیت (ع) باشد، چون پیغمبر (ص) و اهل بیت (ع) آمدند با سیره و سنت‌شان راه توفیق، تعالی و توحید، ایمان، فوز و رستگاری را به ما نشان بدهند.

پس این موافق کتاب خدا و اهل بیت (ع) بودن به معنای وصل شدن به آن بها، قیمت و ارزش است، اگر وصل شدیم همه چیزمان قیمتی می‌شود، اگر وصل نشدیم همه اعمالمان خراب و باطل خواهد شد.

در حدیث از پایه‌های پنج‌گانه اسلام یعنی نماز، روزه، حج، زکات و ولایت نام برده شده است، سپس این معنا آمده که اهمیت ستون ولایت از چهار ستون دیگر بیشتر است، البته همه این ستون‌ها ارزشمند هستند، در حدیث آمده اگر کسی همه شب‌ها را نماز بخواند، تمام روزهای سال را روزه بگیرد، هر ساله به حج تمتع مشرف شود و همه مالش را در راه خدا انفاق کند اما نداند امامش کیست و خودش را با او هماهنگ نکند، ذره‌ای ثواب نزد خدا ندارد و از اهل ایمان به حساب نمی‌آید، برای اینکه با پیغمبر (ص)، امیرالمؤمنین (ع) و ائمه (ع) همراه نیست.

از این حدیث مشخص می‌شود ولایت ائمه (ع)، نماز و روزه ما را قیمتی می‌کند، بدون آن‌ها نماز و روزه ما قیمت ندارند و کسی آن‌ها را نمی‌خرد، همین که با آن‌ها هماهنگ شدیم نمازمان قیمت پیدا می‌کند، معنای شفاعت را هم می‌توان اینجا دید، شفاعت از کلمه شفع است، نماز شفع دو رکعتی است، در مقابل آن نماز وتر است که یک رکعت است.

در قیامت نباید تنها باشیم، باید با امام باشیم، اگر در زندگی دنیا با امام زندگی کردیم، در قیامت آن‌ها شیفع ما هستند و ما همراه آن‌ها هستیم، تک نیستیم و در کنار امام هستیم، این با امام بودن در دنیا به اعمال ما آبرو می‌دهد و در قیامت نیز عامل نجات ما خواهد بود.

با قرآن بودن نیز این گونه است، نمی‌شود ما با امام باشیم اما با قرآن نباشیم، نمی‌شود ما با قرآن باشیم اما با امام نباشیم، برای اینکه محال است این دو جدا از هم دیده شوند.

خداوند در آیه 5 سوره مزمل می‌فرماید «إِنَّا سَنُلْقِي عَلَيْكَ قَوْلًا ثَقِيلًا»، همچنین خداوند در آیه 102 سوره مؤمنون می‌فرماید «فَمَنْ ثَقُلَتْ مَوَازِينُهُ فَأُولَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ»، یعنی (پس كسانى كه كفه ميزان و اعمال آنان سنگين باشد ايشان رستگارانند)، بنابراین کسانی که اعمالشان ثقل دارد و با ثقلین هماهنگ است رستگار می‌شوند.

چطور می‌شود اعمال ما ثقل داشته باشد و سنگین شود؟ آن موقعی که منطبق با قرآن و هماهنگ با امام باشد، اگر این‌گونه نباشد اعمال ما صفر می‌شوند، اگر عددی در کنار صفر قرار گرفت حج، زکات، نماز و روزه ما معنا پیدا می‌کند، در غیر این صورت هیچ محسوب می‌شوند و در روز قیامت دستمان تهی خواهد بود.

در این راستا درباره فرزندآوری نیز احادیثی وجود دارد، در بخشی از این احادیث آمده تا می‌توانید ذریه و فرزند داشته باشید تا زمین را با تسبیح آن‌ها سنگین کنید، یعنی این تسبیح و اهل ذکر بودن بها و قیمت دارد، حضرت می‌فرماید اگر شما کاری کنید در جامعه شما فرزندآوری رواج داشته باشد، خداوند نیز کاری می‌کند در زمین فراوان شوند کسانی که اهل لااله الاالله هستند، این‌ها به زمین آبرو می‌دهند و زمین را ارزشمند می‌کنند.

