امروز :
Skip to main content

نماینده ولی‌فقیه در استان قزوین در جلسه هفتگی تفسیر قرآن کریم به شرح تقابل‌های قرآنی پرداخت و گفت: این تقابل‌ها حاکی از مختار بودن انسان است، یعنی خدا از انسان به عنوان موجودی که به او قدرت انتخاب داده یاد می‌کند.

آیت‌الله عبدالکریم عابدینی در جلسه پنجاه و یکم تفسیر قرآن کریم (۲۶ آذر ماه ۱۴۰۲) در تفسیر سوره انسان اظهار کرد: خدای متعال در ابتدای سوره انسان ما را متوجه عقبه خودمان می کند، اینکه از کجا آمده‌ایم، یک وقتی هیچ نبوده‌ایم، بعد کم‌کم خاک شده‌ایم، خاک جان گرفته و مراحلی را پیموده و تبدیل به انسانی شده که اکنون می‌بینیم.

خداوند بارها ما را دعوت کرده که در آیات آسمان و زمین فکر کنیم، کدام آیه از انسان مهم‌تر است؟ شعری منصوب به امیرالمؤمنین (ع) است که حضرت می‌فرماید تو خیال می‌کنی جسم کوچکی در مقایسه با این عالم بزرگ هستی؟ همه این عالم در تو خلاصه شده است.

بنابراین فکر کردن در شناخت اسرار وجودی انسان شامل اسرار جسمانی و روحانی، به ما کمک می‌کند تا عظمت عالم آفرینش و عظمت خالق را بشناسیم، به این ترتیب «مَنْ عَرَفَ نَفسَهُ فَقَد عَرَفَ رَبَّهُ» اتفاق می‌افتد.

خدای متعال در آیه 1 سوره انسان می‌فرماید «هَلْ أَتَى عَلَى الْإِنْسَانِ حِينٌ مِنَ الدَّهْرِ لَمْ يَكُنْ شَيْئًا مَذْكُورًا»، یعنی (آيا زمانى طولانى بر انسان گذشت كه چيز قابل ذكرى نبود).

در این آیه پرسشی مطرح شده و خداوند فرموده آیا زمانی طولانی بر انسان گذشت که چیز قابل ذکری نبود؟ مفسران این طور گفته‌اند که این آیه یعنی حتماً برای انسان پیش آمده و مراحلی گذشته که هیچ چیزی نبوده، بعد کم‌کم شیء شده است، آن موقع هم که شیء شده چیز قابل ذکری نبوده است، برای مثال انسان در مرحله نطفه چیز قابل ذکری نیست که بخواهیم در مورد آن حرفی بزنیم اما می‌بینیم همان چیز بی‌ارزش تبدیل به انسانی با همه پیچیدگی‌ها می‌شود.

خدای متعال در آیه 2 سوره انسان می‌فرماید « إِنَّا خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ مِنْ نُطْفَةٍ أَمْشَاجٍ نَبْتَلِيهِ فَجَعَلْنَاهُ سَمِيعًا بَصِيرًا»، یعنی (ما انسان را از نطفه مختلطى آفريديم و او را مى‌آزماييم بدين جهت او را شنوا و بينا قرار داديم).

خداوند در این آیه می‌فرماید ما انسان را از نطفه آفریدیم، مرحله به مرحله طی کردیم، انسان مراحل گوناگونی را گذراند تا به جایی رسید که همان نطفه که قابل ذکر و قابل اهمیت نبود، تبدیل به انسانی سمیع و بصیر شد و تبدیل به انسانی شد که در میان همه موجودات سرآمد گشت.

سمیع و بصیر بودن ویژگی انسان است، حیوانات سمیع و بصیر نیستند، خداوند فقط برای انسان سمع، بصر و فؤاد قرار داده است، خداوند در آیه 2 سوره انسان به این موضوع اشاره می‌کند که من انسان را سمیع و بصیر آفریدم، اگر انسان روی سمع و بصر فکر نکند فرق بین انسان و حیوان چیست، انسان مراحلی را گذرانده تا به این مرحله رسیده است، خدا سمیع و بصیر است و انسان را هم سمیع و بصیر آفریده، این بسیار مهم بوده و دارای اسرار و حقایق فراوانی است.

خدای متعال در آیه 3 سوره انسان می‌فرماید «إِنَّا هَدَيْنَاهُ السَّبِيلَ إِمَّا شَاكِرًا وَإِمَّا كَفُورًا»، یعنی (ما راه را به او نشان داديم خواه شاكر باشد و پذيرا گردد يا ناسپاس).

خداوند در این آیه می‌فرماید ما انسان را که آفریدیم، راه را به او نشان دادیم، یعنی در جان او نرم‌افزارهایی نصب کردیم که وقتی از او سؤال کردیم «اَلَستُ بَرَبّکُم»، همه بدون استثناء «قالوا بَلی» گفتند، در جان او نرم‌افزارهایی را قرار دادیم که همه فهمیدند عبد هستند، همه مشغول عبادت هستند اما خدا می‌فرماید قرار نیست هر چیزی و هر کسی را بپرستید، فقط مرا بپرستید، قرار نبود شیطان، هوای نفس، بت و آدم‌هایی مثل خودتان را بپرستید، قرار نیست مال، مقام، ثروت و تجملات را بپرستید، هر پرستشی جز پرستش خدا ممنوع است.

