نماینده ولیفقیه در استان قزوین در جلسه تفسیر قرآن کریم به شرح سؤالاتی که در روز قیامت از انسان پرسیده میشود، پرداخت.
آیتالله عبدالکریم عابدینی در جلسه چهلودوم تفسیر قرآن کریم (۲۳ مهر ماه ۱۴۰۲) در ادامه تفسیر سوره قیامت اظهار کرد: خداوند در سوره قیامت میفرماید چرا انسان قیامت را انکار میکند؟ برای اینکه میخواهد مقابل خود را باز ببیند، هر کاری که خواست انجام دهد، خود را مقید به اصول و ضوابط نکند و سرکشی و طغیانگری پیشه کند.
خداوند در این سوره میفرماید انسان میپرسد قیامت کجاست؟ کو تا قیامت؟ قیامت آنقدر هولناک اتفاق میافتد که چشمها را خیره میکند، نظم عالم هستی به هم میریزد، ماه، خورشید، ستارگان، منظومه شمسی و همه چیز نظمشان به گونه دیگری میشود، به همین دلیل چشمها خیره میمانند.
علیبنابراهیم در تفسیر قمی گفته چشمهای انسان در روز قیامت چنان خیره میشود که دیگر قدرت چشم بر هم زدن ندارد، چشمش باز میماند و مرعوب و متأثر از شرایط میشود، ماه در این روز تیره میشود و نوری ندارد، زیرا خورشید هم به خاموشی میگراید، ماه نورش را از خورشید میگیرد، وقتی خورشید خاموش شود پس قطعاً ماه هم تیره خواهد ماند.
در این روز همان کسانی که راجع به قیامت میگفتند قیامت کجاست؟ مگر میشود خدا این استخوانهای پوسیده و پراکنده شده را جمع کند و قیامت به پا شود و انسان محشور شود، همان کسانی که اینها را می گفتند، با فرا رسیدن قیامت میگویند آیا راه گریزی هست؟
خداوند در آیات 34 تا 37 سوره عبس میفرماید «يَوْمَ يَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِيهِ،وَ أُمِّهِ وَأَبِيهِ، وَ صَاحِبَتِهِ و َبَنِيهِ،لِكُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ يَوْمَئِذٍ شَأْنٌ يُغْنِيهِ»، یعنی (روزى كه آدمى از برادرش، و از مادرش و پدرش، و از همسرش و پسرانش مىگريزد، در آن روز هر كسى از آنان را كارى است كه او را به خود مشغول مىدارد).
در این روز انسان فرار میکند، فرارش مبدأ دارد اما مقصد ندارد، یعنی این گونه نیست که بگوید من فرار میکنم و خودم را به دامان مهر خدا میرسانم، خودم را به رسالت رسول اکرم (ص) و به ولایت ائمه (ع) وصل میکنم، خیر این گونه نیست، چون این فرد در دنیا با اینها کاری نداشته و اصلاً اینها را نمیشناخته و اینها برایش مجهول و مبهم بودهاند، بنابراین در قیامت هم اینها به دردش نمیخورند.
در این روز انسان حتی از برادرش هم فرار میکند، از مادر و پدرش هم میگریزد، از همسر و فرزندش هم فرار میکند، این مواردی که قرآن کریم بیان کرده همان کسانی هستند که آدم در دنیا اگر بخواهد از هر چیزی فرار کند باید به همینها پناه ببرد، همانهایی که در دنیا دلخوشی، امید و پناهش بودند، تمام عمرش برای اینها دویده است، در قیامت انسان از همینها فرار میکند.
چرا انسان در قیامت از همه فراری میشود؟ گاهی برای انسان مسئلهای یا حادثهای پیش میآید که حوصله نزدیکترین کسان خود را هم ندارد، اگر بهترین آدمها هم با او حرف بزنند میگوید الان کاری به کار من نداشته باشید، در قیامت هم این گونه است، علتش چیست؟ چه حادثهای پیش آمده که کار را به اینجا کشانده است؟ برای هر کسی در آن شرایط آنقدر گرفتاری، خستگی و فشار روی سرش ریخته که میگوید همین گرفتاریها برای من بس است، دیگر شما کاری به کار من نداشته باشید.
