حکمت، علم و دعا از عوامل پیدایش حیات طیبه هستند
نماینده ولیفقیه در استان قزوین در جلسه تفسیر قرآن کریم به شرح حکمت، علم و دعا بهعنوان عوامل پیدایش حیات طیبه پرداخت.
آیتالله عبدالکریم عابدینی در جلسه بیستوسوم تفسیر قرآن کریم ویژه ماه مبارک رمضان (19 فروردین 1403 - روز بیستوهفتم رمضان) که در مسجد امام خمینی (ره) برگزار میشود، اظهار کرد: در جلسات گذشته عنوان کردیم که چه چیزهایی باعث میشود حیات طیبه روزی ما شود و در دل و جانمان حیات طیبه را احساس کنیم.
یکی از عوامل پیدایش حیات طیبه، ایمان و عمل صالح است، یکی دیگر از عوامل ذکر و ارتباط مستمر با قرآن است، یکی از عوامل نیز شهادت در خداست که خدای متعال صریحاً فرموده آنهایی که در راه خدا به شهادت میرسند نزد پروردگارشان روزی داده میشود.
یکی دیگر از عوامل پیدایش حیات طیبه، حکمت است، حکمت فقط علم نیست، البته علم نیز یکی از عوامل پیدایش حیات طیبه است، بخاطر تفاوتی که بین علم و حکمت وجود دارد، این دو مورد را بهصورت جداگانه بررسی خواهیم کرد.
حکمت از درون میجوشد اما علم را از بیرون به خودمان انتقال میدهیم، علم کار عقل است، بستر و زمینه حکمت در قلب است.
لقمان حکیم به فرزندش گفته حکمت را بدان و یاد بگیر تا شرافت پیدا کنی، آن کسی که حکمت را بشناسد، حکمت او را به دین راهنمایی میکند، یعنی حکمت به او میگوید به سراغ دین برو و زیبایی، عظمت و حکیمانه بودن دین را تماشا کن.
لقمان در ادامه میگوید حکمت مقام آنهایی که بنده و برده هستند را از مقام آنهایی که آزاد هستند بالاتر میبرد و مقام آدم بیچیز و بدون دارایی را از مقام آدم ثروتمند بالاتر میبرد، ممکن است آن کسی که حکمت را فهمیده، یک جوان یا نوجوانی باشد، این فرد از آن کسی که سنی از او گذشته بالاتر میشود، چون اهل حکمت است.
لقمان در ادامه میگوید حکمت آدمهای مسکین را جای پادشاهان مینشاند، حکمت شرافت آدمهای باشرافت را افزایش میدهد، حکمت بر آقایی آدمهای باسیادت میافزاید و انسانهای غنی را مجد و عظمت میبخشد.
لقمان در ادامه میگوید چطور ممکن است انسان بدون حکمت برای انجام وظایف دینی و معیشت مهیا باشد؟ یعنی آن کسی که از حکمت فاصله دارد در معیشت خود هم مسئله دارد، بنابراین حکمت حتی زندگی دنیوی انسان را هم سامان میدهد، حکمت دین انسان را هم ساماندهی میکند.
لقمان در ادامه میگوید خدا زمینه مسائل زندگی دنیا و آخرت انسان را فقط با حکمت فراهم میکند، اگر کسی بگوید من حکمت میخواهم اما به اطاعت خدا اهمیت ندهد و مطیع فرمان خدا نباشد، این مثل این است که یک نفر بدون روح انتظار زنده بودن داشته باشد، این محال است و شدنی نیست، یا برای مثال انتظار داشته باشیم زمین زنده شود بدون اینکه آب وجود داشته باشد.
لقمان در ادامه میگوید همان طور که زمین بدون آب زنده نمیشود، جسم انسان بدون روح زنده نمیماند، همان طور هم حکمت بدون اطاعت خدای متعال حکمت نمیشود و با اطاعت خدا انسان به حکمت میرسد.
خدای متعال در آیه 269 سوره بقره میفرماید (آنکه به او حکمت داده شود، بیتردید او را خیر فراوانی دادهاند)، امام صادق (ع) در رابطه با این آیه فرمودهاند حکمت شناخت دین است و معرفت متفقّهانه درباره دین است، یعنی آدم عمیقاً دین را بفهمد و طوطیوار از دین صحبت نکند، نمازش را طوطیوار نخواند، بفهمد طرف صحبتش کیست و دارد با او چه میگوید، قرآن را متدبّرانه و متفقّهانه قرائت کند، حرف خدا را بفهمد، درست است که از قرآن خواندن ثواب میبریم اما هدف قرآن صرفاً ثواب بردن نیست، هدف قرآن این است که ما آیات را بفهمیم و هدایت شویم.
