نماینده ولیفقیه در استان قزوین در جلسه تفسیر قرآن کریم به تشریح بدترین دشمن انسان یعنی نفس و راههای مقابله با آن پرداخت.
آیتالله عبدالکریم عابدینی در جلسه سیوششم تفسیر قرآن کریم (۵ شهریور ۱۴۰۲) در ادامه تفسیر سوره مدثر اظهار کرد: خداوند در آیه سوره مدثر میفرماید «ذَرْنِي وَمَنْ خَلَقْتُ وَحِيدًا»، یعنی (مرا با آنكه او را تنها آفريدم واگذار)، دو نوع نگاه به این آیه داریم، یک نگاه اینکه خداوند میگوید من را بگذارید خودم با ولید بن مغیره طرف باشم، یعنی تهدید میکند که من او را به سزای رفتار بدش میرسانم.
یک نگاه دیگر اینکه خداوند میگوید او هیچ کس را ندارد و وحید است؛ ماجرا این بود که وقتی رسول گرامی اسلام آیات وحی را تلاوت میکرد ولید بن مغیره بهعنوان یک کارشناس از طرف قریش فرستاده شد تا ببینند نظرش راجع به قرآن چیست؟ همه قریش به او نگاه میکردند که ببینند چه خواهد گفت و در مقابل پیامبر (ص) چه چارهای خواهد اندیشید که جلوی پیشرفت کار پیامبر (ص) را بگیرد.
ولید بن مغیره وقتی آیات قرآن را شنید به فکر فرو رفت، تحت تأثیر قرار گرفت و گفت من هر چه نگاه میکنم این جملات شعر نیست، نثر و نوشته ادبی هم نیست، یک چیز دیگری است، قریش او را فرستاده بودند که برایشان خبر بیاورد و راه چاره بجوید و جلوی پیشرفت پیامبر (ص) را بگیرد اما او به جای اینکه بیاید به قریش بگوید چه خبری آورده، به خانه خودش رفت و منزوی شد.
شخصی را به دنبال او فرستادند و گفتند ولید از دین آبا و اجدادی خود خارج شده و به پیغمبر پیوسته است، وقتی این شخص با ولید صحبت کرد، ولید گفت من به پیغمبر نپیوستهام، به او گفتند اکنون میخواهی چه کنی؟ گفت من فکر میکنم و به شما پاسخ میدهم.
به فکر فرو رفت، وقتی خواست فکر کند هوای نفس نگذاشت که او آزاد فکر کند، غافل بود از اینکه بنده خدا و مسافر قیامت است، خداوند میفرماید خردمندان و اولیالالباب چه کسانی هستند؟ آن کسانی که قبل از اینکه فکر کنند اهل ذکر هستند، یعنی نظارت و حضور خدا را یادشان نمیرود، هر جا باشند به عنوان بندهای هستند که با مأموریت خدایی حاضر هستند.
اگر ولید بن مغیره همین نکته را رعایت میکرد، امروز لعنت نمیشد، او این را رعایت نکرد، یعنی یاد و نام خدا را کنار گذاشت، مرگش باد با این فکر کردنش.
ما چطور فکر کنیم و جلسه بگیریم که فکر کردنمان مثل ولید نشود؟ این جلسات ما چه زمانی ارزش دارد؟ اگر ما جلسه گرفتیم و فقط نقشه کشیدیم ارزشی ندارد اما اگر جلسه گرفتیم و برای مثال گفتیم چه کنیم راهپیمایی اربعین باشکوه برگزار شود؟ چه کنیم خدا را با کارمان راضی کنیم؟ چه کنیم تسهیلات بهتری در اختیار زائران امام حسین (ع) قرار بگیرد؟ چه کنیم نظام جمهوری اسلامی در دنیا آبرومندتر دیده شود؟ چه کنیم قرآن بیشتر نشر پیدا کند و در دلهای مردم نفوذ کند؟ اینها جلسات خداپسندانه هستند که ابتدا اهل ذکر و سپس اهل فکر شدید.
اگر کسی در این فضا فکر کند، فکرش یُمن و برکت است اما اگر کسی در فضای بریده از خدا فکر کند فکرش شوم است و شامل برکت و یُمن نمیشود.