خداوند در آیات 99 تا 104 سوره مؤمنون میفرماید (پس آنگاه که در صور دمیده شود، دیگر میانشان نسبت خویشاوندی وجود ندارد و از حال یکدیگر نمیپرسند، پس کسانی که کفه میزان اعمال آنان سنگینتر باشد، ایشان رستگارانند، و کسانی که کفه میزان اعمالشان سبکتر باشد آنان به خویش زیان ده و همیشه در جهنم میمانند، آتش چهره آنها را میسوزاند و آنان در آنجا ترشرویند).
خداوند میفرماید آدمهای منکر قیامت وقتی مرگشان فرا میرسد، به خدا عرضه میدارند که خدایا ما را به دنیا برگردان، شاید کارهایی را که نکردهایم انجام دهیم، خداوند میفرماید هرگز چنین نخواهد شد، این جریان و ریلگذاری خدا برگشت ندارد، این جریان ادامه پیدا میکند تا این منکران به برزخ میرسند و در برزخ آماده مبعوث شدن قیامت میشوند.
در ادامه این آیات آمده وقتی در صور دمیده میشود، آن موقع دیگر رشته همه نسبتها، فامیلیها، باندبازیها، حزبها و جناحها به هم میریزد و هیچ کس دیگر از این جهات به کسی وصل نیست و بساط همه چیز برچیده میشود.
ما آدمها چقدر روی این رشتهها و نسبتها سرمایهگذاری میکنیم، هوای همدیگر را داریم، دین و خدا را در این عرصهها فراموش میکنیم، کسی در قیامت کاری به کار کسی ندارد، هر کس کفه ترازوی اعمال خوبش سنگین باشد ارزش دارد.
«ثقلت» در این آیات دو معنا دارد، یکی سنگینی و ثقل را میرساند، یک ریشه دیگر هم مربوط به بها و قیمت است، گویا هر دو را در هم گنجاندهاند، بنابراین در قیامت هر کس اعمالش قیمت و ارزش داشته باشد رستگار میشود، هر وقت در قرآن کلمه ثقلت بیاید حتماً فکر کنیم و آن را به حدیث رسول اکرم (ص) وصل کنیم که فرمودند «انی تارک فیکم الثقلین»، یعنی بدانیم که اگر اعمال ما ربطی به قرآن داشت و موافقت اصولی خود را از قرآن گرفته بود، وزن دارد، اگر اعمال ما به پیامبر و آل پیامبر مربوط بود وزن و قیمت دارد، در غیر این صورت ارزشی ندارد.
اگر کسی همه شب نماز بخواند، همه روز روزه بگیرد، همه مالش را در راه خدا انفاق کند و همه ساله به حج مشرف شود اما نداند ولیّ و امام او کیست، ذرهای ثواب نزد خدا ندارد و از اهل ایمان هم به حساب نمیآید.
نماز به کارهای ما معنا میدهد، اگر خدا نماز ما را پذیرفت به کارهای دیگر ما هم نگاه میکند اما اگر نماز ما مردود باشد خدا به کارهای دیگر حتی نگاه هم نمیکند، اگر ولایت نباشد نماز هم معنا ندارد، بنابراین ثقلین را باید جدی گرفت، ثقلین شامل قرآن و عترت است، کارهای ما باید منطبق با قرآن باشند و به گونهای باشد که امام ما کارهای ما را امضا و تأیید کند.
در ادامه سوره مؤمنون که پیشتر ذکر شد، خداوند میفرماید کسانی که کفه ترازوی اعمالشان سبکتر باشد جهنمی میشوند و در جهنم خلود دارند و همیشگی هستند، اینها با سوخته شدن صورتشان توسط آتش جهنم، چهرهشان زشت و کریه میشود و صورتی زننده دارند.
