امروز :
Skip to main content

نماینده ولی‌فقیه در استان قزوین در جلسه تفسیر قرآن کریم به شرح گفت‌وگوی بین مجرمین و بهشتیان در قیامت پرداخت و انواع شفاعت‌کنندگان را برشمرد.

آیت‌الله عبدالکریم عابدینی در جلسه سی‌ونهم تفسیر قرآن کریم (۲ مهر ماه ۱۴۰۲) در ادامه تفسیر مدثر اظهار کرد: در جلسات پیشین در تفسیر سوره مدثر به آیات پایانی سوره مدثر رسیدیم که خداوند فرمود وقتی اهل بهشت از مجرمین و کسانی که اتصالی به ولایت و امامت ندارند سؤال می‌پرسند چه باعث شد که کار شما به جهنم کشید؟ می‌گویند ما از مُصلّین نبودیم و جزو پیکره مُصلّین به حساب نمی‌آمدیم.

ممکن است برداشت اولیه از آیه 43 سوره مدثر این باشد که یعنی ما نماز نمی‌خواندیم، خداوند در این آیه می‌فرماید «لَمْ نَكُ مِنَ الْمُصَلِّينَ»، در تفسیر این آیه از آیات دیگر قرآن و روایات استفاده خواهیم کرد، این آیه می‌خواهد بگوید در این عالم یک شاکله ایمانی و یک شاکله کفر وجود دارد، یک شاکله خدایی و یک شاکله طاغوتی و شیطانی وجود دارد، یک شاکله حق و یک شاکله باطل وجود دارد، این آیه یعنی ما قسمت منفی این شاکله بودیم، ما در شاکله کفر، باطل و نفاق بوده و با ولایت شیطان و طاغوت بودیم.

در یک کلام مجرمین می‌خواهند بگویند ما در همه عمر کوشیدیم نور خدا را خاموش کنیم، ما همان‌هایی هستیم که خدا درباره ما در آیه 8 سوره صف فرمود «يُرِيدُونَ لِيُطْفِئُوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَاللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَلَوْ كَرِهَ الْكَافِرُونَ»، یعنی (مى‏‌خواهند نور خدا را با دهان خود خاموش كنند و حال آنكه خدا گر چه كافران را ناخوش افتد نور خود را كامل خواهد گردانيد).

بنابراین نباید آیه 43 سوره مدثر را تنزل داد و گفت این کافران فقط نماز نمی‌خواندند، این گونه نیست، مشکل آن‌ها ریشه‌دار بوده است، این‌ها نماز را اقامه نمی‌کردند و جزو اهل نماز نبودند، لذا در روایات بسیاری ذیل این آیات گفته می‌شود این آیه یعنی ما ولایت امیرالمؤمنین (ع) را قبول نداشتیم.

ولایت امیرالمؤمنین (ع) همان ولایت پیغمبر است، ولایت پیغمبر همان ولایت خداست، جنس، سنخ و جبهه این‌ها با جبهه اهل دین و ایمان متفاوت است.

اصحاب شِمال یعنی مجرمین در ادامه به اصحاب یمین یعنی بهشتیان گفتند دلیل حضور ما در جهنم این است که ما به مسکین کمکی نکردیم، آیا به معنای این است که به فقیری که دستش را به سمت ما دراز کرده بود کمک نکردیم؟ خیر، مطلب خیلی جدی‌تر است.

این آیه به معنای این است که مجرمین به بهشتیان می‌گویند ما خمس و زکاتمان را ندادیم، ما در حمایت مالی نسبت به پیغمبر و آل‌پیغمبر کوتاهی کردیم، ما باید پای کار امیرالمؤمنین (ع) بودیم، باید کاری می‌کردیم دست علی (ع) و اولاد او باز باشد، همان کاری که پیغمبر کرد، حضرت فدک را به فاطمه (س) داد، این به خاطر دنیاطلبی نبود، فاطمه ام‌الائمه (ع) است، پیامبر (ص) فدک را به دخترش فاطمه (س) داد تا ائمه (ع) یک منبع مالی داشته باشند و دستشان باز باشد.

این آیه می‌خواهد بگوید مؤمنین وظیفه دارند پای کار هزینه‌ها و مخارج دین و مخارج نظام دینی باشند، این را روایات هم به ما یاد می‌دهند، البته این دو موضوع یعنی کمک به مسکین و کمک به مخارج دینی با هم منافاتی ندارند.