ولید بن مغیره فکر کرد، اظهارنظر کرد، مرگش باد با این اظهارنظر بیجا و غیرمنصفانهای که کرد، باز هم مرگش باد، ولید به فکر رفت، چهره در هم کشید، بعد روی برگرداند و کبر ورزید، یعنی بهعنوان یک بنده متواضع، مؤمن و خداشناس نگاه نکرد، بلکه بر اساس هواپرستی حرف زد، او متفکر واقعی نبود، متفکر واقعی قبل از تفکر باید اهل ذکر باشد تا فکرش برکت داشته باشد.
بنابراین کارشناس بودن به معنای خدا را در نظر گرفتن است، کارشناسها باید خدا و قیامت را در نظر بگیرند و بدانند که یک روز باید نزد خدا پاسخگو باشند، همچنین وقتی یک نفر راجع به یک آدم دیگر از ما پرسوجو میکند ما باید خدا و قیامت را در نظر بگیریم و انصاف داشته باشیم، اگر ذرهای غرض و مرض در کارشناسی ما دخالت کند آبرویمان نزد خدا میرود، برای اینکه در قیامت همه چیز رو میشود.
خدا میداند چقدر آدمها هستند که نظریات کارشناسیشان مکتوب و شفاهی عامل جهنمشان خواهد شد، یک کارشناس که میآید حق را کنار میزند و باطل را جای حق مینشاند، چقدر این اتفاقات افتاده و میافتد.
کارشناسی ولید بن مغیره در رابطه با قرآن این بود که قرآن سِحری از جانب پیامبر (ص) است، سِحری که اثر میگذارد و آدمها را منقلب میکند، حتی به این کلام هم اکتفا نکرد و حرف شیطانی خود را کامل کرد و گفت این قرآن جز حرف بشر نیست، یعنی اینکه بخواهید خیال کنید قرآن آسمانی و ملکوتی است، خیر این گونه نیست، پیغمبر یک بشر است و قرآن هم سِحر است.
این یکی از سیاهترین و بدترین کارشناسیهای طول تاریخ است، البته مشابه این هم داریم، برای مثال مسیحیان نجران یمن خدمت رسول خدا (ص) آمد تا تحقیق کنند، گفتند تو ادعا میکنی همان پیغمبری هستی که حضرت عیسی (ع) بشارت آمدنش را داده بود، ما آمدهایم ببینیم ادعای تو صحت دارد یا خیر.
مباحثات پیامبر (ع) و مسیحیان نجران به جایی نرسید، آنها تصمیم گرفتند به مباهله تن بدهند، این پیشنهاد از سوی پیامبر (ص) بود، نجرانیها شب را برای استراحت رفتند تا فردا صبح برای مباهله بیایند، شب با یکدیگر جلسه گرفتند و گفتند فردا چه کنیم؟
یکی از آنها که عاقلتر بود گفت فردا اگر دیدید پیامبر (ص) به تنهایی آمده، به مباهله بروید و هیچ نترسید اما در صورتی که به شکل دیگری آمد باید در مباهله دقت بیشتری کنیم.
صبح که شد نجرانیان دیدند رسول خدا همراه با امیرالمؤمنین (ع)، حضرت زهرا (س) و حسنین آمده است، این خانواده مکرم و معظم با یک وقار خاصی به سمت منطقه مباهله رفتند، نجرانیان وقتی این صحنه را دیدند فوراً از مباهله استعفا دادند و گفتند این حق است، اگر حق نبود دار و ندارش را به میدان نمیآورد.
خداوند در آیه 31 سوره مدثر فرمود « وَمَا جَعَلْنَا أَصْحَابَ النَّارِ إِلَّا مَلَائِكَةً وَمَا جَعَلْنَا عِدَّتَهُمْ إِلَّا فِتْنَةً لِلَّذِينَ كَفَرُوا لِيَسْتَيْقِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ وَيَزْدَادَ الَّذِينَ آمَنُوا إِيمَانًا وَلَا يَرْتَابَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ وَالْمُؤْمِنُونَ وَلِيَقُولَ الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ وَالْكَافِرُونَ مَاذَا أَرَادَ اللَّهُ بِهَذَا مَثَلًا كَذَلِكَ يُضِلُّ اللَّهُ مَنْ يَشَاءُ وَيَهْدِي مَنْ يَشَاءُ وَمَا يَعْلَمُ جُنُودَ رَبِّكَ إِلَّا هُوَ وَمَا هِيَ إِلَّا ذِكْرَى لِلْبَشَرِ».