در آیه 104 سوره مؤمنون خداوند از «کالحون» نام برده است، اهل لغت کالح بودن را این طور معنا میکنند و میگویند صورتی که کالح میشود شبیه گوسفندی میشود که سر و صورتش را بریان کردهاند و لب پایینش به پایین و لب بالایش به بالا کشیده شده و دندانهایش رو شده و چهرهای که قبلاً داشته به هم ریخته است، آتش جهنم با صورت انسان این کار را میکند.
در این زمان میآیند از این آدم سؤال میکنند و میپرسند آیا این آیات برای شما تلاوت نمیشد؟ آیا شما آیات ما را تکذیب میکردید؟ اینها جواب میدهند پروردگارا شقاوت و بدبختی بر ما غالب شد و ما قومی گمراه شدیم، ما را برگردان، اگر ما دوباره به کارهای بد و زشت روی آوردیم آن موقع معلوم میشود ما ظالم هستیم.
مأموران غضب خدا در پاسخ اینها میگویند بروید گم شوید، شما در عمق جهنم هستید، شما در دنیا که بودید، در مقابلتان بندگان شایسته ای بودند، همان زمانی که شما گستاخی میکردید، دروغ میگفتید و خدا، پیامبر (ص) و راستی را منکر میشدید، یک عدهای بودند که با خدا مناجات میکردند اما شما آنها را مسخره و استهزاء میکردید و ارزشی برایشان قائل نمیشدید تا اینکه مرا هم فراموش کردید، شما به اهل دین و صداقت میخندید.
این آیات سوره مبارکه مؤمنون خیلی به ما کمک میکند که آیات مربوط به منکران روز قیامت در سوره قیامت را بهتر درک کنیم.
خداوند در آیه 44 سوره مبارکه ابراهیم میفرماید «وَأَنْذِرِ النَّاسَ يَوْمَ يَأْتِيهِمُ الْعَذَابُ فَيَقُولُ الَّذِينَ ظَلَمُوا رَبَّنَا أَخِّرْنَا إِلَى أَجَلٍ قَرِيبٍ نُجِبْ دَعْوَتَكَ وَنَتَّبِعِ الرُّسُلَ أَوَلَمْ تَكُونُوا أَقْسَمْتُمْ مِنْ قَبْلُ مَا لَكُمْ مِنْ زَوَالٍ»، یعنی (و مردم را از روزى كه عذاب بر آنان مىآيد بترسان پس آنان كه ستم كردهاند مى گويند پروردگارا ما را تا چندى مهلت بخش تا دعوت تو را پاسخ گوييم و از فرستادگان تو پيروى كنيم به آنان گفته مىشود مگر شما پيش از اين سوگند نمىخورديد كه شما را فنايى نيست).
خداوند در این آیه میفرماید وقتی عذاب منکران قیامت فرا میرسد، باز هم تقاضا میکنند که ما را مهلت ده و کارمان را تأخیر بینداز.
خداوند در آیه 35 سوره احقاف میفرماید «فَاصْبِرْ كَمَا صَبَرَ أُولُو الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ وَلَا تَسْتَعْجِلْ لَهُمْ كَأَنَّهُمْ يَوْمَ يَرَوْنَ مَا يُوعَدُونَ لَمْ يَلْبَثُوا إِلَّا سَاعَةً مِنْ نَهَارٍ بَلَاغٌ فَهَلْ يُهْلَكُ إِلَّا الْقَوْمُ الْفَاسِقُونَ»، یعنی (پس همان گونه كه پيامبران نستوه صبر كردند صبر كن و براى آنان شتابزدگى به خرج مده روزى كه آنچه را وعده داده مىشوند بنگرند گويى كه آنان جز ساعتى از روز را در دنيا نماندهاند اين ابلاغى است پس آيا جز مردم نافرمان هلاكت خواهند يافت).