ما وقتی با فطرت‌مان مشورت می‌کنیم، می‌بینیم برخی حرف‌ها درست هستند اما وقتی به سراغ هوای نفسانی می‌رویم، می‌بینیم هوای نفسانی ما را به جای دیگری ارجاع می‌دهد، خدا ما را با فطرت‌مان شاهد می‌گیرد و ما می‌بینیم هم در عقیده و هم در عبادت با خدا هماهنگ هستیم.

ما در اخلاق متوجه‌ایم که خوب و بد چیست، می‌فهمیم که بدی، پلیدی، زشتی، ناهنجاری، دروغ، خیانت و ظلم با عدالت، انصاف، انسانیت، صداقت، راستی و اخلاص خیلی فرق دارد، حتی بدون اینکه درس بخوانیم یا کسی به ما بگوید این‌ها را متوجه می‌شویم، یعنی خدا ما را طوری آفریده که این‌ها را می‌فهمیم.

خداوند در آیه 3 سوره انسان صحبت از هدایت کرده است، ما هر دو جور هدایت شامل هدایت تکوینی و تشریعی را می‌بینیم، هدایت تکوینی یعنی وقتی به جان، روح، افکار و اندیشه‌های خودمان مراجعه می‌کنیم می‌بینیم که بدون معلوم و مدرسه خیلی چیزها را می‌فهمیم و می‌دانیم، چرا که خداوند می‌فرماید من خودم تو را در مسیر قرار دادم، حال اینکه تو شکر به جای بیاوری یا کفران کنی به خودت بستگی دارد.

هدایت تشریعی به معنای فرستادن انبیای عظام، نازل کردن کتاب‌های آسمانی و مواردی از این قبیل است، در اصول کافی آمده امام کاظم (ع) فرمودند خدا برای آدم‌ها دو نوع حجت شامل حجت ظاهر و حجت باطن داده است، حجت ظاهری کیست و چیست؟ انبیاء، ائمه (ع) و کتاب‌های آسمانی حجت‌های ظاهری هستند، حجت باطنی هم درک، درایت و عقلی است که خدا در انسان قرار داده است.  

رابطه بین حجت ظاهری و حجت باطنی هم رابطه بسیار تماشایی و صمیمی است، یعنی آنچه حجت ظاهری آورده، دقیقاً حجت باطنی آن را می‌طلبد، می‌خواهد، می‌شناسد و از آن استقبال می‌کند.

برای مثال اینکه خدا در آیه 25 سوره حدید فرموده (ما پیامبران خود را با دلایل آشکار روانه کردیم و با آن ها کتاب و ترازو را فرود آوردیم تا مردم به انصاف برخیزند)، شما ظلم و بی‌عدالتی را بیشتر دوست دارید یا طرفدار عدل هستید؟ دروغ را بیشتر دوست دارید یا صداقت و راستی را؟ نفاق و دو رویی را بیشتر می‌پسندید یا اخلاص و یکرنگی را؟ حیله و کلک را می‌پسندید یا جوانمردی و شفافیت را؟ در مقابل این پرسش‌ها همه ما یک زبان می‌گوییم ما خوبی‌ها را می‌پسندیم، به بدی‌ها تن نمی‌دهیم و از بدی نفرت داریم، هر چند که در عمل ممکن است این گونه نباشیم و دروغ بگوییم یا ظلم کنیم اما خدا ما را طوری آفریده که می‌فهمیم ظلم چیست، انبیاء آمده‌اند همان چیزی که عقول بشری و فطرت انسانی می‌پسندد، همان را بیان کرده، توضیح داده و تشریح کرده‌اند.

خدای متعال در آیه 130 سوره بقره می‌فرماید «وَمَنْ يَرْغَبُ عَنْ مِلَّةِ إِبْرَاهِيمَ إِلَّا مَنْ سَفِهَ نَفْسَهُ وَلَقَدِ اصْطَفَيْنَاهُ فِي الدُّنْيَا وَإِنَّهُ فِي الْآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِينَ»، یعنی (و چه كسى جز آنكه به سبك ‏مغزى گرايد از آيين ابراهيم روى برمى‏‌تابد و ما او را در اين دنيا برگزيديم و البته در آخرت نيز از شايستگان خواهد بود).

خدای متعال در این آیه می‌فرماید چه کسی از دین ابراهیمی روی بر می‌گرداند، اگر چنین کند جنون دارد و از عقلش بهره‌مند نمی‌شود، هر کسی که با عقل به سراغ دین ابراهیمی برود از آن استقبال می‌کند و خوشحال می‌شود و به جملات معارف دینی می‌گوید جانا سخن از زبان ما می‌گویی، آن کسی که سفاهت دارد به دین پشت می‌کند، آن کسی که با عقل زندگی می‌کند به دنبال دین است و دین را می‌پسندد.

