نماینده ولیفقیه در استان قزوین در جلسه اخلاق گفت: بنمایه فهم حقایق دینی، معرفت خداست، بدون معرفت خدا هیچ عبادتی پا نمیگیرد.
آیتالله عبدالکریم عابدینی در جلسه سوم اخلاق (شرح نهجالبلاغه) که در تاریخ 5 دی ماه 1403 برگزار شد، اظهار کرد: در جلسه پیشین، بخش دوم خطبه اول نهجالبلاغه را عرض کردیم، یک بار دیگر این قسمت را عرض خواهیم کرد، این بخش به یک معنا از جاهای دشوار نهجالبلاغه است، یعنی فهم آن نیازمند علوم مختلفی است، باید علم کلام را بدانیم و مباحث توحیدی را بفهمیم تا بتوانیم این بخش را درک کنیم.
اگر در روز نخست طلبگی، این متن را به یک طلبه نشان بدهیم و بگوییم هر چه از این متن متوجه میشوی را بنویس، گویا او باید هر سال یک بار به این متن مراجعه کند و ببیند چه چیزی به دانستههای او اضافه شده است، اگر 80 سال و 80 بار به این متن مراجعه کند، فهم و معرفتش 80 درجه افزایش پیدا میکند، فهم این قسمت با مطالعه کردن، فلسفه، حکمت، حفظ کردن مطالب و پای درس نشستن امکانپذیر نیست، البته اینها هم لازم است اما کافی نیست، علم و دانش کمکی برای فهم این متن است اما به تنهایی نمیتواند از عهده این معنا برآید.
آنچه به ما برای درک این متن کمک میکند، نماز و روزه است، همان نماز و روزهای که عبادت است، همان عبادتی که نور تقوا را در درون آدمها روشن میکند، این میتواند کمکی برای درک این حقایق باشد.
ابتدا این متن را با یکدیگر مرور میکنیم، سپس به سراغ متونی میرویم که برای درک این بیانات نورانی امیرالمؤمنین (ع) به ما کمک کنند.
امیرالمؤمنین (ع) در بخش دوم خطبه اول نهجالبلاغه فرمودهاند «أَوَّلُ الدِّینِ مَعْرِفَتُهُ وَ كَمَالُ مَعْرِفَتِهِ التَّصْدِیقُ بِهِ وَ كَمَالُ التَّصْدِیقِ بِهِ تَوْحِیدُهُ وَ كَمَالُ تَوْحِیدِهِ الْإِخْلَاصُ لَهُ وَ كَمَالُ الْإِخْلَاصِ لَهُ نَفْی الصِّفَاتِ عَنْهُ لِشَهَادَةِ كُلِّ صِفَةٍ أَنَّهَا غَیرُ الْمَوْصُوفِ وَ شَهَادَةِ كُلِّ مَوْصُوفٍ أَنَّهُ غَیرُ الصِّفَةِ، فَمَنْ وَصَفَ اللَّهَ سُبْحَانَهُ فَقَدْ قَرَنَهُ وَ مَنْ قَرَنَهُ فَقَدْ ثَنَّاهُ وَ مَنْ ثَنَّاهُ فَقَدْ جَزَّأَهُ وَ مَنْ جَزَّأَهُ فَقَدْ جَهِلَهُ وَ مَنْ جَهِلَهُ فَقَدْ أَشَارَ إِلَیهِ وَ مَنْ أَشَارَ إِلَیهِ فَقَدْ حَدَّهُ وَ مَنْ حَدَّهُ فَقَدْ عَدَّهُ. وَ مَنْ قَالَ فِیمَ فَقَدْ ضَمَّنَهُ وَ مَنْ قَالَ عَلَامَ فَقَدْ أَخْلَى مِنْهُ. كَائِنٌ لَا عَنْ حَدَثٍ مَوْجُودٌ لَا عَنْ عَدَمٍ مَعَ كُلِّ شَیءٍ لَا بِمُقَارَنَةٍ وَ غَیرُ كُلِّ شَیءٍ لَا بِمُزَایلَةٍ، فَاعِلٌ لَا بِمَعْنَى الْحَرَكَاتِ وَ الْآلَةِ بَصِیرٌ إِذْ لَا مَنْظُورَ إِلَیهِ مِنْ خَلْقِهِ، مُتَوَحِّدٌ إِذْ لَا سَكَنَ یسْتَأْنِسُ بِهِ وَ لَا یسْتَوْحِشُ لِفَقْدِهِ».
امیرالمؤمنین (ع) در این بخش فرمودهاند اساس و آغاز دین و بنمایه حقیقی فهم حقایق دینی، معرفت خداست، بدون معرفت خدا هیچ بنای دینی و عبادتی پا نمیگیرد و هیچ معرفتی جای خودش را پیدا نمیکند، اول، اساس، آغاز و بنمایه دین، معرفت خدای متعال است.