یعنی (ما موكلان آتش را جز فرشتگان نگردانيديم و شماره آنها را جز آزمايشى براى كسانى كه كافر شدهاند قرار نداديم تا آنان كه اهل كتابند يقين به هم رسانند و ايمان كسانى كه ايمان آوردهاند افزون گردد و آنان كه كتاب به ايشان داده شده و نیز مؤمنان به شك نيفتند و تا كسانى كه در دلهايشان بيمارى است و كافران بگويند خدا از اين وصفكردن چه چيزى را اراده كرده است اين گونه خدا هر كه را بخواهد بيراه مىگذارد و هر كه را بخواهد هدايت مىكند و شماره سپاهيان پروردگارت را جز او نمىداند و اين آيات جز تذكارى براى بشر نيست).
در اینجا خداوند فرمود این کتابی که ما نازل کردهایم جز تذکر برای بشر نیست. نه اینکه بشر این را گفته باشد، بلکه این کتاب آمده که بشر را آدم کند، بشر پایینترین عناوین انسانی است، همین که انس و الفت در بشر دیده شود تبدیل به انسان میشود.
خداوند وقتی میخواهد سفارش پدر و مادر را به ما کند، ما را با لفظ انسان خطاب میکند، برای اینکه انسان از انس، الفت و محبت است، خداوند میگوید ای موجودی که انس و الفت میفهمی هوای پدر و مادرت را داشته باش، آنها انس و الفت نثار تو کردند و از تو مراقبت کردند، مبادا نسبت به آنها بیرحمی کنی و یادت برود، مبادا حوصله پدر و مادر پیرت را نداشته باشی.
بشر از بشره به معنای پوست است، میگویند انسان نسبت به حیوانات دیگر این ویژگی را دارد که بشره و پوستش مشخص است، حیوانات دیگر پوشیده از مو هستند.
بنابراین ولید بن مغیره گفت این قرآن قول بشر است، یعنی پایینترین مراحل موجودی مانند انسان را مثال زدند، خداوند فرمود قرآن برای بیدار کردن بشر و به آزادی رساندن بشریت است، برای اعتلا بخشیدن به جایگاه انسان است، این حرف بشر نیست که نشأت گرفته از ذهن یک انسان باشد، بلکه برای بشر است.
مجدداً با آهنگ عجیبی جایگاه قرآن را بیان میکند و در آیه 32 سوره مدثر میفرماید « كَلَّا وَالْقَمَر»، یعنی (نه چنين است كه مى پندارند سوگند به ماه)، خداوند در این آیه میفرماید هرگز چنین نیست که اینها میبافند و میگویند، هرگز این طور نیست.
خداوند در آیه 33 سوره مدثر میفرماید «وَاللَّيْلِ إِذْ أَدْبَرَ»، یعنی (و سوگند به شامگاه چون پشت كند)، خداوند میفرماید سوگند به شب، آن هنگامی که بساطش در حال جمع شدن است، آن موقعی که اهل نماز شب خیلی برای آن لحظات ارزش قائل هستند و این ساعات برای آنان ویژه است.
خداوند در آیه 34 سوره مدثر میفرماید « وَالصُّبْحِ إِذَا أَسْفَرَ»، یعنی (و سوگند به بامداد چون آشكار شود)، خداوند در این آیه میفرماید قسم به صبح آن موقعی که سفیدی و روشنایی آن نمایان میشود.
خداوند در آیه 35 سوره مدثر میفرماید «إِنَّهَا لَإِحْدَى الْكُبَر»، یعنی (كه آيات قرآن از پديده هاى بزرگ است)، خداوند این همه قسم خورده و زمینهسازی کرده که بگوید این قرآن یکی از بزرگترین معجزات عالم آفرینش است، این کتاب یکی از كُبَر است، كُبَر جمع کبری به معنای بزرگ است، آن كُبَر دیگر، امیرالمؤمنین (ع)، رسول اکرم (ص) و ائمه هدی هستند.