ما چه زمانی ارزش داریم؟ ارزش ما به این نیست که چند کیلو وزن یا چند متر قد داریم، ارزش ما به این نیست که چه مدرک تحصیلی یا چه موقعیت اجتماعی داریم، این‌ها هیچ نیست، خداوند می‌فرماید «ان اکرمکم عندالله اتقاکم»، اتقاکم را وقتی ریشه‌یابی ‌کنیم می‌بینیم اعمال و عبادت بر اساس عقیده، بستر رویش تقوا هستند، بنابراین وزن زمین با تسبیح سنگین می‌شود.

پیامبر (ص) در حدیثی فرمودند چرا مؤمن اقدام به ازدواج نمی‌کند؟ چرا برای ازدواج تأخیر روا می‌دارد؟ امید است وقتی برای ازدواج اقدام کردید شاید خدا به او نسلی عنایت کند که زمین را وزانت ببخشند و آن را با لااله‌الا‌الله قیمتی کنند.

بنابراین هماهنگی با قرآن و انطباق با ولی خدا به اعمال ما وزن و بها می‌بخشند و بدون آن اعمال ما خفیف و هبط و انسان نیز ناتوان و ضعیف خواهد ماند، انسان اگر بخواهد قیمتی و آبرومند باشد راهش قرآن شدن و اهل بیتی بودن است.

در ادامه می‌خواهیم آیاتی را ببینیم که بیشتر به مفهوم آیه 5 سوره مزمل پی ببریم، قرآن کتاب حکمت است، در سوره یس آمده «یس، والقرآن الحکیم»، در آیات متعدد دیگر نیز نشان داده شده یکی از اسامی و اوصاف قرآن، حکیم است، کریم بودن، مجید بودن و عزیز بودن نیز از اسامی و اوصاف قرآن است.

حکمت چیست؟ حکمت خیلی مهم و قیمتی است، خدا حکمت را به هر کسی نمی‌دهد، خداوند در آیه 269 بقره می‌فرماید «يُؤْتِي الْحِكْمَةَ مَنْ يَشَاءُ»، یعنی (خداوند حکمت را به هر که خواهد عطا کند)، اگر خداوند خریدار کسی شد به او حکمت می‌دهد، خدا به اصالت، صداقت، ایمان و تقوای افراد نگاه می‌کند و به آن‌ها حکمت عنایت می‌کند، همه این‌ها با اراده قابل تحصیل است.

این گونه نیست که خداوند همین گونه بخواهد به یک نفر تقوا بدهد، بلکه تقوا تحصیلی است، خدا زمینه آن را به همه آدم‌های روی زمین داده است، وقتی خداوند از بنی‌آدم عهد و پیمان می‌گرفت همه پاسخ مثبت دادند.

خداوند در آیه 25 سوره لقمان می‌فرماید «وَلَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ لَيَقُولُنَّ اللَّهُ قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ بَلْ أَكْثَرُهُمْ لَا يَعْلَمُونَ»، یعنی (اگر از آنان بپرسی چه کسی آسمان‌ها و زمین را آفریده است؟ قطعاً می‌گویند خدا. بگو همه ستایش‌ها ویژه خداست آیا درک می‌کنند که همه امور به دست خداست؟ نه بلکه بیشترشان معرفت و دانش ندارند).

مطابق این آیه خداوند خودش را به همه، حتی به کافران، نشان داده است، کارهایش را هم به همه نشان داده است، خداوند می‌فرماید من حکمتم را به کسی می‌دهم که وقتی من خودم را به او نشان دادم، او هم نگاهی بیندازد و کاری کند، یعنی کسانی که وقتی من تقوا و فجور را به آن‌ها معرفی کرده‌ام، سراغ فجور و بدی نروند و به تقوا احترام بگذارند.