آنقدر منطبق بودن عقل و دین و استقبال عقل از دین توجه بزرگان، علما و حکما را جلب کرده که گفته‌اند هر چیزی را که عقل حکم کند، شرع نیز همان را حکم می‌کند و هر چیزی را که شرع حکم کند عقل نیز آن را حکم می‌کند.

دین ما چنین دینی است، این دین در همه دنیا خواهان دارد، اینکه اکنون مستکبران و رسانه‌های استکباری به شدت نگران هستند و از هر سو به سوی دین هجمه می‌آورند، قرآن را می‌سوزانند، سلمان رشدی‌ها پیدا می‌شوند و می‌خواهند مسلمان‌ها، کشورهای اسلامی و آثار اسلامی را به نابودی بکشانند، برای این است که اکنون جهان تشنه یک فرهنگ متعالی است، همه مردم دنیا می‌بینند که جای این فرهنگ متعالی در دنیا خالی است و این فرهنگ را می‌خواهند.

اکنون اگر اطلاعیه بدهند و بگویند هر کس هر فرهنگی دارد که می‌تواند جوابگوی فطرت انسانی، نیازهای روحی و سؤال‌های عقلانی قوی باشد، بیاورد، ما با یقین می‌دانیم دین اسلام در چنین میدانی پیروز است.

اگر کتابی مانند نهج‌البلاغه در دنیا وجود داشت اکنون از چشم ما پنهان نمانده بود، اگر چیزی یک هزارم پایین‌تر از قرآن وجود داشت، ما اکنون آن را می‌دیدیم و همه عالم هم افکار و اندیشه‌های آن را به تماشا می‌نشست اما همه ما می‌دانیم آنچه خدای متعال به عنوان وحی نازل کرده، شامل تورات، انجیل و قرآن، فقط در دستگاه دین و علی‌الخصوص اسلام پیدا می‌شود.

البته این توراتی که اکنون یهودی‌ها با آن زندگی می‌کنند، تورات تحریف شده است، خدای متعال 3 جا در قرآن تحریفی بودن کار یهودیان را برجسته و جدی مطرح کرده است، یعنی ما را ناامید کرده از اینکه برویم به سراغ توراتی که در دست آن‌هاست، سالم‌ترین تورات، به صورت یقینی و بدون شک و تردید، آن قسمت‌هایی از تورات است که فراوان در قرآن آمده است.

قرآن راجع به تورات فرموده که یهودیان تحریف‌کننده هستند، راجع به انجیل نفرموده که مسیحی‌ها تحریف‌کننده هستند، البته معنای این جملات این نیست که مسیحیان انجیل را تحریف نکرده‌اند چون قرآن به صراحت این را نفرموده است و ممکن است احادیث و تاریخ این را نشان بدهد.

به هر حال ما تورات واقعی و یا انجیل واقعی را در قرآن می‌بینیم، هر چه قرآن از موسی (ع)، عیسی (ع) و مریم (س) برای ما صحبت کرد، آن‌ها حقایقی از یهودیت و مسیحیت واقعی است و برای ما اهمیت دارد، قرآن مسیطر و مهیمن بر کتاب‌های آسمانی دیگر است، یعنی قرآن طوری است که معارف کتاب‌های دیگر را در خود دارد، یعنی خدا ما را موکول نکرده که برویم ببینیم یهودی‌ها چه می‌گویند، البته ممکن است برای مباحثه و جدال احسن کتابشان را بخوانیم و با آن‌ها بحث کنیم اما برای هدایت شدن ما را به آن‌ها موکول نکرده است، هر چه از تورات و انجیل لازم بوده در قرآن آمده است، هر چه از موسی (ع) و عیسی (ع) لازم بوده در قرآن آمده است، حدود 130 بار نام موسی (ع) در قرآن ذکر شده است.

این معلوم می‌شود قرار است خدا ما را راجع به موسی (ع) کاملاً اقناع و مطلع کند تا همه چیز را راجع به او بدانیم، خدا چقدر راجع به مریم (س)، عیسی (ع) و انجیل در قرآن صحبت کرده است، این‌ها در قرآن فراوان آمده است، بنابراین ما محتاج کتاب‌هایی نیستیم که احیاناً دستخوش تحریف شده‌اند.

بنابراین خداوند در آیه 3 سوره انسان از هدایت آدم‌ها سخن می‌گوید و می‌فرماید ما انسان‌ها را هدایت تکوینی و هدایت تشریعی کردیم.

این آیه یکی از آیاتی است که بسیار جا دارد بحث اختیار و جبر در آن مطرح شود، این آیه نشان می‌دهد که خداوند می‌فرماید من خوب و بد را به تو نشان دادم، با وجود عقل و هدایت تشریعی چیزی را برای شما مبهم قرار ندادم، این شما هستید که یا خوب را بر می‌گزینید یا بد را انتخاب می‌کنید، خدا خیلی واضح در این آیه اختیار را به ما نشان می‌دهد و می‌فرماید شما می‌توانید از اختیارتان استفاده کنید.

