نماینده ولیفقیه در استان قزوین در جلسه هفتگی درس اخلاق به بیان اظهارنظرهای بزرگان ادیان و مذاهب گوناگون راجع به نهجالبلاغه پرداخت.
آیتالله عبدالکریم عابدینی در جلسۀ اول درس اخلاق (۱ آذرماه ۱۴۰۲) اظهار کرد: مرحوم شهید مطهری فرمودند استاد بنده، عالم جلیلالقدر مرحوم آقای حاج میرزا علی شیرازی از بزرگترین مردانی بود که من در عمر خود دیدهام و به راستی نمونهای از زهّاد، عبّاد، اهل یقین و یادگاری از سَلَف صالح بود.
مرحوم شهید مطهری در ادامه آوردهاند در تابستان یک سالی من از قم به اصفهان رفتم و برای اولین بار در اصفهان با این مرد بزرگوار آشنا شدم و از محضرش استفاده کردم، البته این آشنایی بعد تبدیل به ارادت شدید از طرف من و محبت و لطف استادانه و پدرانه از طرف آن مرد بزرگ شد، به طوری که بعدها ایشان به قم آمدند و در حجره ما بودند و آقایان علمای بزرگ حوزه علمیه که همه به ایشان ارادت میورزیدند در آنجا از ایشان دیدار میکردند.
شهید مطهری این طور ادامه میدهد که در سال 20 که برای اولین بار به اصفهان رفتم، هممباحثه گرامیام که اهل اصفهان بود و 11 سال تمام با یکدیگر هممباحثه بودیم و اکنون از مدرسین و مجتهدین بزرگ حوزه علمیه قم است، به من پیشنهاد کرد که در مدرسه صدر، عالم بزرگی نهجالبلاغه تدریس میکند، بیا به درس او برویم.
شهید مطهری در ادامه آورده که این پیشنهاد برای من سنگین بود، طلبهای که کفایتالاصول میخواند چه حاجت دارد که پای تدریس نهجالبلاغه برود، او نهجالبلاغه را خودش مطالعه میکند و با نیروی اصل برائت و اِستصحاب، مشکلات را حل مینماید.
شهید مطهری در ادامه میگوید چون ایام تعطیل بود و کاری نداشتم و به علاوه اینکه دعوتی از طرف هممباحثهام مطرح شده بود، پذیرفتم و پای آن درس رفتم اما زود به اشتباه بزرگ خودم پی بردم و دانستم که من نهجالبلاغه را نمیشناختم که آن طور قضاوت کردم و نه تنها نیازمندم به فرا گرفتن از استاد، بلکه باید اعتراف کنم که نهجالبلاغه استاد درست و حسابی ندارد، به علاوه اینکه دیدم با مردی از اهل تقوا و معنویت روبرو هستم که به قول ما طلاب میارزد آدم برای اینکه نزد او برود اسباب و اثاثیه جمع کرده و هجرت کند.
شهید مطهری در ادامه میگوید رفتیم و از فیض محضرش استفاده کردیم، او خودش یک نهجالبلاغه مجسم بود و مباحث نهجالبلاغه در اعماق جانش فرو رفته بود، برای من محسوس بود که روح این مرد با روح امیرالمؤمنین (ع) پیوند خورده و متصل گشته است.
شهید مطهری در ادامه این طور مطرح میکند که من هر طور حساب میکنم بزرگترین ذخیره روحی خودم را درک صحبتهای این مرد بزرگ رضوانالله تعالی علیه میدانم.
این خاطره از شهید مطهری در مقدمه سیری از نهجالبلاغه آمده است، همچنین در صفحه 235 جلد یک مجموعه آثار ایشان نیز آمده است، جالب این است که یک عالم دیگری که شاگرد مرحوم میرزا علی شیرازی است و او هم در اصفهان بوده است، ایشان نیز همین ماجرا را از زاویه دیگری نقل میکند.