امام (ع) در ادامه فرمود هر کس عقل و فکرش را به کار بگیرد و عمیقاً دین را یاد بگیرد، حکیم است، وقتی آدمها میمیرند، ابلیس برای هیچ مردهای آنقدر خوشحال نمیشود که برای مرگ یک انسان دینشناس جشن میگیرد، شیاطین دنیایی هم همینطور هستند، اگر برای علما و مردم بابصیرت اتفاق بدی رخ بدهد خوشحال میشوند.
خدا در حدیث معراج با رسول گرامی اسلام گفتوگو میکند، در بخشی از این حدیث آمده است بنده اگر پرخوری را کنار بگذارد، طعم گرسنگی ناشی از بندگی را بچشد و مواظب زبان و گفتارش باشد، من به او حکمت یاد میدهم.
در ادامه این حدیث آمده حتی اگر یک کافر هم شکمش را گرسنه نگه دارد و زبانش را حفظ کند یک چیزهایی را میفهمد که دیگران نمیفهمند، البته اگر کافر باشد این چیزهایی که میفهمد تبدیل به حجتی علیه او میشود و در قیامت به او میگویند تو که فهمیدی چرا ایمان نیاوردی؟ تو که فهمیدی قرآن با کلمات دیگر فرق میکند، پس چرا آن را نپذیرفتی؟ چرا حق را قبول نکردی؟ یعنی حکمتش علیه او و وبال گردن او میشود.
در ادامه این حدیث آمده اما اگر این آدم که شکمش را گرسنه نگه میدارد و زبانش را حفظ میکند، مؤمن باشد، حکمت او را نورانی میکند، برای او دلیل و برهان میشود، یعنی وقتی با دیگران صحبت میکند استدلال می آورد و میفهمد که چگونه باید حرفش را به دیگری برساند.
در ادامه این حدیث آمده که حکمت بیماریهای روحی و روانی او را هم درمان میکند، کسی که اهل حکمت شد اهل قرآن میشود، قرآن برای او جاذبه پیدا میکند و بین او و قرآن دلدادگی پیدا میشود، بهخاطر حکمت چیزی که تاکنون نمیفهمید را میفهمد، بصیرتی که تاکنون نداشت، به برکت حکمت این بصیرت را پیدا میکند.
در ادادمه این حدیث آمده است اولین چیزی که حکمت باعث میشود انسان متوجه شود و بصیرتش بیدار شود نسبت به عیبهای خودش است، یعنی با خودش میگوید من تا حالا چه کسی بودم، چقدر کبر میفروختم، خیلی خودم را قبول داشتم، گمان میکردم قهرمان میدان هستم و کسی جلوتر از من وجود ندارد اما اگر اهل حکمت شویم میفهمیم خیلی گرفتار، بیچاره و نیازمندیم، به خودمان نگاه میکنیم و بیچارگی خودمان دستمان میآید.
بنابراین نباید دلمان را به چیزهای دنیایی خوش کنیم، گاهی خیال میکنیم که خیلی دارا هستیم اما وقتی قیامت شود معلوم میشود چقدر از داشتههای ما به دردمان میخورد و چقدر از آنها به دردمان نمیخورد.
در ادامه حدیث آمده است آدم وقتی عیوب خودش را نبیند، سرگرمیاش عیب دیگران میشود، حکمت باعث میشود ما ظرافتها و دقتهای علمی را هم متوجه باشیم، آن کسی که حکمت دارد میتواند آن ظرافتها و ریزهکاریهای علمی را بفهمد.
در ادامه حدیث آمده آدمی که اهل حکمت میشود کارش به جایی میکشد که شیطان نمیتواند در او نفوذ کند، خدای متعال در آیه 201 سوره اعراف میفرماید (مسلماً کسانی که نسبت به گناهان، معاصی و آلودگیهای ظاهری و باطنی تقوا ورزیدهاند، هر گاه وسوسههایی از سوی شیطان به آنان رسد خدا و قیامت را یاد کنند، پس بیدرنگ بینا شوند و از دام وسوسههایش نجات یابند).
خدای متعال در این آیه میفرماید آنهایی که اهل تقوا و حکمت هستند، وقتی شیطان برای وسوسه به سمت آنان میآید متوجه میشوند و بصیرتشان نجاتشان میدهد.
