نماینده ولیفقیه در استان قزوین در جلسه تفسیر قرآن کریم به تشریح سه خصلتی که از نگاه حضرت امام جواد (ع) مؤمن به آنها نیاز دارد، پرداخت.
آیتالله عبدالکریم عابدینی در جلسه بیستوششم تفسیر قرآن کریم (۲۸ خرداد ۱۴۰۲) در ادامه تفسیر سوره مزمل اظهار کرد: خداوند در آیه 8 سوره مزمل «وَاذْكُرِ اسْمَ رَبِّكَ وَتَبَتَّلْ إِلَيْهِ تَبْتِيلًا»، یعنی (و نام پروردگار خود را ياد كن و تنها به او بپرداز)، خداوند در این آیه میفرماید نام پروردگارت را یاد کن و از همه چیز منقطع باش، خودت را به خدا بسپار، خدا را داشته باش و همه چیزت را با خدا تنظیم کن.
اولین خصلتی که مؤمن نیازمند آن است
امام جواد (ع) فرمودند مؤمن به سه چیز محتاج است، یعنی این سه چیز مایحتاج مؤمن هستند، نخست اینکه مؤمن احتیاج به توفیق الهی دارد، کلمات توفیق و موفق با وفاق و موافق همراه هستند، وقتی به کسی میگوییم خدا به شما توفیق بدهد، یعنی انشاءالله به جایی برسید که همه چیزتان با خدا موافق باشد، اگر میخواهید موفق باشید باید با خدا موافق باشید، برای اینکه قرار همه عالم هستی بر این است که با موافقت خدا هماهنگ باشند.
در این میان خدا به انسان اراده و اختیار داد، باید از این اختیار حُسن استفاده کنیم و شکر آن را به جا بیاوریم، وقتی که از اختیار حُسن استفاده کردیم «لَئِن شَكَرتُم لَأَزيدَنَّكُم» میشود، اگر کفران کردید یعنی خدا به شما اختیار داد اما شما سوءاستفاده کردید و در مخالفت با خدا عمل کردید، قرار بود با خدا موافقت کنید تا موفق باشید و همه عالم در موافقت با شما باشند.
در حدیث داریم که اگر کسی خدا را اطاعت کند همه هستی و همه اجزای عالم از او اطاعت میکنند، لذا کارهایش را پیش میبرد.
«توفیق من الله» یعنی انسان باید اولین کاری که میکند این باشد که برای هر کاری از خدا موافقت اصولی بگیرد، هر کاری بدون بسم الله الرحمن الرحیم ابتر است، ما وقتی بسم الله الرحمن الرحیم میگوییم یعنی میرویم که از خدا موافقت بگیریم و بگوییم خدایا تو راضی هستی من این کار را انجام بدهم؟ این کار با اوامر و نواهی تو جور در میآید و موافق با توست؟
دومین خصلتی که مؤمن نیازمند آن است
رکن دوم اینکه امام جواد (ع) فرمودند آن چیزی که مؤمن احتیاج دارد این است که از درون خود واعظ داشته باشد، ما از بیرون قرآن و روایات را میخوانیم و به نصایح گوش میکنیم اما اگر از درون یک واعظ درونی نداشته باشیم، مثل این است که در این فضایی که ما هستیم، هزاران فرستنده صوتی و تصویری حضور دارند، اگر ما یک گیرنده قوی داشته باشیم که این صوتها و تصویرها را به ما نشان دهد.
واعظ درونی نیز به معنای جان سالم یک انسان و گیرنده درست انسان است، یعنی آن حالتی که در آیه 193 سوره آلعمران میخوانیم «رَبَّنَا إِنَّنَا سَمِعْنَا مُنَادِيًا يُنَادِي لِلْإِيمَانِ»، باید این حالت، قدرت، توان و لیاقت در آدم باشد که بگوییم خدایا این قدر پیغمبر فرستادی و کتاب نازل کردی، ما هم انسانیم، استعداد و زمینه داریم و میپذیریم، ما بصیرت داریم و میبینیم، گوش شنوا، چشم بینا، عقل، تدبیر، تدبر و تفکر و امثال آن در ما هست.