حال باید تقابل‌های قرآنی را ببینیم، مجموعه تقابل‌های قرآنی بسیار زیاد است، این تقابل‌ها حاکی از مختار بودن انسان است، یعنی خدا روی انسان به عنوان موجودی که به او قدرت انتخاب داده، صحبت می‌کند، برای مثال خداوند در آیه 76 سوره مبارکه نساء تقابل بین ایمان و کفر را مطرح کرده است.

خدای متعال در این آیه می‌فرماید «الَّذِينَ آمَنُوا يُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَالَّذِينَ كَفَرُوا يُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ الطَّاغُوتِ فَقَاتِلُوا أَوْلِيَاءَ الشَّيْطَانِ إِنَّ كَيْدَ الشَّيْطَانِ كَانَ ضَعِيفًا»، یعنی (آنان که ایمان آورده‌اند، در راه خدا می‌جنگند؛ و کسانی که کافر شده‌اند، در راه طاغوت می‌جنگند. پس شما با یاران شیطان بجنگید، که یقیناً نیرنگ و توطئه شیطان در برابر اراده خدا و پایداری شما سست و بی‌پایه است).

در این آیه اختیار دیده می‌شود، جبر اصلاً با سلیقه دینی سازگار نیست، خدای متعال در این آیه ما را با اختیار تشویق به جهاد می‌کند، امیرالمؤمنین (ع) فرمودند جهاد دری از درهای بهشت است که خدا آن را بر روی اولیای خاص خود گشوده است.

خداوند در آیه 78 سوره حج می‌فرماید «وَجَاهِدُوا فِي اللَّهِ حَقَّ جِهَادِهِ»، یعنی (و در راه خدا چنانكه حق جهاد در راه اوست جهاد كنيد)، اگر ما مختار نباشیم این آیه یعنی چه؟ وقتی اختیار داریم این آیه معنا پیدا می‌کند.

خدای متعال در آیه 102 سوره آل‌عمران می‌فرماید «اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقَاتِهِ»، یعنی (آنچنان كه حق تقوي و پرهيزكاري است، از خدا بپرهيزيد)، خداوند در آیه 121 سوره بقره می‌فرماید «يَتْلُونَهُ حَقَّ تِلَاوَتِهِ»، یعنی (قرآن را به طوری که شایسته آن است قرائت می‌کنند).

اگر ما اختیار نداشته باشیم چطور می‌توانیم مطابق آیه 102 سوره آل‌عمران حق تقوا را رعایت کنیم یا مطابق آیه 121 سوره بقره حق تلاوت قرآن را ادا کنیم یا چطور می‌توانیم مطابق آیه 78 سوره حج در جهاد از دیگران سبقت بگیریم؟ خمیرمایه همه این‌ها اختیار انسان است.

از دیگر تقابل‌های مورد اشاره در قرآن، ایمان و کفر یا مؤمن و کافر است، همچنین اراده خدا و اراده دشمنان خدا در مقابل یکدیگر هستند، خدای متعال در آیه 5 سوره قصص می‌فرماید «وَنُرِيدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِينَ»، یعنی (و خواستيم بر كسانى كه در آن سرزمين فرو دست‏ شده بودند منت نهيم و آنان را پيشوايان مردم گردانيم و ايشان را وارث زمين كنيم).

خداوند در این آیه می‌فرماید بندگان من می‌توانند اراده کنند و در این معنا مشارکت داشته باشند، یعنی من و بنده‌هایم با هم می‌خواهیم این کار را بکنیم، این طور نباشد که بنده‌ها بنشینند و بگویند کارها به دست خداست، خدا بالاخره یک روز صبرش تمام می‌شود و ریشه ظلم صهیونیستی و آمریکایی را می‌خشکاند، خدا می‌گوید نه این گونه نیست، تو هم باید بیایی در اراده خدا شریک شوی و با خدا همراه شوی، خدا می‌خواهد شما برخیزید و قیام کنید.

خدا می‌توانست خودش قسط و عدل را بر پا کند اما فرمود ما انبیاء را فرستادیم و کتاب‌های آسمانی را نازل کردیم تا مردم برخیزند.

همچنین خداوند در آیه 8 سوره صف فرمود «يُرِيدُونَ لِيُطْفِئُوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَاللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَلَوْ كَرِهَ الْكَافِرُونَ»، یعنی (مى‏‌خواهند نور خدا را با دهان خود خاموش كنند و حال آنكه خدا گر چه كافران را ناخوش افتد نور خود را كامل خواهد گردانيد)، خداوند در این آیه فرموده دشمنان اراده کرده‌اند نور خدا را خاموش کنند، یعنی این‌ها اختیار دارند اما لیاقت‌شان این است که به جای استفاده از نور خدا، می‌خواهند این نور را خاموش کنند، بنابراین اراده و اختیار دارند که کارشان به اینجا رسیده است.