مجرمین در ادامه به بهشتیان می‌گویند ما همان کسانی هستیم که همراه اهل باطل در امور باطل غوطه‌ور بودیم، باطل هر دادی می‌زد ما هم او را همراهی می‌کردیم، باطل اگر اشاره‌ای می‌کرد ما به دنبال او می‌دویدیم، باطل اگر مدنظرش شعار دادن در خیابان بود ما می‌آمدیم در خیابان شعار می دادیم، اگر باطل به ما می‌گفت مسجد را آتش بزنید، ما نیز همین کار را کردیم.

این آیه مربوط به کسانی است که غرق در بطلان، کفر، دشمنی با خدا و دین خدا بودند، مجرمین می‌گویند ما هم هر گونه همراهی با این غرق‌شده‌ها داشتیم، همین که می‌گویند با آن‌ها همراه بودیم، یعنی مطابق آیات قبلی در نماز، عبادت، ولایت، بندگی، همراهی و جهاد همراه مؤمنین نبودیم و همراه فاسدان شدیم.

اگر این گونه به آیات نگاه نکنیم و فقط معنای ظاهری و سطحی را نگاه کنیم، نمی‌توانیم شیرینی آیات را صرفاً با ترجمه‌های ظاهری بچشیم.

در ادامه مجرمین به بهشتیان می‌گویند ما قیامت را قبول نداشتیم، همه این شرّ و فسادی که از ما سر می‌زد، ریشه در بی‌اعتقادی به قیامت داشت، آدم‌های بدی شده بودیم، هر کار بدی از ما سر می‌زند، به خاطر غفلت از یاد قیامت است، مطابق آیه 27 سوره غافر موسی (ع) گفت من به پروردگار خودم و شما پناه می‌برم از متکبری که به روز قیامت اعتقاد ندارد.

این متکبر غیر معتقد ممکن است حتی نماز هم بخواهد، خیلی وقت‌ها ما تکبر خود را جای اعتقاد به قیامت می‌نشانیم، کار خودمان را می‌کنیم، هر چه که خودمان صلاح می‌دانیم را دین می‌خوانیم، این متکبر حتی ممکن است نماز شب خوان باشد، ممکن است حاجی و کربلایی باشد، از قضا این قبیل افراد کار ما را سخت‌تر می‌کنند، برای اینکه خیلی خیالشان راحت می‌شود که می‌توانند در پوسته دین هر بلایی سر هر کس بیاورند، چنین افرادی با ائمه (ع) زندگی نمی‌کنند، با ائمه (ع) زندگی کردن تکبر نمی‌آورد، بلکه تواضع می‌آورد.

مجرمین در ادامه به بهشتیان می‌گویند ما این طور روزگار گذراندیم تا مرگ ما آمد، تا زمانی که مرگ را ندیده بودیم همین بودیم، وقتی مرگ به سراغ ما آمد حساب کار دستمان آمد که داشتیم غلط می‌کردیم.

شخصی از امام صادق (ع) می‌پرسد این قسمت‌های سوره مدثر را برای ما توضیح بده، حضرت فرمودند اینکه مجرمین می‌گویند ما نماز نمی‌خواندیم، یعنی ما با ائمه (ع) همراه نبودیم، البته نماز نخواندن و همراه ائمه (ع) نبودن با هم منافاتی ندارند، حقیقتِ نماز امیرالمؤمنین (ع) و ائمه (ع) هستند، این مجرمین «السابقون» نبودند، این اسب‌ها که هم‌ردیف هم در مسابقه می‌دوند، یک اسب اولین است، آن اسبی که پشت سرش می‌دود مصلّی است، مصلّی به معنای دومی است، اینجا هم امیرالمؤمنین (ع) اولی است، باید در مسابقه بکوشید تا پشت سر امیرالمؤمنین (ع) باشید.

اگر چند نفر باعث شدند از امیرالمؤمنین (ع) عقب بمانید، باید بدوید که آن چند نفر را در نوردید و خودتان را به امیرالمؤمنین (ع) برسانید، این مسابقه تا قیامت باید برقرار باشد و همین طور فعال باشید.

امیرالمؤمنین (ع) «السابقون» هستند، شما ببینید کجا ایستاده‌اید و چقدر واسطه و فاصله بین شما و امیرالمؤمنین (ع) و اولاد آن حضرت است؟ از نظر کیفیت چقدر رفتار شما، نگاهتان به دنیا، نماز، قرآن و آدم‌ها به نگاه امیرالمؤمنین (ع) می‌خورد؟ باید آنقدر بدویم و تلاش کنیم که شباهت‌مان به امیرالمؤمنین (ع) بیشتر شود.

در ادامه مجرمین به بهشتیان می‌گویند چون ما این گونه شدیم، شفاعتِ شفاعت‌کنندگان به داد ما نمی‌رسد و ما مشمول شفاعت نیستیم.