خیلی وقتها خودمان باید خودمان را محاکمه کنیم، خیلی وقتها با یک نفر اختلافی داریم، قبل از هر دادگاه و قضاوتی خودمان یک دادگاه درونی تشکیل دهیم و قاضی باشیم، ببینیم میتوانیم عادل باشیم و منافع شخصی ما را از قضاوت عادلانه باز ندارد، گاهی هم علیه خودمان حکم صادر کنیم، یعنی بگوییم این مسیری که رفتی موافق با کارهای خدا نبود.
سومین خصلتی که مؤمن نیازمند آن است
سومین رکن اساسی و مایحتاج انسان این است که امام جواد (ع) فرمودند اگر کسی خیر شما را میخواهد پذیرش داشته باشید و با این خیرخواهی مخالفت نکنید، به فرموده امیرالمؤمنین (ع) بهترین نصیحت کننده قرآن است، در مقابل آیات قرآن، خواستههای شخصی و نفسانی را کنار بگذارید.
خداوند در آیه 8 سوره مزمل فرموده نام پروردگارت را یاد کن و همه چیزت را با خدا هماهنگ و تنظیم کن، هر چیز با دستور خدا، دین خدا و کتاب خدا موافق نبود آن را کنار بگذار.
سه آیه در قرآن کریم وجود دارد که اگر کنار آیه 8 سوره مزمل قرار بگیرد بهتر میتوانیم با این آیه انس و الفت پیدا کنیم، این سه آیه با هم یک منظومه معنایی را میسازند، یکی از آن آیات آیه 17 سوره مبارکه انعام است که خدای متعال میفرماید «وَإِنْ يَمْسَسْكَ اللَّهُ بِضُرٍّ فَلَا كَاشِفَ لَهُ إِلَّا هُوَ وَإِنْ يَمْسَسْكَ بِخَيْرٍ فَهُوَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ»، یعنی (و اگر خدا تو را آسیب و گزندی رساند، کسی جز او برطرفکننده آن نیست، و اگر تو را خیری رساند حفظ و دوامش فقط به دست اوست؛ پس او بر هر کاری تواناست).
خداوند در این آیه میفرماید شما چرا از دیگران واهمه دارید یا چرا به دیگران دل میبندید؟ چرا از یکی میترسید و به یکی طمع دارید، دیگران چه کاری میتوانند برای شما بکنند؟ آنها برای خودشان هم نمیتوانند کاری کنند، شما چرا خدا را کنار گذاشتهاید و وقت برای کس دیگری میگذارید؟ اگر خدا زیانی را به شما برساند هیچ کس جز خدا نمیتواند آن زیان را برطرف کند، با خدا موافق باشید و خیالتان راحت باشد.
در این آیه آمده اگر خدا بخواهد خیری به شما برساند مگر کسی میتواند مانع کار خدا شود؟ او هر کاری بخواهد میتواند بکند، یعنی هیچ کس نمیتواند هیچ کاری در مقابل تصمیم و اراده خدا انجام بدهد.
آیه دومی که این معنا را مشخص میکند و ما را پای آیه 8 سوره مزمل ثابت نگه میدارد، آیه 107 سوره مبارکه یونس است، خداوند در این آیه میفرماید «وَإِنْ يَمْسَسْكَ اللَّهُ بِضُرٍّ فَلَا كَاشِفَ لَهُ إِلَّا هُوَ وَإِنْ يُرِدْكَ بِخَيْرٍ فَلَا رَادَّ لِفَضْلِهِ يُصِيبُ بِهِ مَنْ يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ وَهُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ»، یعنی (اگر خدا به تو زيانى برساند آن را برطرفكنندهاى جز او نيست و اگر براى تو خيرى بخواهد بخشش او را ردكنندهاى نيست آن را به هر كس از بندگانش كه بخواهد مىرساند و او آمرزنده مهربان است).