خداوند در این آیه میفرماید منکران روز قیامت وقتی قیامت را میبینند و به عقبه خود بر میگردند گویا یک روز در دنیا بودهاند، یعنی متوجه میشوند خیلی کوتاه در دنیا ماندگاری داشتهاند، خداوند در اینجا میپرسد آیا غیر از آنهایی که فاسق هستند کسی به هلاکت میرسد؟ یعنی هلاکت نتیجه آن نگاه، جهانبینی و برداشتهای آدمها در دنیاست، وقتی همه چیز را انکار میکنند، در قیامت هم کارشان به هلاکت ختم میشود.
خداوند در آیه 17 سوره غافر میفرماید «الْيَوْمَ تُجْزَى كُلُّ نَفْسٍ بِمَا كَسَبَتْ لَا ظُلْمَ الْيَوْمَ إِنَّ اللَّهَ سَرِيعُ الْحِسَابِ»، یعنی (امروز هر كسى به موجب آنچه انجام داده است كيفر مىيابد امروز ستمى نيست آرى خدا زودشمار است)، خداوند در این آیه میفرماید در قیامت هر کس نتیجه کار خود را میبیند، فکر نکنید اینجا به کسی ظلم میشود، این محصول کارهای خودتان است، خدا سرعت حسابش خیلی بالاست.
علامه طباطبایی در تفسیر شریف المیزان فرمودهاند تقاضای تمدید مهلت و تقاضای برگرداندن و این قبیل تقاضاها در روز قیامت به این دلیل است که ملکه دروغ گفتن، ملکه تهمت زدن، ملکه وعدههای بیپشتوانه دادن و این قبیل ملکهها در قیامت بروز و ظهور میکنند، این آدمهایی که چنین تقاضاهایی دارند، یک عمر در دنیا این طور حرف زدهاند، بنابراین این برایشان ملکه شده است.
بنابراین این قبیل افراد با این تقاضاها، همان طور که در دنیا عادت به دروغ، ظلم و وعده دادن و عمل نکردن داشتند، در قیامت نیز همینها رو میشوند، باطن و درون اینها در این دنیا این گونه است و در قیامت ظاهر میشود، زیرا قیامت روزی است که باطن انسان آشکار میشود.
این قبیل افراد در قیامت نزد خدای متعال هم دروغ گفته و میگویند ما مشرک نبودیم، چون اینها به دروغ عادت کردهاند و ملکه وجودیشان طغیان میکند.
خداوند در آیه 11 سوره قیامت میفرماید «كَلَّا لَا وَزَرَ»، یعنی (هرگز چنين نيست راه فرار و پناهگاهى وجود ندارد)، علیبنابراهیم قمی در تفسیر خود گفته «لَا وَزَرَ» به معنای «لا ملجأ» است، یعنی اینجا دیگر پناهی وجود ندارد، منکران در قیامت میگویند ما کجا فرار کنیم، به آنها گفته میشود ملجأ و پناهگاهی برای شما نیست.
خداوند در آیه 12 سوره قیامت میفرماید «إِلَى رَبِّكَ يَوْمَئِذٍ الْمُسْتَقَرّ»، یعنی (آن روز قرارگاه نهايى تنها بسوى پروردگار تو است)، چرا اینها پناهگاهی ندارند؟ چون که پناه مؤمنین پروردگار آنهاست، این منکران قیامت در دنیا به چه چیزی پناه داشتند؟ هر چیزی که در دنیا دلشان را به آن خوش میکردند صرفاً در دنیا بوده و در قیامت نیست، هر کسی که اینها در دنیا با او زد و بند داشتهاند، او خودش اکنون گرفتار است و کاری از دستش بر نمیآید که انجام دهد، آن کسی که میتواند ملجأ و پنها باشد خداست و منکران هم در دنیا با او سر و کاری نداشتهاند.