ولایت خدا در مقابل ولایت طاغوت یکی دیگر از تقابل‌های قرآنی است، خدای متعال در آیه 257 سوره بقره می‌فرماید «اللَّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ وَالَّذِينَ كَفَرُوا أَوْلِيَاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ أُولَئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ»، یعنی (خداوند سرور كسانى است كه ايمان آورده‏‌اند آنان را از تاريكي‌ها به سوى روشنايى به در مى‌برد ولى كسانى كه كفر ورزيده‏‌اند سرورانشان [همان عصيانگران] طاغوتند كه آنان را از روشنايى به سوى تاريكي‌ها به در مى‌‏برند آنان اهل آتشند كه خود در آن جاودانند).

همه این‌ آیات را که بررسی کنیم، می‌شود آن نگاه ارادی و اختیاری انسان را به خوبی دید، همچنین امام نار و امام نور نیز دو نقطه مقابل یکدیگرند، برای مثال خداوند در آیه 73 سوره انبیاء می‌فرماید «وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا وَأَوْحَيْنَا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْرَاتِ وَإِقَامَ الصَّلَاةِ وَإِيتَاءَ الزَّكَاةِ وَكَانُوا لَنَا عَابِدِينَ»، یعنی (آنان را پیشوایانی قرار دادیم که به فرمان ما [مردم را] هدایت می‌کردند، و انجام دادن کارهای نیک و برپا داشتن نماز و پرداخت زکات را به آنان وحی کردیم، و آنان فقط پرستش‌کنندگان ما بودند).

خداوند در این آیه می‌فرماید ما امامانی را قرار دادیم که آن‌ها مردم را به امر ما هدایت می‌کنند، آیه 24 سوره سجده نیز مشابه همین آیه است، خداوند در این آیه می‌فرماید «وَجَعَلْنَا مِنْهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا لَمَّا صَبَرُوا وَكَانُوا بِآيَاتِنَا يُوقِنُونَ»، یعنی (چون شكيبايى كردند و به آيات ما يقين داشتند برخى از آنان را پيشوايانى قرار داديم كه به فرمان ما مردم را هدايت می‌کردند).

خداوند در آیه 41 سوره قصص می‌فرماید «وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ وَيَوْمَ الْقِيَامَةِ لَا يُنْصَرُونَ»، یعنی (و ما آن قوم ظالم را پیشوایان ضلالت و دعوت به دوزخ قرار دادیم و روز قیامت یاری نخواهند شد).

در این آیه آمده که هم امام نار و هم امام نور وجود دارد، حال شما می‌توانید انتخاب کنید، امیرالمؤمنین (ع) را انتخاب می‌کنید یا معاویه را؟ یزید را انتخاب می‌کنید یا امام حسین (ع) را؟ رسول اکرم (ص) را می‌پسندید یا ابولهب و ابوسفیان و امثال آن‌ها را؟ خداوند کاملاً ما را در انتخاب و اختیار در فضایی قرار می‌دهد که می‌فهمیم می‌توانیم هر جهتی که می‌خواهیم برویم و می‌توانیم خواسته‌مان را خدایی یا شیطانی کنیم.

حق و باطل هم از جمله تقابل‌های قرآنی است، خداوند در آیه 81 سوره اسراء می‌فرماید «وَقُلْ جَاءَ الْحَقُّ وَزَهَقَ الْبَاطِلُ إِنَّ الْبَاطِلَ كَانَ زَهُوقًا»، یعنی (و بگو حق آمد و باطل نابود شد آرى باطل همواره نابودشدنى است).

مستکبر بودن و استکبار ستیز شدن نیز از جمله تقابل‌های قرآنی است، خدای متعال در آیه 15 سوره فصلت می‌فرماید «فَأَمَّا عَادٌ فَاسْتَكْبَرُوا فِي الْأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ وَقَالُوا مَنْ أَشَدُّ مِنَّا قُوَّةً أَوَلَمْ يَرَوْا أَنَّ اللَّهَ الَّذِي خَلَقَهُمْ هُوَ أَشَدُّ مِنْهُمْ قُوَّةً وَكَانُوا بِآيَاتِنَا يَجْحَدُونَ»، یعنی (و اما عاديان به ناحق در زمين سر برافراشتند و گفتند از ما نيرومندتر كيست آيا ندانسته‏‌اند كه آن خدايى كه خلقشان كرده خود از ايشان نيرومندتر است و در نتيجه آيات ما را انكار می‌کردند).

قوم عاد مستکبر بودند، فرعون استکبار ورزید، شیطان نیز از مستکبران است، گاهی خودمان هم مستکبر می‌شویم، نه به این معنا که خیلی ثروت یا قدرت داشته باشیم، ممکن است حتی آدم ضعیفی باشیم اما روحیه‌مان روحیه استکباری باشد.