قرآن فقط نمی‌خواهد بگوید به فقیر کمک کنید و نمازتان را بخوانید، می‌خواهد بگوید با چه کسانی زندگی می‌کنید، شفع به معنای جفت است، در مقابل آن وتر به معنای فرد است، نماز شفع و وتر هم به همین جهت است، خداوند می‌فرماید آن‌هایی که با باطل بودند و با اهل نماز نبودند، شفاعتِ شفاعت‌کنندگان به کارشان نمی‌آید و شفاعت‌کننده‌ای ندارند.

شفاعت‌کننده چه کسانی هستند؟ وقتی همراه کسی شدیم در شفع او هستیم، وقتی در شفع ائمه (ع) بودیم، زمانی که ائمه (ع) وارد بهشت می‌شوند، به همراهان ایشان هم می‌گویند وارد بهشت شوید، این معنای شفاعت است، بنابراین ائمه (ع) شفیع ما هستند، ما باید در دنیا با آن‌ها زندگی کرده باشیم که آن‌ها در قیامت شفیع ما باشند، اگر در دنیا با آن‌ها زندگی نکرده باشیم شفاعت در قیامت معنا پیدا نمی‌کند.

افرادی به خاطر امام حسین (ع) گرمای عراق را می‌پذیرند، در ایام اربعین در آنجا موکب می‌زنند، می‌روند تا بگویند یا امام حسین ما می‌خواهیم ناممان در کنار تو و یاران شهیدت ثبت شود، این معنای حسینی بودن و با امام حسین (ع) بودن است، وقتی با امام حسین (ع) باشیم یعنی در شفع آن حضرت هستیم، وقتی در شفع آن حضرت باشیم از شفاعت‌شان نیز برخورداریم.

خداوند در آیه 44 سوره زمر فرمود «قُلْ لِلَّهِ الشَّفَاعَةُ جَمِيعًا»، یعنی (بگو شفاعت‏ يكسره از آن خداست)، هر چه شفاعت است فقط دست خداست، این منافات ندارد که خدا شفاعتی که دست خودش است را به برخی‌ها واگذار کند، مثل این است که خدا در آیه 65 سوره یونس می‌فرماید «إِنَّ الْعِزَّةَ لِلَّهِ جَمِيعًا»، یعنی (عزت همه از آنِ خداست).

همان خدایی که فرموده «إِنَّ الْعِزَّةَ لِلَّهِ جَمِيعًا»، در آیه 8 سوره منافقون فرموده «وَلِلَّهِ الْعِزَّةُ وَلِرَسُولِهِ وَلِلْمُؤْمِنِينَ وَلَكِنَّ الْمُنَافِقِينَ لَا يَعْلَمُونَ»، یعنی (عزت از آن خدا و از آن پيامبر او و از آن مؤمنان است ليكن اين دورويان نمى‏‌دانند)، در این آیه فهم بیشتری پیدا می‌کنیم، بنابراین عزت هر چه هست متعلق به خداست، یک کسی فرستاده خداست و خدا خیلی او را می‌خواهد، او به خاطر اینکه به خدا ربط دارد و خدا او را می‌خواهد و از عزت خدا بهره‌مند شده، پس از خدا او خیلی عزیز است، زیرا خدا او را عزیز کرده است.

آن کسانی هم که به این فرستاده خدای عزیز اعتقاد دارند و مؤمن هستند، آن‌ها هم عزیزند، بنابراین اینکه خداوند می‌فرماید عزت فقط دست خداست و سپس میدان را باز می‌گذارد و پیغمبرش و مؤمنین را هم عزیز معرفی می‌کند، باعث می‌شود ما بیشتر معنای عزت را درک کنیم.

خدایی که عزیز است و همه عزت دست خودش است، پیغمبرش را پیغمبر عزیز معرفی کرده است، کتابش را هم عزیز معرفی کرده و در آیه 41 سوره فصلت فرموده «وَإِنَّهُ لَكِتَابٌ عَزِيزٌ»، یعنی (به راستى كه آن كتابى ارجمند است)، یعنی قرآن کتاب عزت است.

خداوند در این آیه می‌فرماید ای مؤمنین! می‌خواهید عزیز باشید و از منبع عزت بنوشید و عزت پیدا کنید؟ راه آن قرآن، پیغمبر و ائمه (ع) هستند، این‌ها منابع عزت به حساب می‌آیند.

بنابراین هر چه شفاعت است از آنِ خداست، هیچ کس نمی‌تواند از شفاعت استفاده کند مگر اینکه اذن خدا در کار باشد، یعنی وقتی خداوند می‌گوید همه شفاعت‌ها فقط نزد من است، مثل این است که می‌گوید همه قوّت‌ها پیش من است، خدا در آیه 60 سوره انفال به ما می‌فرماید «وَأَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ»، یعنی اگر به من مربوط باشید و به سراغ قوت بروید، من قوتی به شما می‌دهم که دیگران هرگز آن قوت را ندارند، این آیات تماشایی است اگر بتوانیم حقیقت معنای آن را لمس کنیم.