بنابراین فقط خدا ملجأ و پناه است، در دعا میخوانیم «الهی من لی غیرک»، همچنین در آیه 36 سوره زمر میخوانیم «الیس الله بکاف عبده»، چه کسی میتواند جای خدا را برای بندگان پر کند و ملجأ و پناهگاه شود تا به او دل خوش کنیم؟ هرگز کسی نمیتواند، بنابراین پناهندگی به خدا انحصاری است و همین معنا در آیه 12 سوره قیامت وجود دارد.
خداوند در آیه 6 سوره انشقاق فرموده «يَا أَيُّهَا الْإِنْسَانُ إِنَّكَ كَادِحٌ إِلَى رَبِّكَ كَدْحًا فَمُلَاقِيهِ»، یعنی (اى انسان حقا كه تو به سوى پروردگار خود بسختى در تلاشى و او را ملاقات خواهى كرد)، خداوند در این آیه میفرماید همه وجود انسان ساخته شده که به عنوان ذرهای اسیر جاذبه پروردگار باشد، بنابراین نباید غیر از جاذبه خدا، چیز دیگری انسان را جذب کند و نباید وقت خود را بیهوده در جای دیگری صرف کند.
اگر این جاذبه الهی در دنیا برای ما بود و ما فقط در دایره جاذبه خدا زندگی کردیم، در قیامت هم به دنبال او میگردیم و او برای ما پناهگاه و ملجأ میشود، در آیه 42 سوره نجم نیز آمده «وَأَنَّ إِلَى رَبِّكَ الْمُنْتَهَى»، یعنی (پايان کار به سوى پروردگار توست)، بنابراین در نهایت کار ما با خداست.
ما که در نهایت کارمان با خداست، آیا خود را برای ملاقات با خدا مهیا کردهایم؟ پناهگاه و منتهای همه چیز ما به خدای متعال است، بنابراین باید همه چیزمان رنگ و بوی خدایی بگیرد.
خداوند در آیه 72 سوره اسراء میفرماید «وَمَنْ كَانَ فِي هَذِهِ أَعْمَى فَهُوَ فِي الْآخِرَةِ أَعْمَى وَأَضَلُّ سَبِيلًا»، یعنی (هر كه در اين دنيا كوردل باشد در آخرت هم كوردل و گمراهتر خواهد بود)، خداوند در این آیه فرمود هر کس در این دنیا کور است، در آخرت هم کور خواهد بود، البته کور به معنای نداشتن چشم و بینایی ظاهری نیست، چقدر میشناسیم کسانی را که چشم ظاهری ندارند اما دل روشن و عقل و قلب سلیم دارند و خدا این وسیله ظاهری را در وجود آنها با چیزهای خیلی بالاتر و مهمتر جبران کرده است.
بنابراین آدمها در پیشگاه خدا استقرار و پناه پیدا میکنند، اگر در دنیا خدا را داشته باشند در قیامت استقرار دارند، دلها تنها با یاد خدا آرام میشوند.
خداوند در آیه 13 سوره قیامت میفرماید «يُنَبَّأُ الْإِنْسَانُ يَوْمَئِذٍ بِمَا قَدَّمَ وَأَخَّرَ»، یعنی(و در آن روز انسان را از تمام كارهايى كه از پيش يا پس فرستاده آگاه مىكنند)، خداوند در این آیه میفرماید در قیامت به هر کسی کارهایش را اعم از کار بزرگ و کوچک خبر میدهند، با تعجب میگوید چطور ممکن است هر کاری که کردهایم را میبینیم و هیچ چیزش گم نشده است.
خداوند در این رابطه در آیات 7 و 8 سوره زلزله میفرماید «فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَيْرًا يَرَهُ، وَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَهُ»، یعنی (پس هر كه هموزن ذرهاى نيكى كند نتيجه آن را خواهد دید و هر كه هموزن ذرهاى بدى كند نتيجه آن را خواهد ديد).