در مقابل این آیه، خداوند در آیه 75 سوره نساء می‌فرماید «وَمَا لَكُمْ لَا تُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَالْمُسْتَضْعَفِينَ مِنَ الرِّجَالِ وَالنِّسَاءِ وَالْوِلْدَانِ الَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنَا أَخْرِجْنَا مِنْ هَذِهِ الْقَرْيَةِ الظَّالِمِ أَهْلُهَا وَاجْعَلْ لَنَا مِنْ لَدُنْكَ وَلِيًّا وَاجْعَلْ لَنَا مِنْ لَدُنْكَ نَصِيرًا»، یعنی (شما را چه شده که در راه خدا و رهایی مردان و زنان و کودکان مستضعفی که ستمکاران هر گونه راه چاره را بر آنان بسته‌اند نمی‌جنگید؟ آن مستضعفانی که همواره می‌گویند پروردگارا ما را از این شهری که اهلش ستمکارند، بیرون ببر و از سوی خود، سرپرستی برای ما بگمار و از جانب خود برای ما یاوری قرار ده).

جهاد در راه خدا یا جنگ با خدا نیز یکی دیگر از تقابل‌های قرآن است، خداوند در آیه 76 سوره نساء می‌فرماید «الَّذِينَ آمَنُوا يُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَالَّذِينَ كَفَرُوا يُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ الطَّاغُوتِ فَقَاتِلُوا أَوْلِيَاءَ الشَّيْطَانِ إِنَّ كَيْدَ الشَّيْطَانِ كَانَ ضَعِيفًا»، یعنی (آنان که ایمان آورده‌اند، در راه خدا می‌جنگند؛ و کسانی که کافر شده‌اند، در راه طاغوت می‌جنگند. پس شما با یاران شیطان بجنگید، که یقیناً نیرنگ و توطئه شیطان در برابر اراده خدا و پایداری شما سست و بی‌پایه است).

هدایت و ضلالت نیز یکی دیگر از تقابل‌های قرآنی است، همچنین تعظیم شعائر الهی در مقابل فساد و فحشا یکی دیگر از تقابل‌های قرآنی است، خداوند در آیه 32 سوره حج می فرماید «ذَلِكَ وَمَنْ يُعَظِّمْ شَعَائِرَ اللَّهِ فَإِنَّهَا مِنْ تَقْوَى الْقُلُوبِ»، یعنی (اين است فرايض خدا و هر كس شعاير خدا را بزرگ دارد در حقيقت آن حاكى از پاكى دل‌هاست).

این یک جور زندگی کردن است و بسیاری از مؤمنین و مؤمنات این طور زندگی می‌کنند، در مقابل آن آیه 19 سوره نور قرار دارد که خداوند می‌فرماید «إِنَّ الَّذِينَ يُحِبُّونَ أَنْ تَشِيعَ الْفَاحِشَةُ فِي الَّذِينَ آمَنُوا لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ وَاللَّهُ يَعْلَمُ وَأَنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ»، یعنی (كسانى كه دوست دارند كه زشتكارى در ميان آنان كه ايمان آورده‏‌اند شيوع پيدا كند براى آنان در دنيا و آخرت عذابى پر درد خواهد بود و خداست كه مى‏‌داند و شما نمی‌دانید).

امر به معروف و نهی از منکر نیز در مقابل امر به منکر و نهی از معروف قرار دارد، خداوند در رابطه با منافقین در آیه 67 سوره توبه فرمود «الْمُنَافِقُونَ وَالْمُنَافِقَاتُ بَعْضُهُمْ مِنْ بَعْضٍ يَأْمُرُونَ بِالْمُنْكَرِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمَعْرُوفِ»، یعنی (مردان و زنان دو چهره همانند يكديگرند به كار ناپسند وامى‌دارند و از كار پسنديده باز مى‌دارند و دست‌هاى خود را از انفاق فرو مى‌بندند).

خداوند در آیه 71 سوره توبه درباره مؤمنین می‌فرماید «وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَيُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَيُطِيعُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ أُولَئِكَ سَيَرْحَمُهُمُ اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ حَكِيم»، یعنی (و مردان و زنان با ايمان دوستان يكديگرند كه به كارهاى پسنديده وا مى‌دارند و از كارهاى ناپسند باز مى‌دارند و نماز را بر پا مى‌كنند و زكات مى‏‌دهند و از خدا و پيامبرش فرمان مى‌‏برند آنانند كه خدا به زودى مشمول رحمتشان قرار خواهد داد كه خدا توانا و حكيم است).

شاکر بودن در مقابل کفران نیز یکی دیگر از تقابل‌های قرآنی است، این معنا نیز در آیه 3 سوره انسان آمده است که «إِمَّا شَاكِرًا وَإِمَّا كَفُورًا»، یعنی (خواه شاكر باشد و پذيرا گردد يا ناسپاس)، خداوند در آیه 152 سوره بقره نیز می‌فرماید «فَاذْكُرُونِي أَذْكُرْكُمْ وَاشْكُرُوا لِي وَلَا تَكْفُرُونِ»، یعنی (پس مرا ياد كنيد تا شما را ياد كنم و شكرانه‏‌ام را به جاى آريد و با من ناسپاسى نكنيد).