آیات زیادی راجع به شفاعت داریم، از جمله اینکه خداوند در آیه 29 سوره نجم و آیه 87 سوره مریم از شفاعت سخن به میان آورده است، خدا در آیه 87 سوره مریم می‌فرماید «لَا يَمْلِكُونَ الشَّفَاعَةَ إِلَّا مَنِ اتَّخَذَ عِنْدَ الرَّحْمَنِ عَهْدًا»، یعنی (آنان اختيار شفاعت را ندارند جز آن كس كه از جانب خداى رحمان پيمانى گرفته است)، خداوند در این آیه می فرماید آن‌هایی که با خدا عهد و پیمان دارند از ظرفیت شفاعت بهره‌مند هستند.

خداوند در آیه 109 سوره طه فرمود «يَوْمَئِذٍ لَا تَنْفَعُ الشَّفَاعَةُ إِلَّا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمَنُ وَرَضِيَ لَهُ قَوْلًا»، یعنی (در آن روز شفاعت به كسى سود نبخشد مگر كسى را كه خدای رحمان اجازه دهد و سخنش او را پسند آيد).

خداوند در این آیه می‌فرماید چه کسانی از شفاعت استفاده می‌کنند؟ آن کسانی که «رَضِيَ لَهُ قَوْلًا» هستند، چه کسی قولش مورد پسند خدای متعال قرار گرفته است؟ آن کسی که گفت «اَلیوم اَکملت لَکم دینکُم و اَتممت علیکم نعمتی و رَضیت لکم الاسلام دینا»، این دینی که با ولایت امیرالمؤمنین (ع) آمیخته شده آن دینی است که خدا پسندیده است، بنابراین این آدم و این مجموعه می‌توانند شفاعت‌کننده باشند.

خداوند در آیه 28 سوره انبیاء فرمود «يَعْلَمُ مَا بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَلَا يَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضَى وَهُمْ مِنْ خَشْيَتِهِ مُشْفِقُونَ»، یعنی (او همه اعمال امروز و آينده آن‌ها را مي‏داند، و هم گذشته آن‌ها را، و آن‌ها جز براي كسي كه خدا از او خشنود است و اجازه شفاعتش را داده شفاعت نمي‏كنند و از ترس او بيمناكند).

در روایت داریم ابن‌عباس گفته آیه 48 سوره مدثر که خداوند در فرموده «فَمَا تَنْفَعُهُمْ شَفَاعَةُ الشَّافِعِينَ»، یعنی این بلال که مؤمن حبشه است، تمام کفار مکه نمی‌توانند ذره‌ای از شفاعت او استفاده کنند، چون بلال معیت و شفع بودن با علی (ع) و اولاد آن حضرت را دارد اما کفار این معیت را ندارند.

در قیامت بلال از شفاعت برخوردار است و حتی دیگران را هم شفاعت می‌کند اما کفار مکه، متکبران و ثروتمندانی که مغرور بودند از شفاعت علی (ع) و حتی از شفاعت شاگردان علی (ع) هم محروم هستند.

خداوند در آیه 43 سوره مدثر فرمود «قَالُوا لَمْ نَكُ مِنَ الْمُصَلِّينَ»، در روایت داریم امام صادق (ع) درباره این آیه فرمودند منظور از این آیه کسی است که شیعه علی بن ابیطالب (ع) نیست، امام صادق (ع) می‌فرماید «لَمْ نَكُ مِنَ الْمُصَلِّينَ» یعنی کسی که جزو سیستم و حزب نمازگزاران یعنی علی (ع) و اولاد آن حضرت نبوده است، یعنی عضو آن شاکله و جماعت نبوده است.

ممکن است کسی نماز هم بخواند اما جزو این شاکله نباشد ولی نمی‌شود جزو عضو این مجموعه باشد و نماز نخواند، کسی که نماز نمی‌خواند کلاً از این مجموعه دور است اما اینکه بخواهیم بگوییم هر نمازخوانی با این مجموعه باشد، این گونه نیست، بلکه باید بکوشد همه چیزش را با آن‌ها هماهنگ کند.