خداوند در این آیه میفرماید اگر خدا بخواهد به تو ضرری برساند، هیچ کس جز خودش نمیتواند آن ضرر را از تو بردارد، اگر هم خدا اراده کرده که خیری به تو برسد هیچ کس نمیتواند مانع خیر خدا شود، آن خیر به هر بندهای که خدا اراده کند میرسد، خدا غفور و رحیم است.
یعنی اگر کاری کردید که خودتان هم فکر میکنید مستحق مجازات از طرف خدا هستید، این گونه فکر نکنید، بدانید که خدا غفور است و میآمرزد، خدا جبران میکند، میتوانید کاری کنید که اگر قرار بوده خدا شما را تنبیه کند، تشویقتان کند.
سومین آیهای که به آیه 8 سوره مزمل ارتباط دارد، آیه 2 از سوره مبارکه فاطر است، خداوند در این آیه میفرماید «مَا يَفْتَحِ اللَّهُ لِلنَّاسِ مِنْ رَحْمَةٍ فَلَا مُمْسِكَ لَهَا وَمَا يُمْسِكْ فَلَا مُرْسِلَ لَهُ مِنْ بَعْدِهِ وَهُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ»، یعنی (هر رحمتى را كه خدا براى مردم گشايد بازدارندهاى براى آن نيست و آنچه را كه باز دارد پس از باز گرفتن گشايندهاى ندارد و اوست همان شكستناپذير سنجيدهكار).
خداوند در این آیه میفرماید هر دری از رحمت را که خدا برای انسان بگشاید، چه کسی میخواهد امساک کند و این در را ببندد و مانع رحمت شود؟ اگر هم خدا در رحمتی را ببندد، بعد از خدا چه کسی میخواهد بیاید این در را باز کند و این رحمت را به جریان بیندازد؟ خدا عزیز و نفوذ ناپذیر است و همه چیزش بر اساس حکمت است.
آیات سه گانهای که بیان شد زمینهساز این هستند که ما به آیه 9 سوره مبارکه مزمل ورود پیدا کنیم، خداوند در این آیه میفرماید «رَبُّ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ فَاتَّخِذْهُ وَكِيلًا»، یعنی (اوست پروردگار خاور و باختر خدايى جز او نيست پس او را كارساز خويش اختيار كن).
چرا خدا هر کاری بخواهد میتواند انجام دهد و میتواند جلوی هر ضرری را بگیرد؟ چرا خدا هر نفعی را بخواهد میرساند و هیچ کس نمیتواند کاری در مقابل او انجام دهد؟ برای اینکه خدا پروردگار مشرق و مغرب است، چه کسی میتواند در مقابل خدا ادعایی کند؟ اگر خدا تصمیمی بگیرد چه کسی میتواند در عرصه حضور خدا کاری کند؟ او ربّ مشرق و مغرب است، شما هم اگر میخواهید موفق شوید خدا را وکیل خود قرار بدهید.
وکیل یعنی کسی که جای خود میگذاریم تا حافظ و مدافع منافع ما در مقابل حملهها و هجمهها باشد و از ما دفاع کند، از خدا بهتر چه کسی را میتوانیم وکیل بگیریم؟
در این خصوص آیه 142 سوره مبارکه بقره را میبینیم که خداوند فرموده «سَيَقُولُ السُّفَهَاءُ مِنَ النَّاسِ مَا وَلَّاهُمْ عَنْ قِبْلَتِهِمُ الَّتِي كَانُوا عَلَيْهَا قُلْ لِلَّهِ الْمَشْرِقُ وَالْمَغْرِبُ يَهْدِي مَنْ يَشَاءُ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ»، یعنی (به زودى مردم كمخرد خواهند گفت چه چيز آنان را از قبلهاى كه بر آن بودند رویگردان كرد بگو مشرق و مغرب از آن خداست هر كه را خواهد به راه راست هدايت مىكند).
خداوند در این آیه میفرماید سفها، آدمهای بیخرد و آنهایی که از دین خدا رویگردان هستند، سفیه هستند، چه کسی از دین ابراهیمی روی بر میگرداند؟ آن کسی که خردمندانه زندگی نمیکند از دین ابراهیمی روی بر میگرداند، چرا که عقلش فعال نیست، اگر کسی عقلش فعال باشد، دین خدا بر اساس حکمت، عقل و منطق است، کسی که دین حکیمانه، عقلانی و منطقی را رها میکند، در خردمندی دچار مشکل است.