همچنین خداوند در آیه 7 سوره ابراهیم می‌فرماید «وَإِذْ تَأَذَّنَ رَبُّكُمْ لَئِنْ شَكَرْتُمْ لَأَزِيدَنَّكُمْ وَلَئِنْ كَفَرْتُمْ إِنَّ عَذَابِي لَشَدِيدٌ»، یعنی (و نیز یاد کنید هنگامی را که پروردگارتان اعلام کرد که اگر سپاس‌گزاری کنید، قطعاً نعمت خود را بر شما می‌افزایم، و اگر ناسپاسی کنید، بی‌تردید عذابم سخت است).

در اینجا كَفَرْتُم به معنای کافر شدن نیست، البته آن‌هایی که کافر می‌شوند هم کفران نعمت خدا را می‌کنند، در این آیه شکر در مقابل کفران نعمت آمده است، خدای متعال در آیه 12 سوره لقمان می‌فرماید «وَلَقَدْ آتَيْنَا لُقْمَانَ الْحِكْمَةَ أَنِ اشْكُرْ لِلَّهِ وَمَنْ يَشْكُرْ فَإِنَّمَا يَشْكُرُ لِنَفْسِهِ وَمَنْ كَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِيٌّ حَمِيدٌ»، یعنی (و به راستی ما به لقمان حکمت عطا کردیم که نسبت به خدا سپاس‌گزار و شاکر باش و هرکه سپاس گزارد تنها به سود خود سپاس می‌گزارد، و هرکه ناسپاسی کند به خدا زیان نمی‌زند، زیرا خدا بی‌نیاز و ستوده است).

این کفران و شکر کردن یکی از تقابل‌های قرآنی است، این‌ها خیلی می‌تواند روی تهذیب نفس و زندگی سالم خداپسندانه ما مؤثر باشد. 

همچنین سمع و بصر و فؤاد در مقابل «صُم بُکم فَهُم لایَعقِلون» قرار دارد، یا خیر در مقابل شر هم آیات فراوانی دارد.

در تفسیر نورالثقلین حدیثی از کتاب توحید مرحوم صدوق نقل شده که امام صادق (ع) درباره آیه 3 سوره انسان فرموده‌اند خداوند فرموده ما به انسان راه را خوب نشان دادیم، او یا راه هدایت را می‌گیرد و برای آن اهمیت قائل می‌شود یا اینکه آن را ترک می‌کند.

در صفحه 159 جلد 1 کتاب شریف کافی آمده که محمدبن‌ابی‌نصر می‌گوید از امام رضا (ع) سؤال کردم آیا برخی مسلمان‌ها جبری هستند و برخی اختیاری؟ امام (ع) گفت این را که می‌گویم بنویس، سپس حدیثی را از امام زین‌العابدین (ع) نقل کردند که حضرت می‌فرماید خدای متعال فرموده ای انسان، به خواست من تو تبدیل به موجودی شدی که بخواهی کاری را کنی یا نخواهی و نکنی، به این معنا که من خواسته‌ام که تو مختار باشی، به قوت و خواست و اراده من تو فرائض و واجباتت را برایم ادا می‌کنی و بخاطر نعمتی که من به تو دادم در مقابل عصیان و معصیت با قوت عمل می‌کنی و وارد معصیت نمی‌شوی، من تو را سمیع و بصیر قرار دادم.

سمع و بصر انسان را از حیوان متمایز می‌کند، خدای متعال در این قسمت می‌خواهد به ما بگوید من تو را از غریزه بیرون آوردم، تو حیوانات نیستی که فقط هر چه چشمت دید و هر چه دلت خواست را انجام بدهی، بلکه آن پالایشگاه فکر و عقل مهم است، یعنی اگر فکر و عقل را متمرکز کنیم، خروجی عاقلانه فطری-ایمانی از آن می‌گیریم، هر کجا بد عمل کنیم معلوم می‌شود خدا را رها کرده‌ایم و نفس خود یا خواسته‌های حیوانی یا نفس اماره به سوء را محور قرار داده‌ایم.

خداوند می‌فرماید من سمع، صبر، شعور، فکر، درک خوبی از بدی و همه این‌ها را به شما داده‌ام، حسنه را من جلوی پای تو گذاشتم اما آنجا که بدی از شما سر می‌زند، بدی‌هایتان را بپذیرید، این آیه کاملاً بحث مختار بودن را نشان می‌دهد.

آیت‌الله جوادی آملی، مفسر ارزشمند، در بحث جبر و اختیار فرموده انسان مختار است و مجبور است که مختار است، کسی نمی‌تواند اختیار را از انسان بگیرد، یعنی اینکه انسان اختیار دارد، این جزو ذات انسان است و نمی‌تواند آن را جابه‌جا کند، مجبور است مختار باشد، مثل اینکه مجبوریم نفس بکشیم، از اینجا معلوم می‌شود در این عالم یک چیزهای مجبوری و یک چیزهای اختیاری وجود دارد.