خداوند در آیه 36 سوره مدثر میفرماید «نَذِيرًا لِلْبَشَرِ»، یعنی (بشر را هشداردهنده است)، خداوند در این آیه میفرماید این قرآن ذکر و نذیر برای بشر است، یعنی میآید به بشریت هشدار میدهد و بشر را بیدار میکند، بشر را از پوسته بشریت بیرون میآورد و ولادت دوباره به او روزی میکند که او بشر نماند، انسان شود، مؤمن شود و نفس مطمئنه به دست بیاورد.
خداوند در آیه 37 سوره مدثر میفرماید « لِمَنْ شَاءَ مِنْكُمْ أَنْ يَتَقَدَّمَ أَوْ يَتَأَخَّرَ»، یعنی (هر كه از شما را كه بخواهد پيشى جويد يا بازايستد)، خداوند میفرماید هر کس از شما که میخواهد پیشی بگیرد و به این کتاب ایمان بیاورد، به این رسول ایمان بیاورد، به محتوای این کتاب باور پیدا کند.
مرحوم علامه طباطبایی میفرماید این به این معناست که آن کسی که ایمان بیاورد یا پشت کند و ایمان نیاورد، شبیه همان که خدای متعال در آیه 3 سوره دهر فرمود «إِنَّا هَدَيْنَاهُ السَّبِيلَ إِمَّا شَاكِرًا وَإِمَّا كَفُورًا»، یعنی (ما راه را به او نشان داديم خواه شاكر باشد و پذيرا گردد يا ناسپاس).
در خصوص این معنا اگر بخواهیم از روایات استفاده کنیم، در یک فراز از صلوات شعبانیه که کتابهای معتبری آن را نقل کردهاند، آمده است «شَجَرَةِ النُّبُوَّةِ، وَمَوضِعِ الرِّسالَةِ، وَمُخْتَلَفِ الْمَلائِكَةِ، وَمَعْدِنِ الْعِلْمِ، وَأَهْلِ بَيْتِ الْوَحْىِ. اللهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ الْفُلْكِ الْجارِيَةِ فِى اللُّجَجِ الْغامِرَةِ، يَأْمَنُ مَنْ رَكِبَها، وَيَغْرَقُ مَنْ تَرَكَهَا، الْمُتَقَدِّمُ لَهُمْ مارِقٌ، وَالْمُتَأَخِّرُ عَنْهُمْ زاهِقٌ، وَاللَّازِمُ لَهُمْ لاحِقٌ».
یعنی (درخت نبوت و جایگاه رسالت و محل آمد و شد فرشتگان و معدن دانش و خانواده وحی، خدایا! بر محمّد و خاندان محمّد درود فرست، کشتی روان در اقیانوسهای عمیق، هرکه به آن توسّل جوید ایمنی یابد و هرکه آن را رها کند غرق شود، پیش افتاده از آنها از دین خارج است و عقب مانده از آنان نابود است و همراه آنان ملحق بهحق است).
خداوند در آیه 38 سوره مدثر میفرماید « كُلُّ نَفْسٍ بِمَا كَسَبَتْ رَهِينَةٌ»، یعنی (هر كسى در گرو دستاورد خويش است)، مشابه این آیه در آیه 21 سوره طور آمده که خدا فرمود «وَالَّذِينَ آمَنُوا وَاتَّبَعَتْهُمْ ذُرِّيَّتُهُمْ بِإِيمَانٍ أَلْحَقْنَا بِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَمَا أَلَتْنَاهُمْ مِنْ عَمَلِهِمْ مِنْ شَيْءٍ كُلُّ امْرِئٍ بِمَا كَسَبَ رَهِينٌ»، یعنی (كسانى كه گرويده و فرزندانشان آنها را در ايمان پيروى كردهاند فرزندانشان را به آنان ملحق خواهيم كرد و چيزى از كارهاشان را نمىكاهيم هر كسى در گرو دستاورد خويش است).