خداوند در آیات 46 و 47 سوره مدثر می‌فرماید «وَكُنَّا نُكَذِّبُ بِيَوْمِ الدِّينِ، حَتَّى أَتَانَا الْيَقِينُ» یوم الدین به معنای قیامت است، یوم الدین حضرت حجت و ظهور آن حضرت هم هست، این آیات یعنی آدم‌ها یک عمر انتظار کشیده‌اند، گاهی حتی کارشان به شک و تردید کشیده است، سپس آقا ظهور کرده است.

نمونه این انتظار را در آمدن امام (ره) از نجف دیدیم و فراموش نمی‌کنیم، باورمان نمی‌شد که شرایط طوری بشود که امام (ره) به مملکت ما برگردد، حالا اینکه بیاید حکومت تشکیل بدهد و اوضاع را تغییر دهد و طاغوت نابود شود دیگر خیلی رؤیایی بود اما این‌ها همه اتفاق افتاد، قبلش شک داشتیم که آیا می‌شود که امام (ره) بیاید، اکنون هم ممکن است راجع به امام زمان (عج) این گونه دچار شک شویم و بگوییم یعنی ممکن است حضرت بیایند؟ بله یقیناً خواهد شد.

شفاعت‌کنندگان چه کسانی هستند؟

حال ببینیم شفاعت‌کنندگان چه کسانی هستند؟ یکی از مصداق‌های شفاعت‌کنندگان خود پیغمبر است، به شرط آنکه در دنیا با آن حضرت همراه باشیم، پیامبر (ص) فرمود اولین کسی که در قیامت برای شفاعت قیام می‌کند من هستم.

انبیای الهی، یعنی پیامبران دیگر هم شفاعت می‌کنند، هر کسی در عالم خالصانه بگوید «لااله الاالله»، فقط با زبان این جمله را نگوید بلکه همه وجودش گویای این جمله باشد، مشمول شفاعت خواهد شد. 

ما در تشهد می‌گوییم من شهادت می‌دهم و می‌بینم که غیر از خدای یگانه خدایی نیست، می‌بینم که رسالت رسول خدا حق است، قبل از اینکه بمیرم شهادت می‌دهم، اگر ما در دنیا شهود نکرده باشیم جنازه ما هم چیزی نمی‌فهمد، اگر ما در دنیا که خدا به ما فرصت درک داده، این مسائل را نفهمیم، در قبر هم این چیزها را نخواهیم فهمید و هر چه برای ما تلقین بخوانند فایده‌ای ندارد.

اگر کسی در دنیا صادقانه شهادت بدهد و بگوید «لااله الاالله» مشمول شفاعت انبیاء خواهد شد و پیامبران مانع می‌شوند که این فرد جهنمی شود و او را از جهنم بیرون می‌کشند، جهنم مرکز ظلمات است، اگر در دنیا ولایت‌مان ولایت خدا بود و پیرو انبیاء و ائمه (ع) بودیم در قیامت هم انبیاء و ائمه (ع) ما را از سمت جهنم به سمت بهشت و از سمت ظلمات به سمت نور می‌برند.

سومین عنوان شفاعت‌کنندگان، فرشتگان الهی هستند، رسول خدا (ص) فرمودند هم به ملائکه، هم به پیامبران و هم به شهیدان اجازه داده شده که شفاعت کنند، فقط خداست که اجازه می‌دهد چه کسی شفاعت کند، خدا به این گروه اجازه شفاعت داده است.

در روایت آمده دانشمندان (عالمان) و شهیدان جزو شفاعت‌کنندگان هستند، در بحث شفاعت دانشمندان هم نباید معنای معیت و همراهی را فراموش کرد، برای مثال اگر بگوییم شهید مطهری یک دانشمند است و در قیامت شفاعت می‌کند، شفاعت این دانشمند شهید قابل فهم است، برای اینکه ما وقتی کتاب جاذبه و دافعه ایشان را می‌خوانیم با آن همراه می‌شویم، با امیرالمؤمنین (ع) هم همراه می‌شویم، وقتی که سیری در نهج‌البلاغه ایشان را می‌بینیم هم با امیرالمؤمنین (ع) همراه می‌شویم و هم نهج‌البلاغه و شهید مطهری را همراهی می‌کنیم.

شهید مطهری دست ما را گرفت و در دست نهج‌البلاغه و امیرالمؤمنین (ع) گذاشت، این به معنای معیت و همراهی است، یعنی در دنیا همراه نهج‌البلاغه و امیرالمؤمنین (ع) شدیم، در قیامت هم که پرده‌ها کنار می‌رود ما در کنار امیرالمؤمنین (ع) خواهیم بود.

همچنین رهبر حکیم ما در قیامت ما را شفاعت می‌کند، چون هم دانشمند است و هم راه را به ما نشان می دهد، ما وقتی با ایشان همراه شدیم و ایشان هم با امام زمان (عج) همراه هستند، این به معنای همان معیتی است که در قیامت هم شاهد شفاعت ایشان خواهیم بود.