این عالم شخصیت بزرگواری به نام حاج شیخ اسدالله جوادی اصفهانی، از شاگردان میرزا علی شیرازی است، البته این استاد بزرگ فقط در نهجالبلاغه استاد نبوده، بلکه در علم و فنون مختلف مهارت داشته است.
حاج شیخ اسدالله جوادی اصفهانی با یک مجلهای مصاحبه کرده و میگوید یادم است یک سال تابستان در مدرسه چهارباغ بودیم، (مدرسه چهارباغ همان مدرسه صدر است که شهید مطهری از آن یاد کرده بود)، شهید مطهری (ره) با عدهای از طلاب قم به اصفهان آمده بودند، آقای جنتی هم که پدرش در مدرسه چهارباغ بود اینها را به مدرسه چهارباغ آورد، آقای مطهری بود، آقای ابراهیم امینی، شهید سعیدی، آقای منتظری، آقای جنتی و آقای خزعلی هم بودند.
مرحوم جوادی اصفهانی در ادامه میگوید یکی از این آقایان گفته بود برویم درس آقای شیرازی، آقای مطهری پرسیده بود ایشان چه درسی میدهد؟ گفته بودند نهجالبلاغه، آقای مطهری گفته بود نهجالبلاغه که درسِ خواندنی نیست، مطالعه کنند و شرح نهجالبلاغه ببینند، به ایشان گفته بودند حالا شما بیایید به کلاس درس ایشان برویم، اگر خواندنی است گوش بدهید و اگر نه همین یک بار است.
مرحوم جوادی اصفهانی میگوید خوب یادم است که پای درس بودیم که این آقایان وارد شدند، استاد احترامشان کرد و آنها نشستند، وقتی آقا شروع به گفتن درس کرد، اینها مخصوصاً آقای مطهری مجذوب آقا شدند و همه به گریه افتادند، بعد از درس آقای مطهری آمد که دست آقا را ببوسد اما آقا نگذاشت.
مرحوم جوادی اصفهانی میگوید شهید مطهری به آقا گفت من امروز نهجالبلاغه را فهمیدم، ایشان نهجالبلاغه مجسم است، اگر میتوانستم اصفهان میماندم برای اینکه پای همین درس بنشینم اما نمیتوانم، بعد از استاد خواست که شما هر وقت به قم آمدید به حجره ما بیایید، آقا هم هر وقت قم میرفت به حجره ایشان در فیضیه میرفت.
جرج جرداق در سال 93 به رحمت خدا رفت، او یک مسیحی بود ولی بسیار نسبت به امیرالمؤمنین (ع) ارادت میورزید، او در مورد نهجالبلاغه چندین کتاب نوشته و گفته بعد از امام علی (ع) کسی را سزاوار نویسندگی ندیدم، جرق جرداق منظورش این بوده که پس از حضرت کسی را سزاوار ندیدم تا برای او کتاب بنویسم.
گویا به جرج جرداق پیشنهاد میکنند تو که اینقدر خوب کتاب مینویسی برای فلان شخصیت هم چیزی بنویس، او میگوید وقتی من راجع به امیرالمؤمنین (ع) نوشتم، دیگر کسی را شایسته نمیبینم که بعد از حضرت بخواهم برای او هم چیزی بنویسم.
بیشک اگر او حضرت زهرا (س)، امام حسن (ع)، امام حسین (ع) و ائمه دیگر را هم میشناخت، راجع به آنها هم مینوشت، او آدمی بوده که پدر و مادرش ضمن اینکه مسیحی بودند، بهطور ویژه نسبت به امیرالمؤمنین (ع) ارادت میورزیدند و به حضرت علاقمند بودند، این باعث شد او هم نسبت به امیرالمؤمنین (ع) علاقمند شود، چون شخصیت امیرالمؤمنین (ع) را تا حدودی متوجه شده بود.