خداوند همه زیرساخت‌ها را در آدم‌ها درست کرده و می‌فرماید حکمت را به هر که بخواهم می‌دهم، این حکمت شامل حال کسانی می‌شود که قدمی به سوی خدا بردارند، هر کس را خدا به او حکمت بدهد خیر فراوان داده است.

این خیر فراوان را خداوند می‌فرماید، ما آدم‌ها ممکن است هر چیزی برای ما خیلی سنگین و بزرگ باشد، اما خدا به همه عالم نگاه می‌کند و می‌گوید همه عالم متاع قلیل است، یعنی ارزشی ندارد، آن خدایی که همه عالم را متاع قلیل خطاب می‌کند، او می‌گوید حکمت خیر کثیر است، پس باید قدر این کلام را بدانیم که از سمت چه کسی صادر شده است.

خداوند راجع به حضرت زهرا (س) نیز به پیامبر (ص) می‌فرماید «انا اعطیناک الکوثر»، این کوثر نیز همان خیر کثیر است، خدا حکیمه‌ای به پیغمبر داد، امامان ما نیز که هر کدامشان حکیم بزرگی هستند از چشمه جوشان حکمت فاطمی به عالم ما آمده‌اند.

همان خدایی که همه عالم را متاع قلیل خطاب می‌کند، در آیه 4 سوره قلم به اخلاق پیغمبر می‌گوید «وَإِنَّكَ لَعَلى خُلُقٍ عَظيمٍ»، یعنی (یقیناً تو بر بلندای سجایای اخلاقی عظیمی قرار داری).

بنابراین این طور بیان کردیم که قرآن حکمت است، به سراغ کلام امیرالمؤمنین (ع) می‌رویم تا عظمت حکمت را از نگاه او ببینیم، در کلمات قصار 111 نهج‌البلاغه، آن حضرت فرمودند اگر محبت من به کوه اصابت کند، محبت و ولایت من آن کوه را متلاشی می‌کند، یعنی آنقدر این محبت وزن دارد، سنگین و با عظمت است.

خداوند نیز درباره قرآن مشابه این کلام را به کار برده و در آیه 59 سوره مبارکه حشر فرموده «لو أَنْزَلْنَا هَذَا الْقُرْآنَ عَلَى جَبَلٍ لَرَأَيْتَهُ خَاشِعًا مُتَصَدِّعًا مِنْ خَشْيَةِ اللَّهِ وَتِلْكَ الْأَمْثَالُ نَضْرِبُهَا لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ»، یعنی (اگر اين قرآن را بر كوهى فرو مى‏‌فرستاديم يقيناً آن کوه را از بيم خدا فروتن و از هم ‏پاشيده مى‏‌ديدى و اين مثل‌ها را براى مردم مى‏‌زنيم باشد كه آنان بينديشند).

قرآن آنقدر ثقیل، گرانقدر، باعظمت و اثرگذار است که اگر بر کوه فرود آید کوه را متلاشی می‌کند، قرآن راجع به برخی قلب‌ها نیز فرمود «أَشَدُّ قَسْوَةً»، یعنی شدت قساوت قلب از حجاره و سنگ نیز بیشتر است، این معنا در آیه 74 سوره مبارکه بقره آمده است که خداوند فرمود «ثم قَسَتْ قُلُوبُكُمْ مِنْ بَعْدِ ذَلِكَ فَهِيَ كَالْحِجَارَةِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَةً وَإِنَّ مِنَ الْحِجَارَةِ لَمَا يَتَفَجَّرُ مِنْهُ الْأَنْهَارُ وَإِنَّ مِنْهَا لَمَا يَشَّقَّقُ فَيَخْرُجُ مِنْهُ الْمَاءُ وَإِنَّ مِنْهَا لَمَا يَهْبِطُ مِنْ خَشْيَةِ اللَّهِ وَمَا اللَّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ».