امیرالمؤمنین (ع) در ادامه فرمودهاند اگر کمال حقیقی خدا را دیدیم، به معنای حقیقی میتوانیم در نمازمان توحید را شهادت بدهیم و بگوییم «اشهد ان لااله الا الله وحده لا شریک له»، اذان و اقامه ما نیز با این حقیقت آغاز میشود، در هر نمازمان غیر از نمازهای 2 رکعتی، 2 بار این معانی را بیان میکنیم.
آیا ما وقتی که «اشهد ان لا اله الا الله وحده لا شریک له» میگوییم، این را با فهم و باور میگوییم یا طوطیوار به زبان جاری میکنیم؟ وقتی توحید جان گرفت، نوبت به اخلاص میرسد، یعنی ما وقتی در نمازمان میگوییم «ایاک نعبد و ایاک نستعین»، یعنی (خدایا ما تو را عبادت میکنیم)، آیا در این جمله ما چیزی دخیل نیست و فقط عبادت خداست؟ گفتن این جملات آسان است اما در عمل مشکل است، ما باید «ایاک نعبدی» بگوییم که هیچ چیز و هیچ کس در آن دخیل نباشد و بگوییم خدایا من فقط و فقط تو را عبادت میکنم.
در مقام نظری و اندیشهای، کمال اخلاص این است که صفات را از خدا نفی کنی، یعنی نیایی بگویی من خدایی دارم که این ویژگیها را دارد، یعنی نباید یک طرف خدا و یک طرف آن ویژگی باشد، برای مثال ما میگوییم این آدم شجاع است، در حالی که میتوانست شجاع نباشد، یعنی او یک طرف و ویژگی در یک طرف دیگر است، اینها صفت و موصوف هستند، اگر ما صفات خدا را اینگونه بیان کنیم، به دو گانه پرستی مبتلا میشویم و صفت و موصوف 2 تا میشوند، در حالی که اسماء و اوصاف الهی، هیچ کدام جدا از خدا دیده نمیشوند، صفت و موصوف 2 چیز هستند، در حالی که در خدا دو گانگی راه ندارد.
اگر کسی خدا را توصیف کرد و وصف را غیر از ذات مقدس خدا دید، قرین برای خدا قرار داده است، اگر قرین برای خدا قرار داد، یعنی خدا را 2 تا دیده و او را از اجزاء ترکیبیافته تشخیص داده است، این غلط است، چنین کسی اصلا هیچ معرفتی نسبت به خدا ندارد و نسبت به خدا جاهل است، وقتی جاهل شد به خدا اشاره میکند، خیلی وقتها ما بهصورت عوامالناسی تصور میکنیم خدا در آن بالاهاست و خدا را این گونه میبینیم، یعنی تصور می کنیم خدا در جای دیگری قرار دارد و یک اشراف و نگاهی هم به ما دارد، این مربوط به جهل ما نسبت به ذات اقدس خدای متعال است.
اگر ما خدا را به گونهای شناختیم که به او اشاره کردیم، او را محدود کردهایم، یعنی یک جاهایی را از او تهی دانستهایم، یک جاهایی وجود او را در نظر گرفتیم و او را محدود کردیم، اگر محدودش کردیم او را در شمار همه چیزهایی قرار دادیم که معدود هستند و شمرده میشوند.
هر که گفت خدا در فلانجا هست یا گفت خدا در دنیا، آخرت، بالا یا پایین است، هر کس این گونه درباره خدا فکر کرد، خدا را مضمون دانسته است، یعنی این طور تصور کرده که یک عالم و حقیقت بزرگتری وجود دارد که خدا هم در این عالم است، این معرفت ناصحیحی است.
حال اگر کسی آمد گفت خدا در بالاهاست و این گونه خدا را نگاه کرد، باید از او پرسید پس در زمین چه خبر است؟ چرا که این فرد یک جاهایی را از خدا تهی دیده است، گویا خدا در زمین نیست و فقط اشراف عرشی به همه جا دارد.
خدا وجود دارد بدون اینکه یک موجدی او را ایجاد کرده باشد، خدا موجود است اما وجودش این نبوده که مثل انسان باشد و یک وقتی هیچ نبوده و خدا او را به وجود آورده است، این گونه نیست که خدا موجودی باشد که از عدم سر برآورده باشد، این نگاه غلط است.
خدا با هر چیزی هست، اما به معنای اینکه قرین آن باشد نیست، یعنی این طور نیست که یکی آن باشد و یکی هم خدا باشد، این گونه نیست، خدا غیر از هر چیز است، اما این غیر از هر چیز بودن به معنای مفارقت، جدایی و دوگانگی نیست.
خدا فاعل است، اما فاعل بودنش مثل ما نیست که اگر خواستیم یک بنایی بسازیم، ابزار لازم داشته باشیم و با حرکت و فعالیت یک کاری کنیم، خدا نسبت به همه چیزهایی که آفریده بصیر است، آن زمانی هم که هیچ چیز بصیری وجود نداشته، خدا بصیر بوده است.
خدا یکتاست از آن موقعی که هیچ چیزی وجود نداشته است و هیچ چیزی هم که نبوده، این نبودن او را به استیحاش گرفتار نکرده است.