حشام شاگرد مکتب امام کاظم (ع) بود، حضرت راجع به حکمت خطاب به او فرمودند دانهها در زمین نرم و هموار میرویند اما روی سنگ سخت نمیروید، حکمت هم مثل دانههای مستعد و قابل رشد و رویش است، حکمت اگر در دل آدمهای متواضع قرار بگیرد، میروید و اثر میگذارد اما در قلب متکبر زورگو نتیجه نمیدهد، برای اینکه خدا تواضع را ابزار دست عقل قرار داده است، تکبر ابزاری است که در اختیار جهل و نادانی است.
امام (ع) در ادامه فرمود هر کس متکبر باشد خدا او را زمین میزند و هر کس متواضع باشد خدا او را بالا میبرد.
یکی دیگر از عوامل پیدایش حیات طیبه، علم و آگاهی است، شهید ثانی در کتاب منیهالمرید که یک کتاب بسیار مهم تربیتی است آورده که برخی عرفا میگویند اگر به انسان بیمار آب و نان ندهند، دوا و درمانش نکنند و همه چیزش را قطع کنند، او میمیرد و زنده نمیماند، قلب هم مانند مریض است، اگر علم، فکر و حکمت پای کار دل نباشند، این دل میمیرد، دل وقتی میمیرد، مرگش خاموش است.
مرگ معنوی این طور است، یعنی انسان آرامآرام حالش عوض میشود، البته این مرگ آثاری دارد، برای مثال به محض اینکه نزد چنین آدمی حرف از مسجد بزنید، شروع به ایراد گرفتن از مسجدیها میکند، همین که حرف از قرآن میشود، به جای اینکه به نیازش به قرآن اعتراف کند، میچرخد ببیند میتواند یک آدمی که پیش از این قرآنی بوده را پیدا کند و یک نکته منفی راجع به او بیان کند، رغبتی به نماز ندارد و مانند منافقین اگر هم به نماز میایستد با کسالت، بیرمقی و کسالت نماز میخواند و در نمازش هم به فکر حیله، نیرنگ، مکر، مال، مقام و منصب است.
وقتی دل بمیرد، عواطف انسانی میمیرد، بصیرت انسانی به کوری تبدیل میشود، گوش کر میشود، آدم علاقهای به قرآن، دعا و مناجات با خدا ندارد، اینها نشانههای مرگ دل به حساب میآیند.
این بیان عرفا به ما یاد میدهد که اگر میخواهیم دلمان زنده باشد، این کار میبرد، یک دل تحت عنوان قلب داریم که همه حیوانات هم این را دارند، این دل به نان و آب رضایت میدهد اما یک دل داریم که دل انسان است، اسمش فؤاد است، این دل بدون تغذیه میمیرد، تغذیه آن قرآن، صداقت، لقمه حلال، نماز، مناجات، دعا، علم و حکمت است.
در حدیثی از امام صادق (ع) نقل شده که شخصی از رسول خدا (ص) پرسید علم چیست؟ حضرت فرمود اولین مرحله علم، انصات به معنای خاموشی متفکرانه و علاقمندانه است، یعنی ما خاموش بوده و آماده برای یاد گرفتن باشیم، پرسید مرحله بعدی چیست؟ حضرت فرمود درست گوش سپردن است، در این روایت کلمه استماع آمده است، سمع با استماع فرق دارد، اُذُن هم با سمع فرق میکند، به گوش حیوانی اُذُن گفته میشود اما سمع مربوط به حیوانات نیست و متعلق به انسان است.
استماع به معنای بهترین بهرهداری از سمع است، یعنی با همه وجود، با دقت و تعقل گوش کردن است، حضرت فرمود مرحله بعد از سکوت متفکرانه، جدی استماع کردن است، برای مثال میگویند نمازگزاران باید خطبههای نماز جمعه را استماع کنند، این کلام به گوینده خطبهها هم پیام میدهد که تو باید چیزی بگویی که ارزش استماع داشته باشد.
فرد پرسید مرحله بعد از استماع چیست؟ حضرت فرمود آنچه را که گرفتی نگهداری کن، سؤال کرد بعد از این مرحله چیست؟ حضرت فرمود به آن عمل کن، دوباره سؤال کرد پس از این مرحله نیز وظیفهای داریم؟ حضرت فرمود آن چیزی را که یاد گرفتی و به آن عمل کردی، انتشار بده و به دیگران آموزش بده تا همه با هم در مسیر علم حرکت کنید.
یکی دیگر از عوامل پیدایش حیات طیبه، دعا و درخواست از خدای متعال است، البته نه اینکه دعا کنیم خدایا به ما حیات طیبه بده، بلکه در حالت کلی اهل دعا و مناجات باشیم، در فضای مناجات زندگی کنیم، سجود، تسبیح و دعا آدم را زنده میکند، خدای متعال فرمود مرا بخوانید تا شما را اجابت کنم.