خداوند در این آیه میفرماید آنهایی که ایمان آوردهاند، ذریه اینها هم از آنان تبعیت کردند، ایمانشان طوری بود که فرزندانشان از ایمان فراری نشدند و آن را پذیرفتند، قیامت که میشود ذریه اینها هم با خودشان همراه میشوند، هر کاری هم کردند ذرهای از کارهای خوبشان کاسته نمیشود، هر کسی مرهون آن کارهایی است که انجام داده است.
اگر از ما بپرسند بدترین دشمن شما کیست؟ میگوییم فلانی که آبروی ما را برد، مال ما را خورد یا چنین و چنان کرد، رسول خدا (ص) فرمودند بدترین دشمن تو خودت هستی، آن کسی که بدترین دشمنیها را با تو میکند خودت هستی.
باید به ماه رمضان اهمیت داد، ماه رمضان جبران خسارتهایی را میکند که شما به شخصیت، نفس و جان خودتان وارد کردید، از ماه رمضان برای استفاده از فرصتها، جبران مافات و ترمیم شخصیت شکست خورده و آسیب دیده استفاده کنید، پیامبر (ص) برای اینکه این را به ما بفهماند در خطبه شعبانیه فرمود «إنّ أنفسكم مرهونةٌ بأعمالكم فَفُكُّوها باستغفاركم و ظُهورَکُم ثَقیلَةٌ مِن أوزارِکُم فَخَفِّفوا عَنها بِطولِ سُجودِکُم ، وَاعلَموا أنَّ اللّه َ ـ تَعالى ذِکرُهُ ـ أقسَمَ بِعِزَّتِهِ ألاّ یُعَذِّبَ المُصَلّینَ وَالسّاجِدینَ ، ولا یُرَوِّعَهُم بِالنّارِ یَومَ یَقومُ النّاسُ لِرَبِّ العالَمینَ».
خداوند فرمود کارهایی کردهاید که نفس شما آزاد نیست، بلکه در گرو آن کارهاست، آن ظلمی که کردید، حرامی که خوردید، غیبتی که از شما گفته و شنیده شد، تهمتی که به دیگری زدید، هر کار خلافی که انجام دادید، هرکدام از اینها شخصیت شما را گرفتار و زندانی کرده و آزادگی و حریت را از شخصیت شما گرفته است.
غفران به معنای جبران است، یکی از معانی جبار هم جبران کردن است، کارهایی که کردهاید مانند کولهبار سنگینی است که آن را حمل میکنید، این کولهبار ذنب است، ذنب آدم را رها نمیکند و هر کجا بروی به دنبال آدم میآید، این ذنوب اوزار است، یعنی روی کول شماست، اگر یک غیبتی کردید مثل این است که بار شما را سنگین میکند.
اگر میخواهید این بار از روی دوش شما برداشته شود، سجدههای طولانی مخصوصاً در ماه رمضان داشته باشید، در ادامه نیز در خطبه شعبانیه آمده خدا که نامش بلند آوازه است، به عزتش سوگند یاد کرده که در قیامت آنهایی که اهل نماز هستند را از آتش دور میکند.
ذکر نماز و جملات خوش نماز اثرگذاری زیادی روی جسم و روح انسان است، بنابراین کلام، رفتار و منش اهالی نماز شهادت میدهند که اینها اهل نماز هستند، خدا هم برای اینها به عزتش سوگند خورده آنهایی که اهل نماز و اهل سجده هستند، آن روزی که آدمها در پیشگاه خدا هیچ چیزی ندارند، در آن روز خدا اینها را نمیترساند، نفس را باید برای آن روز مهیا کرد.
در کتاب شریف کافی از امام صادق (ع) نقل شده که حضرت فرمودند جان خودت را از هر چیزی که به آن ضرر میرساند آزاد کن، قبل از اینکه جان از تو جدا شود و فرصت دنیا از تو گرفته شود نگذار خودت گور خودت را بکنی و خودت را ضایع کنی، حضرت فرموده خیلی در آزادی نفست تلاش کن، نفس تو در گرو کارهای توست، کار بد کنی نفس را حبس و زندانی میکنی، کار درست انجام دهی زمینه آزادی نفس را فراهم میکنی.