خداوند در آیه 142 سوره بقره میفرماید آنهایی که خردمند و دینشناس نیستند میگویند مسلمانان چرا از قبله برگشتند؟ خدا به پیامبر (ص) میفرماید بگو همه متعلق به خداست، در یک کلام اینکه این برگشتن از قبله دستور خدا بود و پیغمبر (ص) نیز بر اساس دستور خدا وسط نماز تغییر قبله داد.
خداوند در آیه 79 سوره انعام نیز میفرماید «إِنِّي وَجَّهْتُ وَجْهِيَ لِلَّذِي فَطَرَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ حَنِيفًا وَمَا أَنَا مِنَ الْمُشْرِكِينَ»، یعنی (من از روى اخلاص پاكدلانه روى خود را به سوى كسى گردانيدم كه آسمانها و زمين را پديد آورده است و من از مشركان نيستم).
ابراهیم خلیل در بازی مشرکانه بتپرستان شرکت کرد تا ببیند چه کار کنند که آنها را هدایت کند، آنها ماه و خورشید را میپرستیدند، اینها قابل پرستش نیستند، چون طلوع و غروب دارند، پیدا و پنهان میشوند، یک روزی چراغ خورشید خاموش میشود و ماه نیز همین طور است، اینها همه زوالپذیر هستند اما خدا زوالپذیر نیست، انسانی هم که خدا آفریده زوالپذیر نیست، انسان ممکن است بمیرد ولی نابود نمیشود.
ابراهیم (ع) به مشرکان گفت ماه و خورشید تمام میشوند اما من تمامشدنی نیستم، خدا من را برای همیشه آفریده است، بنابراین آیه 79 سوره انعام بیان ابراهیمی است که آن حضرت به مشرکان گفت من آمدهام به شما با منطق ثابت کنم که غلط میپرستید.
در آیه 20 سوره آلعمران «فَإِنْ حَاجُّوكَ فَقُلْ أَسْلَمْتُ وَجْهِيَ لِلَّهِ وَمَنِ اتَّبَعَنِ وَقُلْ لِلَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ وَالْأُمِّيِّينَ أَأَسْلَمْتُمْ فَإِنْ أَسْلَمُوا فَقَدِ اهْتَدَوْا وَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّمَا عَلَيْكَ الْبَلَاغُ وَاللَّهُ بَصِيرٌ بِالْعِبَادِ»، یعنی (پس اگر با تو جدال و گفتگوی خصومتآمیز کردند، فقط در پاسخشان بگو من و همه پیروانم وجود خود را تسلیم خدا کردهایم و به اهل کتاب و به بیسوادانِ مشرک بگو: آیا شما هم تسلیم شدهاید؟ پس اگر تسلیم شوند، قطعاً هدایت یافتهاند، و اگر روی گرداندند برتو دشوار و سخت نیاید که آنچه بر عهده توست فقط ابلاغ پیام خداست؛ و خدا به بندگان بیناست).
خداوند به پیامبر (ص) فرمودند اگر مشرکان آمدند با تو محاجّه و بحث کردند، بگو من و تابعینم همه وجود خود را تسلیم خدا کردهایم، ابراهیم (ع) تنها بود اما پیغمبر ما با جمعیتی بود که پای کار او بودند، خدا به پیامبر (ص) میگوید به مردم عادی بگو آیا شما هم به این رشد، بلوغ، لیاقت و شایستگی رسیدهاید که در مقابل خدا تسلیم باشید؟
گویا خدا از ما هم سؤال میکند و میگوید آیا شما به این لیاقت رسیدهاید که به جای اینکه نزد دیگران تسلیم باشید و بخواهید در مقابل باطل، زور، ستم و دعوت به ذلت تسلیم باشید، در مقابل عزت و کرامتی که خدا به شما میدهد تسلیم خدا باشید؟
تسلیم بودن خیلی هنر میخواهد و به این راحتی گیر هر کسی نمیآید، ابراهیم (ع) تسلیم بود، ابراهیم (ع) دعا کرد و گفت خدایا کاری کن من و فرزندم در پیشگاه تو تسلیم باشیم، در آیه 98 به بعد سوره صافات هم خداوند ماجرای تسلیم بودن ابراهیم (ع) و اسماعیل (ع) را نقل میکند و میفرماید ما فرزند بردبار به ابراهیم (ع) دادیم.