معنای آیه این است که (پس با این معجزه باز چنان سخت دل شدید، که دل‌هایتان چون سنگ یا سخت‌تر از آن شد، چه آنکه از پاره‌ای سنگ‌ها نهرها بجوشد و برخی دیگر از سنگ‌ها بشکافد و آب از آن بیرون آید و پاره‌ای از ترس خدا فرود آیند. و ای سنگدلان بترسید که خدا از کردار شما غافل نیست).

بنابراین خداوند فرمود اگر قرآن بر کوه فرود آید آن را متلاشی می‌کند، امیرالمؤمنین (ع) نیز فرمود اگر محبت من به کوه اصابت کند آن را متلاشی می‌کند، وجه مشترک این دو چیست که می‌توانند کوه را متلاشی کنند؟

امیرالمؤمنین (ع) در حدیثی فرمودند اگر حکمت بر کوه‌ها اصابت کند آن‌ها را متلاشی می‌کند، بنابراین حکمت باید خیلی ثقیل، سنگین، اثرگذار و نافذ باشد تا بتواند این کار را بکند، هم قرآن این طور است، هم رسول اکرم (ص)، فاطمه زهرا (س)، امیرالمؤمنین (ع) و اولاد آن حضرت این گونه هستند و این تأثیر در نفوس را دارند.

حکمت خیلی جدی‌تر از علم است، علم این است که یک نفر یک کتابی را می‌خواند، روزنامه می‌خواند، دانش جمع می‌کند و می‌تواند مطالب آن‌ها را از حفظ سخنرانی کند، برخی دانش‌ها مضر هستند، یعنی درست است که علم هستند اما بی‌ارزش هستند و فایده‌ای ندارند، برخی از درس‌ها هستند که یک دانشجو می‌خواند و در آخر درس را زمین می‌گذارد و به سراغ کاری می‌رود که هیچ ارتباطی به درسش ندارند، علم باید به گونه‌ای باشد که بر اساس نیاز به سراغ آن برویم، این علم نافع است.

پیامبر (ص) فرموده اگر کسی چهل شبانه‌روز خود را برای خدا خالص کند، چشمه‌های حکمت الهی از قلب وی بر زبانش جاری می‌شود، گفته‌اند شروع این چله آغاز ذی‌القعده باشد، از چله این چیزها در می‌آید، یعنی انسان یک نورانیت و توفیق باطنی به دست می‌آورد.

برای مثال یک نفر چاهی حفر می‌کند تا باغش را آبیاری کند، اما به آب نمی‌رسد، او تصمیم می‌گیرد با تانکر درون این چاه آب بریزد، صد تانکر آب درون این چاه می‌ریزد اما ده تانکر آب هم نمی‌تواند برداشت کند، چون این آب فرار می‌کند و جذب زمین می‌شود.

علومی که ما از بیرون در ذهنمان می‌ریزیم مثل تانکر آبی است که در چاه می‌ریزیم اما علوم الهی این گونه نیستند، خداوند می‌فرماید شما باید کاری کنید از درونتان علم به جوشش در آید، چقدر آیات و روایات داریم که این مفاهیم را به ما یاد می‌دهند.

حال اگر این چاهی که فرد حفر کرده به رگه‌های آب زیرزمینی وصل شود، اگر صدها تانکر از این چاه آب برداشت کند باز هم این چاه پر می‌شود و خالی نمی‌شود، فرق بین علم به معنای حکمت با علم خارج از این معنا این گونه است.

امیرالمؤمنین (ع) فرموده حکمت چیزی است که اگر کسی ذره‌ای از آن را بچشد، صبر و قرارش را برای کسب میزان بیشتری از آن از دست می‌دهد، یعنی جاذبه دارد، برخی از علوم این گونه هستند که فرد از آن‌ها خسته می‌شود و فقط برای نمره یا قبولی در آزمون آن‌ها را حفظ می‌کند اما حکمت این گونه نیست، حکمت علمی است که اگر کسی ذره‌ای از آن را بچشد دیگر نمی‌تواند طاقت بیاورد و بیشتر می‌خواهد.