میگویند یک جا همایشی برگزار شده بود، یک نفر کتابی به جرج جرداق میدهد و میگوید این نهجالبلاغه امیرالمؤمنین (ع) است، جرج جرداق میپرسد این کتاب مربوط به چه زمانی است؟ آن فرد میگوید برای 1400 سال پیش است، جرج جرداق میگوید کتابی که 1400 سال پیش نوشته شده الان خواندن ندارد اما وقتی نهجالبلاغه را مطالعه میکند شگفتزده، مجذوب و اسیر آن میشود و بعد هم تألیفات متعددی در این زمینه انجام میدهد.
جرج جرداق میگوید من پس از امیرالمؤمنین (ع) کسی را سزاوار نویسندگی ندیدم، به همین دلیل جز ایشان در مورد کسی ننوشتم، جرج سمعان جرداق، نویسنده شهیر لبنانی اثر بینظیر الامام علی صوت العداله الانسانیه را در پنج جلد با عناوین مختلف درباره امیرالمؤمنین (ع) نوشته است.
در پشت کتابش هم این جملات را خطاب به امیرالمؤمنین (ع) نوشته که اگر بگویم تو از مسیح بالاتری دینم نمیپذیرد، و اگر بگویم او از تو بالاتر است وجدانم نمیپذیرد، نمیگویم تو خدا هستی، پس ای علی خودت به ما بگو که تو کیستی؟
شیخ محمد عبدُه از علما و مُفتیان پیشین مصر نیز از جمله کسانی بود که به شرح و تألیف نهجالبلاغه در میان جوانان مصری پرداخت، وی در مقدمه شرح خود گفته است در همه مردم عربزبان یک نفر نیست مگر آنکه معتقد است سخن علی (ع) بعد از قرآن و کلام نبوی شریف ترین، بلیغترین، پرمعناترین و جامعترین سخنان است.
شیخ محمد عبدُه مانند من و شما شیعه نیست که اعتقادات ویژهای نسبت به امیرالمؤمنین (ع) داشته باشد اما به عنوان یک عالم راجع به حضرت این گونه سخن گفته است.
ابنابیالحدید معتزلی که سنی معتزلی بوده، در 20 جلد شرح نهجالبلاغه را نوشته است، امیرالمؤمنین (ع) در خطبه 221 نهجالبلاغه سوره مبارکه تکاثر را توضیح میدهند، ابنابیالحدید راجع به این خطبه گفته هر امتی قَسمی دارد، من به همه آنچه که امتها به آن سوگند یاد میکنند، سوگند میخورم که از 50 سال پیش تاکنون بیش از هزار بار این خطبه را خواندهام و هرگز نشده آن را بخوانم مگر آنکه در درونم لرزش، ترس و موعظههای تازه پیدا شده است، این کلمات به شدت در دل و جانم تأثیر گذاشته و اعضا و جوارحم را به لرزه افکنده است.
همه ما نیز در هر روز حداقل ده بار سوره حمد را در نمازهای یومیه میخوانیم، ما هر بار سوره حمد را میخوانیم حقیقتاً حسمان این است که داریم وارد یک باغ جدیدی میشویم، علتش این است که قرآن، نهجالبلاغه و معارف نورانی اهل بیت (ع) از ملکوت برای ما آمده و حبلالله است، اینها یک سرش دست خداست.
آیتالله جوادی آملی میفرماید حبلِ خدا انداختنی نیست که بگوییم خدا ریسمانش را در این عالم پرت کرده است، بلکه آویختنی است، یعنی یک طرف این ریسمان دست خداست و طرف دیگر آن را در این عالم ظلمانی آورده و گفته این را بگیرید و بالا بیایید.
قرآن حبلالله به این معناست فلذا در قیامت به بندگان خدا گفته میشود هر آیهای که میخوانید ترقی میکنید، بخوانید و ترقی کنید، بخوانید و مقامات بالا دریافت کنید.