در کتاب تحفالعقول آمده اولین چیزی که در قیامت سؤال میشود از پروردگاری که باید او را عبادت میکردی است، یعنی میپرسند چقدر بنده خدا، چقدر بنده این و آن، چقدر بنده دنیا و چقدر بنده هوا و هوس بودی؟ همچنین دومین سؤال این است که از پیغمبرت میپرسند، خداوند میفرماید من برای شما پیغمبر فرستادم، آیا کلام او را شنیدید و دنبالهرو او شدید؟ مگر نگفتم هر چه پیامبر برای شما آورد بگیرید و هر چیزی را که پیامبر نهی کرد کنار بگذارید، مگر نگفتم هر کس رسول را اطاعت کند خدا را اطاعت کرده است، اینقدر جایگاه رسول بالاست.
سؤال مهم سوم در روز قیامت این است که از دین میپرسند، سؤال میکنند دینی که قرار بود بر اساس آن زندگی کنی چه بود؟ به جای اینکه زندگی را بر اساس دین تنظیم کنی، زندگی را بر اساس منافعت تنظیم کردی، هر جا لازم بود دروغ را جایگزین صداقت کردی، هر جا لازم بود تهمت زدی، هر جا لازم بود حرام خوردی، بنابراین از دین میپرسند که آیا در همه شئونات مقید به دین بودی؟
سؤال چهارم راجع به کتاب است و میپرسند آیا قرآن تلاوت میکردی؟ آیا بر اساس آن زندگی کردی؟
سؤال پنجم راجع به امام است و میپرسند آیا امامت و ولایت امامان را پذیرفتی و از آنها پیروی کردی؟ سؤال بعدی این است که از عمرت سؤال میشود و میگویند عمر امانتی بود که در اختیارت قرار دادیم، کجا آن را مصرف کردی؟
عمر گاهی در جلساتی میگذرد که هیچ خیری از آنها به مردم نمیرسد، حتی خیری به همان صاحبان جلسات هم نمیرسد، خداوند میفرماید چقدر عمرتان در این طور جاها حرام و تلف شد؟ گاهی برخی جلسات نقشه و توطئه هستند و حیلهگری و فساد در آنهاست.
سؤال بعدی در مورد مال است، دو سؤال در رابطه با مال پرسیده میشود، اول اینکه سؤال میکنند این مال را از کجا به دست آوردی؟ منشأ آن حلال بود یا خیر؟ اگر مال ما حلال بود یک مرحله از این سؤال را گذراندهایم و سؤال دوم پیش میآید و میپرسند این مال را در چه راهی خرج کردی و کجا مصرف کردی؟
بنابراین این گونه نیست که اگر اموالمان حلال بود حق داریم آن را هر جا و به هر صورت خرج کنیم، خرجش باید مشخص باشد و حکیمانه مصرف شود.
خداوند در آیه 49 سوره کهف میفرماید «وَوُضِعَ الْكِتَابُ فَتَرَى الْمُجْرِمِينَ مُشْفِقِينَ مِمَّا فِيهِ وَيَقُولُونَ يَا وَيْلَتَنَا مَالِ هَذَا الْكِتَابِ لَا يُغَادِرُ صَغِيرَةً وَلَا كَبِيرَةً إِلَّا أَحْصَاهَا وَوَجَدُوا مَا عَمِلُوا حَاضِرًا وَلَا يَظْلِمُ رَبُّكَ أَحَدًا»، یعنی (كارنامه عمل شما در ميان نهاده مىشود آنگاه بزهكاران را از آنچه در آن است بيمناك مىبينى و مىگويند اى واى بر ما اين چه نامهاى است كه هيچ كار كوچك و بزرگى را فرو نگذاشته جز اينكه همه را به حساب آورده است و آنچه را انجام دادهاند حاضر يابند و پروردگار تو به هيچ كس ستم روا نمىدارد).