این بخش از آن متونی است که گویا هر سال باید بیاییم خودمان را به این متن عرضه کنیم تا ببینیم فهم جدید ما از این متن چیست؟ یک قسمتش مربوط به این میشود که ما مواد لازم علمی و دانشی را نسبت به فهم این بیان حضرت داشته باشیم، یک قسمتش هم مربوط به این است که ما باید با تقوای الهی و روشن شدن درونمان این متن را درک کنیم، برای این معنا باید از روایات استفاده کنیم، یعنی باید با ابزار دیگری بیاییم تا بتوانیم این متن را بفهمیم.
خدای متعال در آیه 110 سوره کهف فرموده است «قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يُوحَى إِلَيَّ أَنَّمَا إِلَهُكُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ فَمَنْ كَانَ يَرْجُو لِقَاءَ رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلًا صَالِحًا وَلَا يُشْرِكْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ أَحَدًا»، یعنی (بگو جز این نیست که من هم بشری مانند شمایم که به من وحی میشود که معبود شما فقط خدای یکتاست؛ پس کسی که دیدار پاداش و مقام قرب پروردگارش را امید دارد، پس باید کاری شایسته انجام دهد و هیچ کس را در پرستش پروردگارش شریک نکند).
در این آیه از کلمه «لِقَاءَ» استفاده شده است، این کلمه میتواند کمک کند ما متوجه این خطبه امیرالمؤمنین (ع) باشیم، اینجا عمل صالح و ایمان باید دست ما را بگیرد، اجزای این آیه شریفه با جملات این بخش از خطبه امیرالمؤمنین (ع) خیلی هماهنگ هستند، یعنی باید از این آیه برای فهم این متن کمک بگیریم و از این متن هم برای فهم این آیه کمک بگیریم.
از رسول اکرم (ص) نقل شده که حضرت فرمودهاند برخی آدمها قرآن را برای دنیا میخوانند، نتیجهاش این است که بهشت خدا برایشان حرام میشود، برخی آدمها علم را میخوانند ولی حقیقت علم را دنبال نمیکنند، علم توحید میخوانند اما کاری به توحید ندارند، اینها اخلاص ندارند، اینها در دنیا هم نابینا هستند، در قیامت هم نابینا محشور میشوند.
پیامبر (ص) در ادامه فرمودند اگر کسی علم را برای ریا و به رؤیت و به گوش دیگران رساندن فرا بگیرد و علم را فقط برای دنیا بخواهد، خدا برکتش را از او برمیدارد، هر چه ما برکت میبینیم محصول فعالیت اندیشمندان مخلص ماست، شهید شهریاری به برکت نماز شبهایش موفق به غنیسازی بیست درصدی شد، ما هر چه برکت داریم محصول فعالیت علمایی است که با اخلاص اثرگذار بودهاند، اگر کسی با ریا بهدنبال علم برود، علم دارد اما علمش برکت ندارد و معیشتش هم در مضیقه خواهد شد و خدا او را به خودش واگذار میکند، هر کس را که خدا به خودش واگذار کند، او دوام نمیآورد و نابود و هلاک میشود، پیامبر (ص) در ادامه آیه 110 سوره کهف را قرائت کردند.
در بیان نورانی دیگری از امیرالمؤمنین (ع) آمده است که شرک 4 شاخه و شعبه دارد، این حدیث بسیار طولانی است اما حضرت در بیان شعبه چهارم شرک میفرمایند این شعبه شرکی است که بهصورت ریا در زندگی ما وجود دارد، سپس حضرت به آیه 110 سوره کهف استشهاد کردند.
امیرالمؤمنین (ع) در ادامه فرمودند کسانی که شرک ریایی دارند، روزه و نمازشان را هم به جا میآورند، اینها خودشان را مشغول کارهایی میکنند که اهل خیر این کارها را میکنند، فرق اینها با آدم حسابیها این است که هر کاری میکنند میخواهند مردم کارشان را ببینند.
در کتاب شریف کافی از امام باقر (ع) آمده است که حضرت فرمودند اگر خواستید عمیقا در عظمت خدا بیندیشید و در آن نظر کنید، مخلوقاتش را ببینید تا به عظمت خدای متعال پی ببرید.
در کتاب شریف کافی نقل شده که یکی از خوارج بر امام باقر (ع) وارد شد و به امام (ع) عرض کرد تو چه چیزی را میپرستی؟ حضرت فرمودند من خدای متعال را میپرستم، او مجدد سؤال کرد خدایت را دیدهای که او را میپرستی؟ حضرت فرمود من خدا را با حقیقت ایمان میبینم، اما شما باید مخلوقات را ببینید تا خدا را درک کنید.
اینها پیشنیازهای فهم این بخش از کلام امیرالمؤمنین (ع) است که در ابتدای جلسه عرض شد و همچنین پیشنیازهای بیان عجز ما نسبت به فهم این حقایق است.