علامه شهید مطهری نیز نکات بسیار ارزشمندی را در باب جبر و اختیار گفته‌اند.

در مثنوی آمده «اینکه فردا این کنم یا آن کنم/ این دلیل اختیار است ای صنم/ وان پشیمانی که خوردی زان بدی/ ز اختیار خویش گشتی مهتدی/ جمله قرآن امر و نهی است و وعید/ امر کردن سنگ مرمر را که دید»، اگر اختیار نباشد، این پشیمانی و هدایت شدن و برگشتن از ناهنجاری‌ها اتفاق نمی‌افتد، به سنگ نمی‌گویند این کار را بکن یا آن کار را نکن، چون سنگ که اختیاری ندارد، نمی‌شود به او خوب و بد را یاد داد.

چرا به انسان امر و نهی می‌شود؟ اگر نشود روی اراده و اختیار انسان حساب باز کرد، امر، نهی، انذار، وعده و وعید یا بشارت قرآنی چه معنایی دارد؟ این‌ها موقعی معنا پیدا می‌کند که انسان اختیار داشته باشد.

در ادامه شعر آمده «هیچ دانا هیچ عاقل این کند؟/ با کلوخ و سنگ خشم و کین کند؟»، اگر کسی از جایی عبور کند و سرش به سنگ بخورد، این اگر برگردد چند مشت به سنگ بزند و بگوید چرا به من خوردی، این عقلانی است؟ سنگ مگر اختیار دارد؟ شما باید دقت می‌‌کردید، وگرنه سنگ که اختیاری ندارد.

در ادامه این شعر آمده «گر ز سقف خانه چوبی بشکند/ بر تو افتد سخت مجروحت کند/ هیچ خشمی آیدت بر چوب سقف؟/ هیچ اندر کین او باشی تو وقف؟/ که چرا بر من زد و دستم شکست/ او عدو و خصم جان من بُدست» یعنی اگر چوبی از سقف روی سر شما بیفتد، اصلاً توقف می‌کنید که بگویید من شکایت بنویسم و به دادگاه ببرم که چرا بر من زد و دستم شکست؟ هیچ موقع می‌آیید بگویید این چوب دشمن من بوده و دست و سرم را شکسته است؟ خیر، چرا که این چوب اختیار ندارد.

در جای دیگر آمده «آن یکی می‌رفت بالای درخت/ می‌فشاند آن میوه را دزدانه سخت/ صاحب باغ آمد و گفت ای دنی/ از خدا شرمید کو چه می‌کنی/ گفت از باغ خدا بنده خدا/ گر خورد خرما که حق کردش عطا/ عامیانه چه ملامت می‌کنی/ بخل بر خوان خداوند غنی» یعنی کسی رفت بود در باغ کس دیگری و با حرص و ولع میوه‌های درختش را می‌تکاند، صاحب باغ آمد و گفت از خدا خجالت نکشیدی؟ چرا میوه‌های مرا می‌بری؟ او به صاحب باغ گفت من آمده‌ام از باغ خدا و درختان خداوند میوه می‌خورم، تو عوام الناس هستی و متوجه مسائل نیستی و آمده‌ای مرا ملامت می‌کنی، چرا بخل می‌ورزی؟

در ادامه شعر آمده «گفت ای ایبک بیاور آن رسن/ تا بگویم من جواب بوالحسن/ پس ببستش سخت آن دم بر درخت/ می‌زد او بر پشت و ساقش چوب سخت/ گفت از خدا شرمی بدار/ می‌کشی این بی‌گنه را زار زار/ گفت از چوب خدا این بنده‌اش/ می‌زند بر پشت دیگر بنده‌اش/ من غلام و آلت فرمان او/ چوب حق و پشت و پهلو آن او/ گفت توبه کردم از جبر ای عیار/ اختیار است، اختیار است، اختیار»، به نوکرش گفت برو آن چوب را بیاور، دزد را بر درخت بست و چوب را برداشت و شروع به کتک زدن کرد، آن کسی که کتک می‌خورد گفت من بی‌گناه را داری می‌کشی، از خدا شرم کن، صاحب باغ گفت چوب و پهلو به تو ربطی ندارد، همه متعلق به خداست، دزد گفت توبه کردم، همه چیز اختیاری است.

این شعر هم خیلی خوب اختیار و جبر را معنا کرده است، آن چیزی که ما نیاز داریم همین بیان است، جا دارد علما و اندیشمندان پایان‌نامه و مقاله بنویسند و در جزئیات مسائل جبر و اختیار بحث کنند، آن چیزی که ما مردم برای عقیده دینی‌مان و برای هدایت یافتن از رهنمودهای قرآنی به آن محتاج هستیم، همین اندازه بود که عرض شد.