قرآن حکمت است، همه آیات قرآن حکمت است، ما اگر قرآن را بچشیم دیگر نمی‌توانیم این رشته را از گردن خود باز کنیم، نهج‌البلاغه نیز حکمت است، احادیث اهل بیت عصمت و طهارت (ع) حکمت هستند، برای اینکه همان‌ها هم تفسیر قرآن و تبیین حقایق قرآنی هستند.

بنابراین وجه مشترک امیرالمؤمنین (ع) و قرآن کریم، حکمت است که اگر هر دو به کوه‌ها اصابت کنند آن‌ها را متلاشی می‌کنند، قرآن ثقیل و سنگین است، خداوند به ابراهیم (ع) می‌گوید تو تا زمانی که جوان بودی اولاد نداشتی، به دیگران هم می‌گوید اگر سن شما بالا رفت برای اولاد ناامید نشوید، همین که حضرت اسماعیل (ع) نوجوان شد، خدا به حضرت ابراهیم (ع) فرمود حالا باید او را قربانی کنی، این هم شیرین و هم ثقیل است.

شیرین است، برای اینکه از میان اینهمه مخلوقات عالم، خداوند ابراهیم (ع) را پیدا کرد و به او گفت فرزندت را قربانی کن، چرا خداوند از بین اینهمه آدم یونس را به دریا انداخت و لقمه نهنگ شد؟ چرا از میان اینهمه آدم یوسف را به چاه تهمت انداخت و او را به گرفتاری مبتلا کرد؟؟ آیا این‌ها ثقیل هست یا نیست؟ این‌ها ثقیل و قیمتی است.

خداوند در آیه 20 سوره یوسف می‌فرماید یوسف را به ثمن فروختند، فرق ثمن با قیمت چیست؟ قیمت به معنای بهای چیزی است، ثمن این است که برای مثال طلبه‌ای نیازمند است، هیچ چیزی ندارد، با خود می‌گوید کتابم را بفروشم، کتابش را برای فروش می‌برد، دیگران می‌گویند این کتاب تو به درد ما نمی‌خورد اما چون تو گرفتار هستی ما این کتاب صد هزار تومانی را ده هزار تومان می‌خریم.

این طلبه چون مجبور است کتابش را می‌فروشد، این قیمت نیست، ثمن است، یوسف را هم به ثمن بخس فروختند، بنابراین این طور که شد خدا ابراهیم (ع)، یونس (ع) و یوسف (ع) را انتخاب کرد، یعنی برای آن‌ها بها و قیمت قائل شد.

شاهد دیگری برای سنگینی قرآن این است که خداوند در آیه 142 سوره اعراف به موسی (ع) می‌فرماید به سوی فرعون برو که طغیان کرده است، موسی نیز به برادرش هارون گفت جانشین من در میان قومم باش و امور آن‌ها را اصلاح کن و از روش مفسدان پیروی نکن.

برای مثال یک مسئولی ممکن است بگوید مسئولین قبلی آمدند و به جای خدمت، خسارت وارد کردند، به این آدم جدید می‌گویند موسای قوم باش و امور را اصلاح کن و راه مفسدان را نرو؛ برای اینکه این فرد راه مفسدان را نرود باید مصیبت‌های زیادی را تحمل کند.

امیرالمؤمنین (ع) نخواست راه مفسدان را برود و فرمو‌د اگر بیت‌المال مهریه همسرتان هم باشد آن را به بیت‌المال بر می‌گردانم، آیا این سنگین هست یا خیر؟ اگر ما قرآن را از این منظر نگاه کنیم به ما کمک می‌کند مفهوم آیه 5 سوره مزمل را بیشتر متوجه شویم.