وقتی در هر زمینهای دعا میکنیم، این ما را به سمت حیات طیبه میبرد و حیات طیبه را در جان ما به وجود میآورد، خدای متعال در آیه 77 سوره فرقان میفرماید (بگو اگر دعای شما نباشد پروردگارم هیچ اعتنایی به شما نمیکند).
خدای متعال در این آیه خطاب به پیامبر (ص) میفرماید به مردم بگو اگر دعا و درخواست از ناحیه شما نباشد، خدا کاری به شما ندارد، یعنی شما را به حال خودتان میگذارد و ارزشی برای شما قائل نمیشود، بنابراین اگر میخواهیم خدا برای ما ارزش قائل شود باید دست به دعا داشته باشیم.
باید زیاد دعا کنیم، دعا سیره انبیاء و ائمه (ع) بوده است، انسان زنده اهل و مناجات است، انسان باید یک زنده بودن اولیه داشته باشد تا لیاقت دعا پیدا کند، سپس هر چه دعا کند زنده بودنش افزایش پیدا میکند.
برای مثال اگر به یک چوب خشک هر چقدر آب بدهیم زنده نمیشود اما اگر نهال باشد و ریشه داشته باشد، زنده میشود، هر چقدر به این نهال آب و تغذیه برسانید زندهتر میشود و رشد و کمال پیدا میکند.
امیرالمؤمنین (ع) درباره دعا فرمودند در 4 موقعیت و فرصت قدر دعا را بدانید، نخست در موقع قرائت قرآن قدر دعا را بدانید، بدبخت آن کسی است که اینهمه فرصت غفران و رحمت را میبیند اما خودش را کنار میکشد و نمیتواند این فرصت را درک کند و قدر بداند.
حضرت فرمود دوم اینکه در موقع اذان قدر دعا را بدانید، سوم اینکه در موقع بارش باران درهای رحمت خدا باز است و دعا مستجاب میشود، چهارم موقعی که صف ایمان و کفر در مقابل هم قرار میگیرند و مؤمنین و مجاهدان راه خدا برای شهادت آماده میشوند.
امروز هم تقابل بین ایمان و کفر است و بین اسلام و صهیونیسم جنگ درگرفته است، بنابراین امروز همین معنا را شاهدیم، به شرط اینکه آرزوی ما این باشد که اگر میتوانستیم آنجا بودیم.
مرحوم علامه مجلسی در بحارالانوار از امام صادق (ع) نقل کرده که حضرت فرمودند اگر بلایی بر سرتان آمد و اتفاقی برایتان افتاد، هر چه از دستتان بر میآمد انجام دادید اما به نتیجه نرسیدید، در این صورت سر به سجده بگذارید و بگویید یا مُذِلَّ کُلّ جَبّار ( ای کسی که هر زورگوی متکبری را به ذلت مینشانی)، یا مُعِزّ کُلّ ذَلیل (ای کسی که هر آدم ضعیف و ناتوانی را عزت میدهی)، قَد وَ حَقّک بَلَغَ مَجهودی (خدایا همانا به حقیقت تو سوگند هر کاری میتوانستم کردم اما درمانده شدم)، فَصَلّ عَلی مُحَمّد وَ آل مُحَمّد وَ فَرّج عَنی(خودت دست مرا بگیر و برایم گشایش قرار بده).
در حدیث دیگری هم این طور نقل شده که دعای پیامبر (ص) این بوده (ای خدای من، ای کسی که وقتی همه درها بسته میشود و همه جا تنگی و گرفتاری میشود، همان موقع دری را باز میکنی که فکر و عقل آدم به آن نمیرسد، خدایا کار من به بنبست کشیده شده، برای گرفتاری و بنبست من دری بگشا که خیال ما هم به آن نمیرسد، ای خدایی که همه مهربانیها از توست).
خیلی وقتها ما همین که عقلمان به راه حلی نمیرسد، مأیوس میشویم، خیال خیلی بیشتر از عقل میتواند جولان دهد، در این دعا گفته شده وقتی حتی خیال ما هم به راه حلی نمیرسد، اما تو میتوانی دری بگشایی، بنابراین هر کجا یأس و ناامیدی بود میتوانیم با توکل و توسل به خدا و دعا درهای بسته را به روی خودمان بگشاییم.
در قرآن آمده که ببینید ایوب چطور با خدا صحبت میکند، ایوب میگوید ای خدا من دارم سختی میکشم در حالی که تو ارحم الراحمین هستی، من بنده تو هستم و به لطف و رحمت تو امیدوارم.
انشاءالله خدای متعال همه درهای بسته را بگشاید و توفیقات بندگی را در حد اعلا روزی ما بگرداند.