امامان و شیعیان ائمه (ع) هم شفاعت‌کننده هستند، یعنی اگر آدم به یک طریقی به ائمه (ع) و شیعیان ناب آنان وصل باشد، این‌ها روز قیامت شفیع ما می‌شوند، امیرالمؤمنین (ع) فرمود ما و خاندان ما شفاعت‌کننده هستیم، آن‌هایی هم که مودّت ما را دارند شفاعت‌کننده هستند، یعنی آن‌هایی که شیعیان ناب هستند، دست خیلی‌ها را می‌گیرند، به خیلی‌ها راه و رسم همراهی را یاد می‌دهند، آن‌ها هم جزو شفاعت‌کنندگان خواهند بود.

رسول گرامی اسلام فرمودند یک شهید هفتاد نفر از اطرافیان و بیت خود را که با او همراه بودند شفاعت می‌کند، یعنی برای مثال موقعی که این شهید داشت به جبهه می‌رفت مادرش آمد او را بدرقه کرد و برایش دعا کرد، پدرش اشک ریخت اما مانع رفتن او نشد، برادرش، خواهرش، همسرش، فرزندش و همه کسانی که دلشان با اوست و پس از او، آرمان‌هایش را همراهی می‌کنند، شهید این‌ها را شفاعت می‌کند.

ریشه قرآنی این معنا در آیه 20 سوره یس آمده است که خداوند در این آیه فرمود «وَجَاءَ مِنْ أَقْصَى الْمَدِينَةِ رَجُلٌ يَسْعَى قَالَ يَا قَوْمِ اتَّبِعُوا الْمُرْسَلِينَ»، یعنی (و در اين ميان مردى از دورترين جاى شهر دوان دوان آمد و گفت اى مردم از اين فرستادگان پيروى كنيد)، همه شهدا آمدند به ما بگویند که با مرسلین و فرستادگان خدا همراه شوید، به شفاعت آن‌ها احتیاج دارید.

در آیه 26 سوره یس می‌آید به جای اینکه دعوت این مرد را قبول کنند، او را به شهادت رساندند، به محض اینکه شهید به شهادت می‌رسد به او می‌گویند بفرمایید وارد بهشت شوید، دیگر پیچ و خم و حساب و کتاب برای او نیست، شهید در این لحظه می‌گوید من یک حرفی دارم، حرفم را می‌گویم سپس به بهشت می‌روم، ای کاش قوم من می‌دانستند خدا چگونه مرا مشمول غفران خود کرد و من را در اعلا مراتب کرامت نشاند.

البته در برخی روایات هم آمده اینکه گفته شده شهید 70 نفر را شفاعت می‌کند، منظور کثرت است و عدد نیست، قرآن نیز یکی از شفاعت‌کنندگان است، امیرالمؤمنین (ع) در خطبه 76 نهج‌البلاغه فرمود بدانید که این قرآن شفاعت‌کننده‌ای است که شفاعتش رد ندارد، یعنی قرآن هر کسی را شفاعت کند، شفاعتش پذیرفته می‌شود.

اگر کسی در دنیا با قرآن زندگی کرد، یعنی معیت با قرآن داشت، در قیامت هم قرآن شفیع او خواهد شد، در روایات مشهور آمده که در قیامت به هر کس می‌گویند قرآن را قرائت کن، آن چیزی که باعث می‌شود ما در قیامت با قرآن باشیم زندگی است که با قرآن کرده‌ایم، انسی است که با قرآن داشته‌ایم، عملی است که به آیات قرآن کرده‌ایم و تأثیری است که قرآن در گفتار، رفتار و زندگی ما داشته است.

این همراهی قرآن در دنیا، فقط به حفظ کردن آیات قرآن مربوط نیست، باید با قرآن زندگی کرده باشیم و قرآن در شخصیت ما اثر گذاشته باشد، این‌ها در قیامت خودشان را نشان می‌دهند و تجسم اعمال می‌شوند.

مُعمّرین مسلمانان نیز شفاعت‌کننده هستند، آن‌هایی که عمری در خدمت اسلام بوده و صادقانه پای دین ماندند، برای دین دویدند و فعالیت کردند، خدا به این‌ها هم سهم شفاعت می‌دهد، رسول خدا (ص) فرمودند اگر سن کسی به 90 برسد خدا لغزش‌ها و گناهان گذشته و آینده او را می‌آمرزد و شفاعت او در اهلش اثرگذار می‌شود، یعنی می‌تواند شفاعت‌کننده اهل خود باشد.