ابراهیم (ع) به اسماعیل (ع) گفت فرزندم در خواب چند بار دیدهام که تو را قربانی میکنم، خودت چه نظری داری؟ اسماعیل (ع) میتوانست بگوید من آماده نیستم اما فوراً گفت ای پدر، فرمانی که به تو داده شده را اجرا کن، در کار خیر حاجت هیچ استخاره نیست، خواهی دید که من پای کار تو و عصای دست تو هستم.
امیرالمؤمنین (ع) در نهجالبلاغه خاطرهای را نقل میکند و میفرماید رسول خدا (ص) به من فرمود تو به شهادت میرسی اما بگو آن زمان که به شهادت میرسی چگونه صبر میکنی؟ اگر مقام امیرالمؤمنین (ع) مانند مقام اسماعیل (ع) بود، باید مانند اسماعیل (ع) میگفت که «سَتَجِدُنِي إِنْ شاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّابِرِينَ» اما امیرالمؤمنین (ع) فرمود اینجا که جای صبر نیست، این بشارتی است که تو به من دادی، من هم باید شکر کنم، یعنی خدایا من از تو تشکر میکنم که مرا به جایی رساندی که پیغمبر (ص) بشارت شهادت به من میدهد.
مفسران شیعه و سنّی درباره کلمه مغرب و مشرق در آیه 9 سوره مزمل خیلی چیزها گفتهاند اما خلاصه کلام همه آنها میشود اینکه خدا ربّ همه عالم هستی است، امام سجاد (ع) فرمود اگر همه آدمهای مغرب و مشرق یعنی همه آدمهای روی کره زمین بمیرند من را وحشت نمیگیرد، به شرط آن که من با قرآن همراه باشم و با قرآن زندگی کنم.
ما هم باید به این معرفت برسیم که بدون قرآن هیچ چیزی نداریم، اگر با اعتقادات قرآنی، اخلاق قرآنی، معارف قرآنی، نگرش و جهانبینی شدیم همه چیز داریم.
تفسیر کاشف متعلق به محمدجواد مغنیه است، در این تفسیر یک قطعهای درباره ربّالمشرق و المغرب نقل شده است، در صفحه 448 از جلد 7 تفسیر کاشف اینطور آمده که هر چه پادشاهی مُلک و مِلک در زمین و آسمان و در مغرب و مشرق وجود دارد فقط برای خداست، هیچ کس در این مِلک با خدا شریک نیست، همه آفرینش به دست خداست، پس بنده اگر عاقل باشد بر او واجب است که اعتماد و توکلش فقط به خدا باشد، هیچ کسی را غیر از خدا ملجأ و پناهگاه خودش نشناسد.
در ادامه تفسیر کاشف آمده که موجودات دالّ بر وجود خدا هستند، آیه و نشانه خدا هستند، جنس همه عالم جنس مطیع بودن است، ما باید با همه وجودمان مطیع خدا باشیم، همه عالم مطیع خداست، اگر عالم هستی، جهت موجودات، ذره، کهکشان، قطره و دریا را مطالعه کنید میبینید همه جز هماهنگی با خدا، فرمان بردن از خدا و موافقت با خدا کار دیگری نمیکنند.
این نشان می دهد که ما هم باید حواسمان را جمع کنیم، ما قرار بوده اشرف مخلوقات باشیم و «و لقد کرّمنا» را برای ما گفتهاند، «فتبارک الله احسن الخالقین» را برای ما گفتهاند تا احسن المخلوقین بشویم.