خداوند در این آیه میفرماید وقتی پای نامه عمل به میان میآید، مجرمان خیلی ترس و واهمه دارند و میگویند وای بر ما، کوچک و بزرگ اعمال ما در این نامه مکتوب است و دیده میشود، هیچ فراموش نشده و گم نمیشود، مجرمان اعمالشان را حاضر میبینند و خدا به کسی ظلم نمیکند، اگر حال کسی در قیامت بد باشد، بهخاطر اعمال خودش است.
علیبنابراهیم قمی در رابطه با آیه 13 سوره قیامت فرموده در قیامت به انسان خبر میدهند که تو این چنین بودهای، در دنیا هم این گونه است، یک وقت ممکن است ما به جای اینکه جوابگوی کارهایمان باشیم، شروع به عذر تراشی و بهانهجویی کنیم تا دیگران را قانع کنیم که شما راجع به من اشتباه میکنید، همان موقع اگر بتوانیم وجدانمان را به حرف بیاوریم به ما میگوید تو باز هم داری راه اشتباه را میروی و علیرغم اینکه واقعیت را میدانی، خلاف آن را اظهار میکنی.
خداوند در آیه 14 سوره قیامت میفرماید «بَلِ الْإِنْسَانُ عَلَى نَفْسِهِ بَصِيرَةٌ»، یعنی (بلكه انسان خودش از وضع خود آگاه است)، این آیه یعنی آدم اگر در هر شرایطی دقت کند خوب میتواند بشناسد خودش چه جور آدمی است اما گاهی ملکه ذهن میشود و آدم عادت میکند که بدیهای خودش را وارونه ببیند و خوبیهای دیگران را هم بدی ببیند.
خداوند در آیه 15 سوره قیامت میفرماید «وَلَوْ أَلْقَى مَعَاذِيرَهُ»، یعنی (هر چند در ظاهر براى خود عذرهايى بتراشد)، انسان از وضع خودش آگاه است، هر چند وقتی به آدمهای دیگر میرسد عذر و بهانه بتراشد، همان موقع اگر با خودش خلوت کند و انصافش را زیر پا نگذارد، آن چیزی را که حقیقت است میگوید، اگر هم عذرتراشی کند دچار نفاق است، منافق یعنی کسی که در ظاهر یک چیز بیان میکند و در باطن یک چیز دیگر است.
در حدیث داریم که امام باقر (ع) فرمود چه نفع و فایدهای برای بنده دارد که اظهار نیکی و زیبایی کند اما باطن او بد و سیاه باشد؟ آیا این آدم وقتی به خودش بر میگردد نمیفهمد آن چیزی که نشان داده نبوده و خودش را در انظار مردم گریم کرده است.
امام (ع) در ادامه فرمود باطن اگر پاک، صالح، صادق و سالم باشد نتیجهاش این میشود که بیرونِ انسان قوی میشود؛ اینکه امثال حاج قاسمها قوی بودند به سلامت باطنشان بر میگشت، اینکه امام خمینی (ره) جهان را متحول کرد به باطنی برمیگشت که باصلاحیت بود، اگر باطن صالح باشد آدم در کلامش اعتماد دارد و در مواضعش محکم است، برای اینکه چنین آدمی حکیم است، وقتی کسی حکیم شد و درونش با رضای خدا تنظیم شد، او در بیرون هم حرفش نفوذ دارد، چرا که حرفی که از دل برآید لاجرم بر دل نشیند.
بنابراین اگر باطن صالح باشد، انسان در ظاهر هم با قوت و قدرت جلوه میکند، پیامبر (ص) فرمودند هر کس با تقوای الهی زندگی کند، قوی زندگی میکند، قوی صحبت میکند، قوی موضع میگیرد، قوی حرکت میکند و اراده و کلامش قوی است، چنین کسی اگر در کشور دشمنانش هم زندگی کند احساس آسودگی، امنیت و راحتی میکند.