عبادت هایی که می‌کنیم نیز جزو شفاعت‌کنندگان هستند، رسول خدا (ص) فرمودند روزه‌ای که می‌گیریم در روز قیامت شفیع ما خواهد بود، البته این یک مثال است، نماز نیز همین‌طور است، همه عبادت‌ها این گونه هستند.

کارهای خوب و اعمال خداپسندانه‌ای که انجام می‌دهیم، این اعمال هم در قیامت شفاعت می‌کنند، خداوند در آیه 10 سوره فاطر فرمود «مَنْ كَانَ يُرِيدُ الْعِزَّةَ فَلِلَّهِ الْعِزَّةُ جَمِيعًا إِلَيْهِ يَصْعَدُ الْكَلِمُ الطَّيِّبُ وَالْعَمَلُ الصَّالِحُ يَرْفَعُهُ وَالَّذِينَ يَمْكُرُونَ السَّيِّئَاتِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِيدٌ وَمَكْرُ أُولَئِكَ هُوَ يَبُورُ»، یعنی (هر كس سربلندى مى‏‌خواهد سربلندى يكسره از آن خداست‏ سخنان پاكيزه به سوى او بالا مى‌رود و كار شايسته به آن رفعت مى‌‏بخشد و كسانى كه با حيله و مكر كارهاى بد مى‌كنند عذابى سخت‏ خواهند داشت و نيرنگشان خود تباه مى‏‌گردد).

خداوند در این آیه می‌فرماید آدمی که کار خوب انجام می‌دهد صعود می‌کند و عمل صالح او نزد خدا بالا می‌رود، نمی‌شود که عمل بالا برود و عامل آن زمین بماند، عامل هم با عمل بالا می‌رود و بهشتی می‌شود.

مورد دیگر شفاعت نیز خود خداست، رسول خدا (ص) فرمودند بعد از اینکه همه شفاعت‌شان را کردند خدای متعال می‌فرماید شفاعت خودم مانده، آن‌هایی که با من بودند و همراهی با من را داشتند، آن‌ها مشمول عنایت خاص من هستند.

خداوند در آیات 49، 50 و 51 سوره مدثر می‌فرماید «فَمَا لَهُمْ عَنِ التَّذْكِرَةِ مُعْرِضِينَ، كَأَنَّهُمْ حُمُرٌ مُسْتَنْفِرَةٌ، فَرَّتْ مِنْ قَسْوَرَةٍ »، یعنی (چرا آن‌ها از تذكر روى گردانند، گويى گورخرانى رميده‏‌اند، که از مقابل شيرى فرار كرده‏‌اند)، خداوند می‌فرماید در قیامت آدم‌های نااهل مثل چهارپایانی هستند که گریزان هستند، این‌هایی که گریزان هستند از شیر فرار می‌کنند.

در روایت داریم ابولهب به پیامبر (ص) سنگ می‌زد و پای آن حضرت خونی شده بود، در یک روایتی هم می‌گویند برخی از جوان‌های اراذل و اوباش پیغمبر را سنگ می‌زدند تا اینکه امیرالمؤمنین (ع) از راه رسید، همین که امیرالمؤمنین (ع) آمد که از پیغمبر دفاع کند، آن‌ها شروع به فرار کردند، قرآن می‌گوید این‌ها مثل حمارهای فراری هستند که از شیر می‌گریزند.

خداوند در آیه 52 سوره مدثر می‌فرماید «بلْ يُرِيدُ كُلُّ امْرِئٍ مِنْهُمْ أَنْ يُؤْتَى صُحُفًا مُنَشَّرَةً»، یعنی (بلكه هر كدام از آن‌ها انتظار دارد نامه جداگانه‏‌اى از سوى خدا براى او فرستاده شود)، خداوند می‌فرماید آن‌هایی که بهانه می‌آورند، پیامبر (ص) را قبول ندارند، قرآن را نمی‌پذیرند و ایمان نمی‌آورند، این‌ها آرزو می‌کنند که چرا ما به دنبال پیامبر (ص) برویم، خوب بود این کتاب به خود ما نازل می‌شد،  این قرآن چرا به یک آدم سرشناس نازل نشد و به بچه یتیمی نازل شده است؟

خداوند در آیه 53 سوره مدثر می‌فرماید «كَلَّا بَلْ لَا يَخَافُونَ الْآخِرَةَ»، یعنی (چنين نيست كه آنان مى‏‌گويند بلكه آن‌ها از آخرت نمى‏‌ترسند)، خداوند می‌فرماید این‌ها از قیامت واهمه نداشتند وگرنه ایمان می‌آوردند.