در یک حدیث هم قُرطبی مفسر معروف اهل سنت به نقل از امام باقر (ع) گفته که آن حضرت فرمودند ما و شیعیان ما اصحاب یمین هستیم، همه آنهایی که در مقابل ما و شیعیان ما هستند نفسشان رهینه است و آزادی ندارند.
در روایات داریم شخصی خدمت رسول خدا (ص) آمد، نام او مجاشع بود، گفت یا رسول الله من میخواهم نسبت به خدا و حق معرفت پیدا کنم، از کجا شروع کنم؟ چطور معرفتم را نسبت به خدا، دین و حق جدی کنم؟
پیامبر (ص) فرمود اگر خودت را بشناسی خدا را هم میشناسی، مجاشع سؤال کرد یا رسول الله حال که حق را شناختم، اگر بخواهم هر کاری میکنم موافق رضای خدا باشد و بر اساس رضای حق عمل کنم، چه کنم؟
کلمه موفق باشی به همین معناست، یعنی کارهایی که می کنی موافق رضای خدا باشد، توفیق نیز به همین معناست، وقتی برای کسی دعا میکنیم که خدا به تو توفیق دهد، یعنی من از خدا میخواهم در زندگیات موافق خدا باشی، هر کس موافق خدا شد موفق میشود.
پیامبر (ص) در پاسخ به سؤال مجاشع فرمود با نفست مخالفت کن، او مجدد پرسید حال که در مسیر خدا و در موافقت با حق راه افتادم، آنجایی که رضایت خدا جدی میشود کجاست؟ پیامبر (ص) فرمود آنجا که نفس و هواهای شیطانی خود را خشمگین میکنی، آن جا رضای حق است.
دوباره مجاشع پرسید من میخواهم به حق متصل باشم و ارتباطم با حق قطع نشود، چه کنم؟ پیامبر (ص) فرمود هر کجا نفس تو را به بدی میکشاند، آن را کنار بذار و حق را بچسب، از نفس وبدیهای نفس هجرت کن، پرسید می خواهم مطیع باشم، چه کنم؟
مطیع با تابع فرق میکند، یک نفر که تبعیت از حق میکند، یعنی حق میرود و او هم به دنبال حق میرود، ممکن است این تبعیت به طمع بهشت یا از ترس جهنم باشد اما یک موقع بحث اطاعت است، اطاعت به معنای با همه وجود مطیع بودن است، تبعیت آن موقعی آبرومند میشود و جان میگیرد که تبدیل به اطاعت شود.
پیامبر (ص) در جواب مجاشع فرمود همیشه در مقابل نفست موضعگیری جدی داشته باش، اگر عصیان نفس نکنیم، عصیان حق میکنیم، یعنی در مقابل خدا عصیان میکنیم.
این فرد پرسید یا رسول الله من چه کنم که همیشه به یاد حق باشم و حواسم باشد که در پیشگاه خدا و در محضر خدا هستم؟ پیامبر (ص) فرمود خودت را فراموش کن و خودت را به خدا بسپار، مجدد پرسید من بخواهم به حق نزدیکتر شوم چه باید کنم؟ حضرت فرمود هر چه از نفست دور شدی به همان اندازه به حق نزدیک میشوی.
مجاشع گفت حال که به خدا نزدیک شدم، میخواهم این نزدیکی همراه با انس باشد، حضرت فرمود اگر خطر نفس را بدانی، خود به خود خودت را در پناه خدا قرار میدهی و انس با خدا را حس میکنی.
مجاشع پرسید یا رسول الله راه وصول به همه اینها که فرمودیی چیست؟ حضرت فرمود از خدا کمک بگیر که بتوانی در مقابل هجمات بیرحمانه نفس شخصیت انسانی و کرامت خودت را حفظ کنی.
خیلی وقتها شیطان هم به کمک نفس میآید و خیلی چیزهایی که ما باید از آنها متنفر باشیم را به ذائقه ما شیرین و به چشم ما زیبا جلوه میدهد.
از شیطان و هوای نفس به خدا، کلام خدا و ائمه هدی (ع) پناه میبریم تا چنان کنند که در پایان کار خدا خشنود باشد و ما هم رستگار شویم.