مرحوم آقای دشتی در مقدمه نهجالبلاغهشان میگویند جرج جرداق 200 بار نهجالبلاغه را مطالعه کرده است، اگر هر کسی نهجالبلاغه را بفهمد همین طور خواهد بود، نهجالبلاغه کتابی خواندنی است، ما هم باید خودمان را الزام کنیم که بیشتر از این کتاب ارزشمند بهره ببریم.
در خطبه 193 نهجالبلاغه آمده که امیرالمؤمنین (ع) همصحبتی به نام حمام داشته است، این آدم خیلی اهل عبادت بوده است و مردم همیشه او را با عبادت میشناختند و میدیدند، او وقتی دید قرآن اینقدر راجع به تقوا صحبت کرده است، برایش مهم بود که ویژگیهای متقین را از زبان امامالمتقین بشنود. بنابراین خدمت امیرالمؤمنین (ع) آمد و گفت طوری متقین را برای من توضیح بده که شخصیتشان برایم مجسم شود.
حضرت از جواب دادن به این درخواست تَساقل کرد و نخواست جواب بدهد، گویا روحیات لطیف و مؤمنانه حمام را میشناخت که طاقت شنیدن این معنا را ندارد اما یک چیزهای مختصری گفت که او قانع شود و برود.
حضرت فرمود اهل تقوا و احسان باش، خداوند در آیات 127 و 128 سوره نحل میفرماید «وَاصْبِرْ وَمَا صَبْرُكَ إِلَّا بِاللَّهِ وَلَا تَحْزَنْ عَلَيْهِمْ وَلَا تَكُ فِي ضَيْقٍ مِمَّا يَمْكُرُونَ، إِنَّ اللَّهَ مَعَ الَّذِينَ اتَّقَوْا وَالَّذِينَ هُمْ مُحْسِنُونَ»، یعنی (صبر كن و صبر تو جز به توفيق خدا نيست و بر آنان اندوه مخور و از آنچه نيرنگ مىكنند دل تنگ مدار، در حقيقت خدا با كسانى است كه پروا داشتهاند و با كسانى است كه آنها نيكوكارند).
در این آیات خداوند به رسولش میگوید در مقابل اینهایی که در حق تو جفا میکنند، محزون نشو، از مکر، حیله و نیرنگ آدمها دلگیر نشو.
حضرت برای حمام این آیه را خواندند اما حمام به این اندازه رضایت نداد، تا اینکه حضرت عزمش را جزم کرد که درباره تقوا با او صحبت کند، سپس حمد و ثنای خدا را مقدمه بیان خود قرار داد و بعد از مقدمات شروع به صحبت کرده و فرمود خدا مخلوقات را طی مراحلی آفرید، حال اگر آدمها طاعت کنند چه چیزی نصیب خدا میشود و اگر معصیت کنند چه لطمهای به خدا وارد میشود؟
خیلی وقتها ما این طور نماز میخوانیم و روزه میگیریم، امیرالمؤمنین (ع) در این خطبه میفرماید خدا هیچ احتیاجی به کارهای ما ندارد، گناه هم کنیم لطمهای به خدا نمیخورد، خدا برای اینکه ما را به جای خوبی برساند، لطف کرده و برای ما این سفره عبودیت و بندگی را پهن کرده است.
اگر همین یک مفهوم را از نهجالبلاغه دریافت کنیم و آن را تبلیغ کنیم چقدر به انسان معرفت میدهد و جهت بندگی را اصلاح میکند.
حضرت در ادامه فرمود معصیت بندگان به خدا ضرری نمیزند و اطاعت بندگان هم به او نفعی نمیرساند، خدای متعال معیشت آدمها را بین آنها تقسیم کرد، هر کسی را در دنیا در یک جایی قرار داد، هر کس در یک جایی از عالم قرار گرفته است، در بین این همه موجودات عالم، آنهایی که به چشم میآیند و کرامت و شخصیتشان قابل رؤیت است و ارزش دیده شدن را دارند متقیناند، اینها اهل فضائل هستند.