خداوند در آیه 54 و 55 سوره مدثر می‌فرماید «كَلَّا إِنَّهُ تَذْكِرَةٌ، فَمَنْ شَاءَ ذَكَرَهُ»، یعنی (چنين نيست كه آن‌ها مى‏‌گويند آن قرآن يك تذكر و يادآورى است، هر كس بخواهد از آن پند مى‏‌گيرد)، خداوند در این آیات می‌فرماید قرآن تذکر است، چرا خداوند می‌فرماید قرآن تذکر است؟ تذکر به معنای یادآوری است، خداوند می‌خواهد بگوید من یک نسخه از قرآن را در فطرت شما تعریف کردم، هر آیه‌ای که می‌خوانید خمیرمایه این آیه در جان شما وجود دارد.

خداوند فطرت انسان را قرآنی آفرید، قرآن را هم منطبق با فطرت نازل کرد، چون خدا به انسان اختیار داده و فرموده هر که بخواهد هدایت می‌شود و هر که نخواهد هدایت نمی‌شود، این هم خیلی مهم است، برای اینکه ما مجبور نیستیم، ما مختاریم، ارزش ما به این است که با اختیار ایمان می‌آوریم.

خداوند در آیه 56 سوره مدثر می‌فرماید «وَمَا يَذْكُرُونَ إِلَّا أَنْ يَشَاءَ اللَّهُ هُوَ أَهْلُ التَّقْوَى وَأَهْلُ الْمَغْفِرَةِ»، یعنی (و هيچ كس پند نمى‏‌گيرد مگر اينكه خدا بخواهد او اهل تقوا و اهل آمرزش است)، خدا می‌فرماید هیچ کس متفکر نمی‌شود و پند نمی‌پذیرد، مگر اینکه خدا بخواهد، البته خدا خواسته است، به شرطی که ما لجاجت نکنیم، خدا همه آدم‌ها را برای تذکرپذیری آفریده است، منتها چون به ما اختیار داده، ممکن است ما با اختیار خود کاری کنیم که خدا به ما بگوید پیِ کارتان بروید.

بنابراین اینکه در این آیه گفته خدا نمی‌خواهد، به این معناست که قبل از اینکه خدا نخواهد، خود ما نخواسته‌ایم که هدایت شویم، چون اختیار و اراده داشته‌ایم، اگر ما خودمان هدایت را بخواهیم خدا پیامبران خویش و کتاب‌های آسمانی خود را بسیج کرده تا ما هدایت شویم.

خداوند در آیه 56 سوره مدثر می‌فرماید خدا اهل تقوا و مغفرت است، ما وقتی این آیه را راجع به خدا و تقوا می‌بینیم دیگر نباید به راحتی بگوییم تقوا به معنای ترسیدن یا پرهیز کردن است، یک وقت خدا می‌گوید از آتش جهنم بترسید، اینجا مشخص است تقوا به معنای ترسیدن و پرهیز کردن است اما در غیر از آن تقوا همان معنای لُغوی خود را حفظ می‌کند.

در لغت تقوا به معنای خود را نگه داشتن است، خود را کجا باید نگه داریم؟ اولاً باید ببینیم خودمان یک انسانیم و فطرت الهی داریم، برای بندگی آفریده شده‌ایم، خدا مبانی ایمانی را در فطرت ما تثبیت کرده است، خودمان را باید همین جایی نگه داریم که خدا ما را در آنجا قرار داده است.

ما نباید دستمان را پیش کس دیگری دراز کنیم چرا که خدا را به‌عنوان ربّ خود برگزیده‌ایم، نباید دیگران را ربّ رزق، ربّ مقام، ربّ امنیت و ربّ چیزهای دیگر بدانیم، فرعون خود را ربّ می‌دانست، چرا به دنبال فرعون برویم؟ چرا وقتی فرعون‌های دیگر هم این کلمه را تکرار می‌کنند، شما تحت تأثیر این‌ها قرار می‌گیرید؟ در حالی که ما با خدا عهد و پیمان بسته بودیم.

در عبادت نیز خداوند می‌فرماید مرا عبادت کنید، پس چرا غیر خدا را عبادت می‌کنید و بر سر جای خود نیستید؟ چرا عهد و پیمان شکستید؟ در اخلاقیات هم خداوند گفته از گناه بپرهیزید، چرا با فجور و گناه همراه شدیم؟ پس تقوا یعنی ما این عهد و پیمان عبادی، اخلاق و اعتقادی با خدا را نگه داریم.

بنابراین خدا در آیه 56 سوره مدثر می‌فرماید خدا بر سر عهد و پیمانش ایستاده، شما هم بر سر عهد خود باشید، تقوا به این معناست، نه اینکه بخواهیم تقوا را صرفاً به معنای ترس و پرهیز معنا کنیم.